سحرگاه

علوم قرآنی و حدیث

سحرگاه

علوم قرآنی و حدیث

سحرگاه


بگو... بسم الله الرحمن الرحیم

تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست...


سخنان دکتر پاکتچی و دکتر معارف در جلسه رونمایی از کتاب فقه الحدیث، مباحث نقل به معنا

(تاریخ: 6 اسفند 1393)
دکتر احمد پاکتچی:

بسم الله الرحمن الرحیم، ... خب بنده هرچه که بلد بوده‌ام در کتاب گفته‌ام، لذا قرار نیست حرف خاصی بزنم، شاید به رسم این نوع مجالس باید من قدری خدمت دوستان عرض بکنم که چه اتفاقی افتاد. آن مقداری‌اش که به انگیزه این کار مربوط میشود، واقعاً مسأله برمیگردد به دورانی که شاید 16 ساله بودم داشتم کافی را می‌خواندم، آن مبحث "فی جواز النقل بالمعنی" و برایم جالب بود این مسأله، که به هرحال مجوزی صادر شده برای این که نقل به معنا صورت بگیرد، بعد که فرصت‌هایی پیش آمده که توی احادیث مطالعاتی داشته باشم، خود به خود مقایسه این احادیث به من نشان داد که چقدر نقل به معنا گسترده است و چقدر نقل به معنا اتفاق افتاده؛ ما شاید در بحث حدیث خیلی توجه به نقد سندی را می‌بینیم، بالاخره با الگوهای مختلفی که اصولیین و اخباریین در نقد سندی دارند حرف زیاد زده شده در مورد نقد سندی حدیث و در سنت حوزوی ما هم بحث نقد سندی خیلی جدی گرفته شده و خیلی گسترده بهش پرداخته شده ولی چیزی که به به عنوان یک دانشجوی کنجکاو در ذهن بنده همه‌اش به عنوان یک علامت سوال مطرح بود این بود که اصلاً به نقل به معنا پرداخته نمی‌شود، ما فقط به عنوان یک مبنا پذیرفته‌ایم که نقل به معنا مجاز است و به این عمل کرده ایم، به نظر می‌رسد که ما درواقع جلوی عمل انجام شده قرار گرفته‌ایم، یعنی مقدار بسیار زیادی نقل به معنا انجام شده و ما هم دیدیم که خب شده دیگه، الان دیگر امکان برگرداندن و امکان restore کردن ان چه از دست رفته و آن چه در گفته اصلی بود، نیست، بنابر این حتی اگر دلمان هم نخواهد انگار مجبوریم بپذیریم که نقل به معنا جایز است، حالا فرض کنید یک نفر بیاید بگوید نخیر، می‌خواهد چه کار کند، راه حل او چیست؟ اگر به این نتیجه برسد که نقل به معنا جایز نیست دقیقاً می‌خواهد با چه راه حلی مشکلش را حل کند؟، چاره ای ندارد جز این که جواز نقل به معنا را بپذیرد، خب این برای یک ذهن کنجکاو مشکل هست، باید فکر کرد که چه برخوردی باید ما داشته باشیم با این مسأله، خیلی برای من مهم بود که تمام مواد اطلاعاتی و تمام مطالبی که در کتب علمای شیعه و علمای اهل سنت وجود دارد را به عنوان یک دیتابیس در طول سالیان متمادی هرچه که به دستم آمده بود جمع کرده بودم و خیلی دوست داشتم در یک فرصتی یک کار سیستماتیک در حوزه نقل به معنا انجام بشود؛ به هرحال ماجرا به آن جا کشیده شد که در این چند سال اخیر بنده فرصتی را پیدا کردم که مطالبم را در مورد حوزه فقه الحدیث شروع کنم به منقه کردن و منتشر کردن، بخش اول همان کتاب "فقه الحدیث با تکیه بر مسائل لفظ" بود که حدود 2 سال پیش منتشر شد، در همان جا در یک بخشی شاید حدود 15-16 صفحه درباره‌ی نقل به معنا وجود دارد؛ علت این که بنده آن جا فقط در حد 15-16 صفحه این مطلب را آوردم این بود که بنا داشتم جداگانه و مستقل بحث نقل به معنا را بهش بپردازم، الان از نظر حجمی اگر متری هم حساب بکنیم این چیزی که الان تحت عنوان مباحث نقل به معنا تحت اختیار دوستان قرار گرفته یک و نیم برابر کل کتاب فقه الحدیث است، بنابر این خیلی طبیعی بود که من نمی‌توانستم این مطالب را آن جا بگویم، تصمیم گرفتم این کار را کلاً به یک کار مستقلی واگذار کنم که الان این کار انتشار پیدا کرده؛ مباحثی که در این کتاب آمده و دوستان به فصول آن اشاره کردند را باز می‌خواهم از منظر پشت صحنه‌اش بهش نگاه بکنم، آن قسمت مباحث پیشینی خب بعضی‌هاش ممکن است تبیین مفاهیم از این بحث‌های متدلوژی باشد که به هرحال هرکسی هر کتابی که دارد می‌نویسد ازش انتظار می‌رود که اولش آن مفاهیم بنیادی که ازش استفاده می‌کند را تبیین کند، اما یک قسمتی که در این قسمت مباحث پیشینی برای خود من خیلی مهم بود و سعی کردم برایش وقت زیادی بگذارم و عملاً هم بخش مهمی از مباحث پیشینی را به خودش اختصاص می‌دهد در فصل 3، چالش تاریخی در نقل به معناست، در این چالش تاریخی بنده یک بار دیگر این پرونده را باز کردم که آیا اصل نقل به معنا جایز است یا جایز نیست و کسانی که قائل به جواز نقل به معنا هستند یا قائل به عدم جوازند چه تفصیل‌هایی قائل شدند در این باره، کجاها، برای کی، نقل به معنا را جایز دانسته اند یا ندانسته‌اند، برای این منظور می‌توانم ادعا بکنم و دوستان هم می‌توانند ببینند که یک ادبیات هزار و چهارصد و اندی ساله‌ای که وجود دارد بر اساس یک فیش برداری شاید بیش از 24-25 سال این جا ارائه شده، همان فیش‌هایی که عرض کردم به عنوان یک دیتابیس جمع کرده بودم در این جا استفاده شده، به ترتیب تاریخی مرتب شده، اگر مطالبی درون یک متن از دیگری نقل شده این‌ها باز تاریخ گذاری شده، زمانش مشخص شده و در این بخش شما به راحتی می‌توانید از دوره صحابه و تابعین بحث را به ترتیب به صورت نسلی و قرنی ادامه بدهید و دقیقاً مشخص بشود فراز و فرودهایی که نظریه‌های مربوط به حوزه نقل به معنا دارند و این جا می‌توانم خدمت شما عرض بکنم که هدف من ارائه یک روند تاریخی از تحولات نظریه‌ها و تفکرات مربوط به حوزه نقل به معنا بود چه در شیعه و چه در اهل سنت، خب چنین کاری تا به حال صورت نگرفته، نداریم جایی. بله، کتابهای علوم الحدیث و مصطلح الحدیث و ... گاهی اوقات 2 صفحه، 5 صفحه، 10 صفحه به مسأله نقل به معنا پرداختند ولی اصلاً نگاهشان تاریخی نیست، دوستان می‌دانند، چند تا نظر رقیب را می‌آورند و آن جا به قول مختار خودشان می‌رسند و بعد هم بحث را رها می‌کنند، وجود یک بحث تاریخی در بخش پیشینی این کتاب خیلی مهم بود به دلیل این که اصلاً ما بدانیم داریم راجع به چی بحث می‌کنیم، اصلاً مشکل کجاست، این همه علما در طول 1400 سال گیرهایشان، ان قلت‌هایشان، مسأله‌هایشان کجا بوده و ما هم دقیقاً در تحلیل خودمان متمرکز بشویم بر روی آنچه که بوده، خب شما این جا می‌توانید آن روند انتقال از نهی نقل به معنا به نقل به معنا را هم ببینید که چه مسیری را طی کرده، حتی یه مقداری این جا بنده تحلیلی و تعلیلی با مسأله برخورد کردم، کسانی که با نقل به معنا موافق بودند ادله‌شان با هم خیلی فرق می‌کند، بعضی‌ها با نقل به معنا موافقند به عنوان یک ضرورت، بعضی‌ها نقل به معنا را یک خدمت به اسلام می‌دانند، خیلی این دو تا با همدیگر فرق می‌کند، ما همیشه وقتی با نقل به معنا مواجه می‌شویم به عنوان "ما لا یدرک کله لا یترک کله" می‌بینیم مسأله را؛ می‌گوییم خیلی خب، حالا که عین الفاظ معصوم در دست ما نیست، حداقل معانی‌اش در دست ما هست باز غنیمت است، اما بسیاری از متقدمین وقتی با نقل به معنا مواجه می‌شدند می‌گفتند که انتقال دادن عین کلام معصوم اصلاً غلط است چون مخاطبین ممکن است نفهمند، بهتر است که مایی که ادری به قول معصوم هستیم ما ترجمه کنیم قول معصوم را و فکر می‌کردند این جوری یک خدمتی به بشریت انجام دادند با این نقل به معنایشان، این‌ها را بررسی کردییم، دسته بندی کردیم، چه کسانی این نگاه را داشتند، مبنایشان چه بوده، چرا چنین نگاهی داشتند و... . در همین مقدمه به عنوان مباحث پیشینی یک بحثی را بنده مطرح کردم که شاید دوستان عزیزمان که گاهی با هم درس‌هایی را داشتیم جسته گریخته در جریان این بحث‌ها بودند، ولی حالا به صورت مکتوب این بحث را در طی یک فصل از این کتاب بخوانند تحت عنوان ویژگی‌های زبان عربی، این که زبان عربی چه مراحلی را طی کرده، زبان عربی عصر نبوی با زبان عربی قرن 2 و 3 چه فرقی دارد و چه طور این تفاوت زبان عربی با آن گسست و انقطاعی که در تاریخ زبان عربی اتفاق افتاده توانسته مبنایی برای نقل به معنا باشد، یعنی کاملاً این جا یک بحث زبان شناسی تاریخی صورت گرفته، یک معرفی از تحولات زبان عربی و ... این هم یکی از کارهایی بود که بنده در قسمت مباحث پیشینی سعی کردم انجام کردم؛ بعد از بحث مباحث پیشینی بنده درگیر خود بحث شدم، این که خود نقل به معنا چیست و چه اتفاقاتی در این جا می‌افتد.

قسمت بخش دوم کتاب درواقع یک بحث نظری است که بومی‌سازی بحث‌های ترجمه شناسی یا Translation Studies در حوزه نقل به معناست، بحث‌های ترجمه‌شناسی کاملاً در حوزه زبان شناسی قرار می‌گیرد و مسأله‌ی ترجمه را از جنبه‌های مختلف زبان شناختی مورد مطالعه قرار می‌دهد، سوالی که ممکن است مطرح باشد این است که ترجمه‌شناسی چه ربطی به نقل به معنا دارد، بنده نقل به معنا را به مثابه‌ی ترجمه تلقی کردم، دقیقاً نقل به معنا ترجمه است، ترجمه از یک زبانی به همان زبان، این مسأله را شاید اولین بار رومن یاکوبسن بهش تفطن پیدا کرد که ترجمه مثلاً همیشه از انگلیسی به فارسی نیست، یک موقع هست که شما مثلاً بیایید یک جمله فارسی غیر قابل فهم یا دیرفهم را به یک جمله‌ی فارسی آسان ترجمه بکنید، ما در دو دهه‌ی گذشته یک ترجمه از قرآن داشتیم به زبان عربی در مصر، یعنی قرآن را از عربی به عربی ترجمه کردند، دقیقاً نمونه‌ای از نقل به معنا، در نقل به معنا همین اتفاق می‌افتد یعنی یک جمله از عربی به عربی ترجمه می‌شود ولی به عربی دیگری، به همین دلیل هست که اگر ما نقل به معنا را از نظر مبنایی به عنوان ترجمه‌ای اصطلاحاً درون‌زبانی -و نه بینازبانی- در نظر بگیریم می‌توانیم از الگوهایی که در حوزه‌ی ترجمه شناسی وجود دارد استفاده بکنیم، آن‌ها را بومی‌سازی بکنیم و بتوانیم در واقع دانشی را تولید کنیم در حوزه مطالعه‌ی نقل به معنا، این کار در بخش دوم کتاب انجام شده؛ بخش سوم و چهارم کتاب همان طور که اشاره فرمودند یک رویکرد معناشناسی است، در واقع بحث‌های معناشناسی در سطح جمله و بحث‌های معناشناسی در سطح واژه و بحث‌های معناشناسی در سطح جمله بخش‌های سوم و چهارم را تشکیل می‌دهند و بنده سعی کردم عمده‌ی کتاب‌هایی که در حوزه کتاب‌های معناشناسی وجود دارد را، تا حدی که می‌توانست به درد مطالعه نقل به معنا بخورد استفاده بکنم، البته بومی‌سازی بکنم و بیاورم در فضای بحث خودمان؛ طوری که افرادی که اصلاً با مباحث معناشناسی آشنا نیستند و کاملاً در حوزه علوم قرآن و حدیث دارند کار می‌کنند بتوانند با این مباحث به راحتی ارتباط برقرار کنند، درواقع فکر می‌کنم که به نظر خودم که خواندن این کتاب پیش‌نیاز ندارد یعنی لازم نیست که یک نفر قبلاً یک دوره بحث‌های معناشناسی را گذرانده باشد بعد این کتاب را بخواند، سعی کردم این را بومی‌سازی بکنم، این را به یک زبانی بیان کنم که برای عزیزان حوزه‌ی علوم قرآن و حدیث قابل فهم باشد. همان طور که اشاره کردند در یک جاهایی آن چه که در کل ادبیات معناشناسان وجود داشت گاهی تا 30 درصد راه با ما می‌آمد، همه نیازهای ما را برطرف نمی‌کرد و ما مجبور بودیم همان جا خودمان آستین‌مان را بزنیم بالا، و نیازهایی که داریم را خودمان با توسعه‌ی ان مباحث آن نیازها را تأمین کنیم، بنابر این تنها اتفاقی که در قسمت معناشناسی اتفاق افتاده فقط بومی‌سازی مباحث نیست، بلکه تکمیل مباحث هم هست، به دلیل این که خیلی از این مباحث شاید به دلیل این که عزیزان زبان‌شناس ما لازم نداشتند اصلاً به بسطش نپرداختند و ما مجبور بودیم که این کار را خودمان انجام بدهیم؛

چه در قسمت آن بخش دوم ترجمه‌شناسی و چه در قسمت سوم و چهارم معناشناسی به عنوان پشت صحنه من با یک مشکل عظیم مواجه بودم، همین الان هم که دارم راجع بهش صحبت می‌کنم هنوز آن ترس و ارعاب را دارم از سختی و بزرگ بودن مشکل، در برخی از مباحث شما می‌توانستید بدون اغراق 300-400 مثال بزنید، در برخی مباحث من گاهی مجبور بودم یک ماه توفیق داشته باشم حدیث بخوانم تا بتوانم مثال پیدا بکنم، چون مثال پیدا کردن برای همه موارد به این آسانی نبود، خب خیلی طبیعی هم است یعنی بعضی از انواع نقل به معنا بعضی از تبدیل‌ها ممکن است بسیار رایج و متداول باشند و مثال پیدا کردنش هم خیلی آسان و بعضی‌هایش هم خیلی به ندرت اتفاق می‌افتند، این کار خیلی سخت بود، البته من این کار را در دو مرحله انجام دادم، در یک مرحله یک تعداد کتب حدیثی را در دستور کار خودم قرار دادم که آن‌ها را کاملاً انتخاب کرده بودم و درواقع با یک مطالعه‌ی Close Reading ،کلمه به کلمه و با تأمل اینها را فیش برداری کردم، بعد از این که این فیش‌برداری‌ها تمام شد، شاکله‌ی کار را هم بر اساس کتب معناشناسی در آورده بودم، این فیش‌ها را بر اساس همانی که در کلاس‌های روش تحقیق هم گفته می‌شود و دوستان فکر می‌کنند این‌ها دکور است ولی در عمل ما از همین روش‌ها استفاده می‌کنیم، این فیش‌ها را من در آن شاکله‌ای که تعیین کرده بودم توزیع کردم و یک دفعه دیدم چیزی حدود 10 درصد موارد، هنوز هیچ نمونه‌ای برایش ندارم، خب این 10 درصد موارد بسیار خوف انگیز بود، دوباره من باید کجا بروم مطالعه کنم و ببینم که بتوانم برای این 10 درصد هم مثال کافی پیدا بکنم، اما به هرحال این کار انجام شد، الان دوستان اگر این کتاب را تورق بفرمایند هیچ کدام از مباحثی که در سطح نظری در این کتاب مطرح شده بدون مثال نیست، یعنی تمام مواردی که در کتاب مطرح شده حتماً یک نمونه‌ی واقعی در احادیث و گاهی بیش از یک نمونه دارد که آن اتفاقی که ما داریم در موردش صحبت می‌کنیم را نشان می‌دهیم که دقیقاً در این حدیث افتاده و به هرحال از این بابت فکر می‌کنم رو سفید باشم بنده ولی خیلی پرهزینه بود، زمان بسیار زیادی را برد و بعضی از موارد خیلی سخت بود پیدا کردن نمونه‌ها، دوستان می‌دانند که من دارم راجع به چه کار مشکلی دارم صحبت می‌کنم، این کار به این شکل انجام شد، بنده برای این که خیلی وقت نگیرم یک قسمت را اضافه می‌کنم، انگیزه را عرض کردم، فرایند را تا اندازه‌ای توضیح دادم، یک قسمت مانده و آن این است که آن هدفی را که بنده دنبال می‌کردم در این جلد تمام نشده، در مقدمه هم مطلبی توضیح داده شده، شاید دوستان اگر به خاطر بیاورند آن جلسه‌ای که ما در ابتدای این هفته در محضر آقای دکتر محمدزاده داشتیم و ایشان خیلی نگران ارعاب دوستان عزیز محقق بودند، شاید این جلد یک مقدار حالت ارعاب داشته باشد، می‌دانید چرا؟ به دلیل این که کسی که این مجلد را می‌خواند یک چیز را متوجه می‌شود، متوجه می‌شود که حجم عظیمی از نقل به معنا در احادیث اتفاق افتاده، بعد این ارعاب اتفاق می‌افتد، به این معنا که می‌گوید حالا با این احادیث چه کار کنیم؟ دوستان حالا با شناختی که از بنده دارند و از روحیات و شیوه کار علمی، من اگر نشود چیزی را درست کرد، به دنبال خراب کردنش نیستم، یعنی فقط موقعی شروع می‌کنم به ریختن آجرهای یک دیوار که یک برنامه‌ای داشته باشیم برای این که دوباره این دیوار را سرپا کنیم و دیوار محکم‌تری بسازیم نسبت به دیوار قبلی و الا این که آن چه را که مردم دارند را آدم بهش حمله کند، ازشان بگیرد و چیزی هم در مقابلش در اختیارشان قرار ندهد به نظر بنده کار عقلایی نیست و من هم نمی‌کنم یک همچنین کاری را. این کار یک ادامه‌ای دارد که بخش عمده ای از آن همین الان مکتوب شده و در مرحله‌ی مثال‌یابی و ... است، امیدوارم در آینده نزدیک این کار به صورت نهایی خودش برسد، در این بخش همان طور که در مقدمه توضیح داده شده هدف بنده گونه‌شناسی نقل به معنا بود، حالا غیر از آن مباحث مقدماتی، تاریخ نقل به معنا، هدف اصلی من این بود که نقل به معنا را Typology و گونه‌شناسی کنم، ببینیم چند نوع نقل به معنا داریم و در هر کدام از این نقل به معناها چه اتفاقی افتاده، این کار یک ادامه‌ای دارد، جلد بعدی اگر عمری باشد ان شا الله عبارت از روال‌های کشف و بازسازی متن اصلی حدیث است، یعنی بحث ما در مورد این خواهد بود که اگر ما مجموعه ای از صورت‌های نقل به معنا شده از یک حدیث را داریم چه طور می‌توانیم به صورت علمی، نه من عندی و تفسیر به رأی و ...، حدس تخیلی اصلاً قابل قبول نیست، چه طور می‌توانیم به صورت علمی، استدلالاً بیان کنیم که صورت اصلی حدیث این بوده و الان به این شکل نقل به معنا شده یا ممکن است صورت اصلی حدیث الان در کتب حدیث ما مضبوط باشد یعنی مثلاً ما 6 صورت نقل حدیث را داریم، می‌توانیم بگوییم این 5 صورت صورت نقل به معنا هستند و این 1 صورت صورت اصلی است، ما با دوستانمان در کلاس‌هایمان این بحث را داشتیم، بحث تاریخ‌گذاری را هم داریم یعنی مثلاً اگر 5 تا نقل به معنا داریم کدامش مال دوره‌ی تابعین است، کدامش مال قرن 3 است، کدامش مال قرن 5 است و... این یک قسمتی از کار ماست، و یک قسمت از همه مشکل‌تر کار، آن جایی است که ما ممکن است بعد از تاریخ گذاری و مطالعه‌ی صورت‌های مختلف نقل به معنای یک حدیث به این نتیجه برسیم که همه موارد مضبوط در کتب ما نقل به معنا هستند و صورت لفظی معصوم به دست ما نرسیده، اگر چنین باشد هم باز ان شاء الله در جلد بعدی روش‌هایی ارائه می‌شود در مورد این که ما چطور می‌توانیم صورت اصلی را بازسازی کنیم، در آن جلد که بعداً باید در موردش صحبت بکنیم تکیه عمده‌ی ما بر روی بحث‌های Reconstruction و الگوهای بازسازی است، الگوهایی که در حوزه بازسازی متن‌های از دست رفته وجود دارد، دوستان فقط یک لحظه به خاطرشان بیاورند که چه طور زبان شناسان توانسته اند زبان هندواروپایی مادر که 12هزار سال پیش بهش تکلم می‌شده را بازسازی کنند، در مقایسه با آن کار خیلی کار عجیب و شگفت آوری نخواهد بود اگر ما بتوانیم با در اختیار داشتن صورت‌های ترجمه شده و نقل به معنا شده‌ی یک متن بازسازی بکنیم آن صورت اصلی را، البته این بازسازی‌ها همراه با درجه دقت خواهند بود، یعنی هرچقدر شواهد و اطلاعات ما بیشتر باشد می‌توانیم ادعای دقت بیشتری داشته باشیم و هرچقدر شواهد ما کمتر باشد می‌توانیم آن جا با یک علامت سوالی همراه کنیم بازسازی خودمان را که جا را برای کارهای بعدی همچنان باقی بگذارد، هدف بنده در این دو جلد که یکی‌اش الان منتشر شده و یکی‌اش هم ان شا الله در آینده نزدیک، این هست که ما با آن جلد دوم درواقع بتوانیم این نقل به معناهایی که این جا معرفی شده اند را علاج کنیم و اگر بتوانیم این کار را انجام بدهیم آن موقع فکر می‌کنم که این مسیر یک مسیر ایجابی خواهد بود و نه یک مسیر سلبی، یعنی هدف ما خالی کردن دست محققین از احادیث نیست، هدف ما کمک کردن به این هست که محققین بتوانند لفظ معصوم را از لفظ راوی تشخیص بدهند و احیاناً اگر شواهد کافی در اختیار داشته باشیم از خلال لفظ راوی بتوان لفظ معصوم را بازسازی کرد. بنده خیلی پرحرفی کردم ولی یک شرح حالی بود از کاری که اتفاق افتاده.

خیلی ممنون.

 

دکتر مجید معارف:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و انه خیر ناصر و معین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

من حقیقتاً آغاز سخنم را با یک تبریک شروع می‌کنم، این ایام که ما در ایام میلاد حضرت زینب(س) قرار داشتیم که جای تبریک دارد، اما از نظر تولد یک اثر علمی فاخر هم تبریک می‌گوییم به دوست عزیزمان جناب آقای دکتر پاکتچی و هم به دانشگاه امام صادق علیه السلام برای این که در این محیط و این شرایط چنین کتابی به وجود می‌آید.

در مورد اتفاقی که افتاده من چند مطلب کوتاه مقدماتی عرض می‌کنم تا برسیم به یک سخنی در خصوص کتاب حاضر، اولاً جای گفتن یک تبریک وجود دارد به مناسبت توسعه‌ی علوم حدیث در ایران، حداقل در این 30 سال گذشته، زمانی که 30 سال گذشته، مثلاً امثال بنده دانشجویان علوم قران و حدیث بودیم در دوره‌ی دانشجویان کارشناسی ارشد، به عنوان اولین نسل ورودی دانشجویان کارشناسی ارشد پس از انقلاب، خب چی بود در بازار کتاب‌های حدیثی؟، که گاهی اوقات من می‌گویم که تمام تجربه‌های کتاب‌های حدیثی شاید خلاصه می‌شد در یک علم الحدیث و درایه الحدیث استاد مدیر شانه‌چی که پیش کسوت بودد در طرح مباحث حدیثی در دانشگاه‌ها، امروز ما به کجا رسیدیم؟ الحمدلله رب العالمین در زمینه تاریخ حدیث، مصطلح الحدیث، نقد الحدیث، فقه الحدیث و ارائه محصولات حدیثی به شکل جذاب و نوین و به تناسب نیازهای روز؛ ما حقیقتاً یک گام‌های خیلی مهمی برداشتیم در ایران اسلامی که این مایه‌ی فخر عالم می‌تواند باشد و امیدواریم این گام‌ها باز برداشته بشود در سایه‌ی ارشادات اساتید به وسیله‌ی شما پژوهشگران جوان، دانشجویان باعلاقه و باانگیزه، از افتخارات خود من این است که خادم علوم حدیث در همین دانشگاه امام صادق(ع) بوده‌ام و ان شا الله هستم. این نکته‌ی اول که ما الان در وسط یک جریان علمی-پژوهشی هستیم و این به آخر نرسیده و این تحول ان شا الله باید مستمر باشد.

دومین نکته‌ای که عرض می‌کنم در خصوص اهمیت فقه الحدیث است در مقابل روایه الحدیث آن طور که در لسان ائمه(ع) از فقه الحدیث با تعبیر زیبای درایه الحدیث یاد می‌شده و می‌فرماید حدیث "تدریه خیر من الف ترویه"، یعنی خیر من الف ترویه و لا تدریه، مثل «لیله القدر خیر من الف شهر» که یک شب قدر از هزار ماهی که شب قدر درش نیست بالاتر است؛ خب ائمه(ع) این مطلب را هم می‌گفتند و هم وارد میدانش بودند، لذا ائمه(ع) در کنار این که مبین قرآن بودند مبین روایات هم بودند و در قرن چهارم محدث مبتکر شیعه آمد کتاب معانی الاخبار را بر این مبنا پرداخت که روایاتی را جمع کند که خودش توضیح‌گر بخش دیگری از روایات باشد، ایشان این کار را هم در معانی الاخبار کرد و هم تا اندازه‌ای در علل الشرایع، بنابر این مسأله‌ی فقه الحدیث خیلی مهم است و اهمیتش را خود ائمه به ما یادآور شدند و اصلاً خود ائمه در این میدان الهام‌بخش شدند و عملاً هم به تبیین روایات پرداختند، آثار آن هم موجود است.

مسأله سوم این که خب به تأسی از امامان، حالا در شیعه به یک شکل، در اهل سنت شاید به دلیل نیازها و این که ناگزیر بودند واقعاً به شرح روایات بپردازند اتفاقاتی می‌افتد، غریب الحدیث نویسی به شکل، شروح کتب اربعه، تعلیقات، کتاب‌های علل الحدیث، کتاب‌های مختلف الحدیث، هرکدام به یک شکلی یک پیوندی با فقه الحدیث پیدا می‌کند، بعضی‌ها پیوند نزدیک‌تر، قوی‌تر و بعضی پیوند دورتر، این نشان می‌دهد که این از دغدغه ی محدثان هم بوده که واقعاً به مضامین و مقاصد روایات خوب برسند، و در این قضیه شاید مهم‌ترین چالش در فقه الحدیث بحث نقل به معناست، البته در فقه الحدیث ما چالش‌های دیگری هم داریم که جناب استاد اشاره فرمودند مثل تقطیع روایات، آن هم تقطیع نامناسب روایات، چون تقطیع گونه‌های مختلفی دارد، خب بعضی از اقسامش تقطیع نامناسب است، یا تقدیم و تأخیر اجزای روایات، ولی بدون شک مهم‌ترین چالش در بحث فقه الحدیث می‌شود نقل به معنا، از روزگاران دیرین و پیشین که استاد تاریخش را برای ما بیان کردند، مسأله‌ی نقل به معنا موافقان و مخالفانی برمی‌انگیزد، اسامی‌شان هم ثبت است در طبقه صحابه در طبقه تابعین، خب مخالفان نقل به معنا سعی می‌کنند هم از نظر عقلی و هم از نظر نقلی استدلال کنند که واقعاً نقل به معنا در حدیث جایز نیست، ولی چه کنند که استدلال‌هایشان استدلال‌های محدودی است و بسیار کم و از قضا به چیزهایی استدلال می‌کنند از نقل، که خود آن‌ها دستخوش نقل به معنا شده، که خطیب بغدادی می‌گوید که بزرگترین حجت مخالفان نقل به معنا حدیث "نضر الله امرأ سمع مقالتی فوعاها فبلغها کما سمعها" بعد می‌گوید همین حدیث می‌دانید به چند صورت وارد شده، یعنی همین که بزرگترین حجت مخالفان نقل به معناست قربانی نقل به معنا شده، از آن طرف خب موافقان نقل به معنا خب دست‌شان پرتر بود از دلیل، حداقل اینها به چهار نوع دلیل متکی بودند، دلایل قرآنی، دلایل روایی، دلایل عرفی، دلایل ادبی و کار را پیش بردند، یعنی نگذاشتند که مسأله‌ی نقل به الفاظ در هاله‌ای از رؤیا و در هاله‌ای از ایده آل باقی بماند، گفتند ما باید با واقعیت‌ها روبرو بشویم، واقعگرایانه برخورد کردند با این حدیث، آن وقت حدود و ثغور و ضوابطش را پیدا کردند، یک جایی ما داریم در تاریخ که مخالفان و موافقان به هم می‌رسند، از این جایی که مخالفان و موافقان به هم می‌رسند، دیگر بسیاری از نزاع‌ها در قرن چهارم و پنجم خاتمه پیدا می‌کند، و محدثان با آرامش شروع می‌کنند به حدیث‌خوانی و اعتماد به احادیث مکتوب، مخصوصاً ابن صلاح دمشقی اعلام می‌کند که وقتی کتاب‌های حدیثی نوشته می‌شود، تدوین می‌شود، دیگر نقل به معنا هم موضوعیت خودش را از دست می‌دهد چون از این به بعد ما بر اساس کتاب‌ها حدیث نقل می‌کنیم، در مجالس درس می‌دهیم و دیگر از حافظه هم احادیث مکتوبه را نقل نمی‌کنیم، به بسیاری از نزاع‌ها خاتمه داده شد، یک آرامش نسبی در این قضیه آمد و واقعاً برگشت به روحیه محدثان و پژوهشگران حدیث؛

اما در دوران معاصر که یک بازگشتی ما به حدیث داریم، دو مرتبه مسأله‌ی نقل به معنا در دستور کار بعضی از پژوهشگران قرار گرفته، مثلاً محمود ابوریه در کتاب اضواء علی السنه المحمدیه این مسأله را جوری مطرح می‌کنند که واقعاً یک فاجعه‌ای واقعاً رخ داده در مسیر احادیث اسلامی، البته خب ایشان از آقای بطلیوسی یک علل هشتگانه‌ای را نقل می‌کند به عنوان علل وارده بر روایات ولی به نقل به معنا که می‌رسد متمرکز می‌شود و این بحث را توسعه می‌کند و در حد یک فاجعه ازش یاد می‌کند، خب این رویکردی که ایشان دارد نسبت به مسأله‌ی نقل به معنا یک جبهه‌ی تندی را ایجاد می‌کند به وسیله کی؟ به وسیله یحیی بن عبدالرحمن معلمی، یا شاگرد فکری او آقای محمد عجاج خطیب، اینها دیگر می‌پرند آن طرف گود، می‌گویند اصلاً کی گفته نقل به معنا اتفاق افتاده؟ "کیف روی الحدیث فی ذلک العصر باللفظ أم بالمعنی؟" که این اصلاً یک فصلی است در کتاب السنه و التدوین آقای محمد عجاج خطیب و اصلاً این‌ها یک فرضیه‌های جدیدی را پیش می‌کشند که من در ادامه به یکی از فرضیه‌های این‌ها اشاره خواهم کرد، این سومین نکته‌ام بود که به شما بگویم که مسأله‌ی نقل به معنا مهم ترین چالش در مباحث فقه الحدیثی است و یک تاریخ درازدامنی دارد از صدر اسلام تا امروز که من اشاره می‌کنم که جزء امتیازات کتاب جناب آقای پاکتچی این است که ایشان به تاریخ عقاید محدثین درباره نقل به معنا خوب پرداخته‌اند، کاری که ما نظیر این بحث را هیچ جا نداریم.

اما چهارمین نکته که باز نکته‌ی مقدماتی من هست که بعدش مستقیماً به قضایای کتاب می‌پردازم، دریغم می‌آید که یک یادی از استاد مرحومم نکنم که ایشان استاد مسلم بنده بودند و البته ممکن است استاد مع الواسطه و با واسطه‌ی خیلی از علاقمندان به حدیث هم باشند، استاد محمدباقر بهبودی، که حدود دو هفته قبل از دنیا رفتند، ان شا الله که خدا رحمتشان کند، ایشان یک کتابی می‌نویسند به نام معانی القرآن، این کتاب معانی القران با یک سبکی نوشته می‌شود و حالا قبل از آن هم که کارهای حدیثی هم داشتند، صحاح کتب اربعه و تصحیحات و... زمانی که معانی القرآن نوشته می‌شود بازتاب‌هایی پیدا می‌کند، نوعاً هم این بازتاب‌ها بازتاب‌های منفی بوده است در انتقاد از معانی القرآن، خب این موجب می‌شود که بعد از این که این بازتاب‌ها به جامعه بیاید استاد هم بالاخره یک پاسخی بدهد، یک واکنشی بدهد، دو تا واکنش داشته استاد محمدباقر بهبودی که حالا من آنهایی‌اش را می‌گویم که به بحث ما مربوط است، یکی این که احساس بکنند که خب بالاخره معانی القران یک نوع ترجمه و تفسیر تلخیص‌گونه ای است که خواننده را با سؤالات و ابهاماتی مواجه می‌کند در ذیل بعضی از آیات، خوب است که ایشان یک دور از اول قرآن تا آخر قرآن را ببینند به اصطلاح آیات مشکله‌اش را دربیاورند و توضیح بدهند، این کار را می‌کنند، حاصلش می‌شود دو جلد کتاب تدبری در قرآن و چاپ می‌شود که یک قدری ضربه‌گیر بعضی از انتقادهای موجود بر کتاب معانی القرآن می‌شود، این یک کار، کار دوم این که احساس می‌کنند که توضیح بدهند سبک‌شان را، لذا ایشان دو مقاله دارند یکی عنوانش هست سبک معانی القرآن، یکی هست در دفاع از معانی القرآن که این دو مقاله در یک مجموعه ای به نام معارف قرآنی از ایشان منتشر شده، در کتاب معارف قرآنی در خصوص سبک معانی القرآن ایشان به مناسبتی می‌گوید سبک معارف قرآنی استفاده از نقل به معناست در انتقال مفاهیم قرانی به زبان نویسنده، بعد به این مناسبت ایشان نقل به معنا را ایشان به عنوان یک الگوی انتقال مفاهیم جایگاهش را در قرآن نشان می‌دهد و به عنوان نمونه تمام ایات مربوط به موسی و بنی اسرائیل در سوره‌های اعراف و طه و قصص و نمل و شعرا و... یعنی جاهایی که سرگذشت موسی و بنی اسرائیل و فرعون به تفصیل وارد شده تا جاهایی که یه مقداری مختصر آمده، این را می‌آورند و مقابله می‌کنند، می‌گویند که خداوند تبارک و تعالی خود ایشان راوی صادق به معنای وقایع و حوادث است و بعد البته می‌گویند که در معانی القران هم این قضیه اتفاق افتاده، البته من الان اطلاع دارید که نه در این جلسه محترم، نه در دفاع از آقای بهبودی و اندیشه‌های ایشان موضعی دارم و موضعی می‌گیرم، نه در تخطئه؛ چون به هرحال هر جایی ارزیابی و قضاوتش جای خودش را می‌طلبد، من روایتگر بودم و یادی کردم از استاد مرحومم که در این قضیه نقل به معنای در قرآن و کلاً در انتقال مفاهیم دینی صاحب این ایده است.

استاد محمدباقر بهبودی یک کتاب دیگری هم دارند به نام علل الحدیث که این کتاب هم واقعاً از کتاب‌های ابتکاری ایشان است و به نظر من اتفاقی که در فقه الحدیث افتاده مال استاد شانه چی، تحقق‌بخش یک آمالی از آقای بهبودی است به شکل وسیع، گرچه نه ایشان با آقای مدیرشانه چی هماهنگی کردند و نه آقای مدیرشانه‌چی می‌دانستند که آقای بهبودی چه در ذهن‌شان می‌گذرد، ببینید آقای استاد محمدباقر بهبودی می‌گوید که اولین کتاب‌های مصطلح الحدیث را به شکل مدون سنی‌ها نوشتند، شیعیان هم آمدند گرته برداری و کپی برداری کردند و کتاب در درایه الحدیث نوشتند، بعد انتقاد می‌کند گاهی اوقات بعضی از نویسندگان شیعه زحمت نکشیدند در تعریف یک اصطلاح از اصطلاحات علوم حدیث یک مثال از احادیث شیعه پیدا بکنند، بعد خود ایشان برای این قضیه در کتاب علل الحدیث که کتاب علل الحدیث ارائه مثال‌های کتب اربعه است، ضمن این که یک مباحث ابتکاری دارند، می‌خواهم بگویم که چی می‌شود که در بین شیعیان کتاب نوشته بشود در درایه الحدیث، بعد ما یک اصطلاحی را مثل اصطلاح حدیث مصحف را تعریف بکنیم، اصطلاح حدیث مضطرب را تعریف بکنیم، اصطلاح حدیث مقلوب را تعریف بکنیم، شیعه هم هستیم، نرویم یک مثال پیدا بکنیم از کتاب‌های شیعه، خب این دیگر خیلی بد است، اما چه اتفاقی در این جا افتاده؟ ایشان تمام کتاب‌های شیعه و سنی را با هم دیده‌اند و بحث را به موازات با هم جلو برده اند و درواقع یک آرزویی از یک استادی محقق می‌شود که خودشان در کتاب علل الحدیث این گام را برمی‌دارند و درواقع الهام می‌دهند به امثال ماها که ما وقتی می‌خواهیم پژوهش کنیم، دامنه و عرصه پژوهش خودمان را عام بگیریم، کتابهای شیعه و سنی را به موازات هم برویم و مطالعه کنیم.

اما در ارتباط با این کتاب، این کتاب یک هفته‌ی پیش در اختیار من قرار گرفت، در این یک هفته خب ما یک سری مشغله‌های روزمره داشتیم، کلاس‌هایی که باید می‌رفتیم، جلسات دفاعی که باید شرکت می‌کردیم، به کارهای روزمره‌مان که می‌رسیدیم، در عین حال هم که علاقمند هم بودم، در بحث فقه الحدیث، مبحث نقل به معنا خود من هم یک قلم کوچکی زده‌ام مثلاً در حد یک فصل از این کتاب شناخت حدیث، راجع به نقل به معنا، دعواهایی که روی این قضیه بوده، خیلی برایم مهم بود که واقعاً با اثر استاد آشنا بشوم، من یک بار به خودشان گفتم، گفتم من حرفهای بقیه را گوش می‌دهم ولی شما که حرف می‌زنید می‌بلعم! یعنی با تمام وجود گوش می‌دهم به صحبت‌های شما، و واقعاً نوشته‌های ایشان، و واقعاً مبالغه و غلو نیست، من اخلاق غلوگویی درم نیست، اهل بررسی علمی‌ام. خب در این یک هفته من نزدیک 300-400 صفحه این کتاب را به دقت خواندم و بقیه این کتاب را مرور کردم، این مباحث آخری را که در جریان ساختار، روش و محتوا قرار بگیرم، من 10 تا نکته عرض می‌کنم به عنوان جمع‌بندی قضاوت خودم از اتفاقاتی که در این کتاب افتاده، 3-4 تا نکته را شاید به عنوان نکته‌هایی که فعلاً در این جلد جایش خالی است و ممکن است در جلد بعد ان شا الله بیاید به رسم هدیه تقدیم استاد می‌کنم.

اولین نکته‌ای که عرض می‌کنم که با خواندن این کتاب هر خواننده‌ی منصفی احساس می‌کند که یک کار علمی با الگوی پژوهشی پا به عرصه‌ی وجود گذاشته، یک پروژه تحقیقاتی محقق شده با لوازمی که ما برای یک کار تحقیقی قائل هستیم، و به عبارتی این را می‌شود به عنوان یک نمونه از تولیدِ "علم" نشانش داد و عرضه‌اش کرد، حرف جدید دارد، تکرار مکررات نکرده، مبتنی بر یک دغدغه است، مبتنی بر انجام یک روش علمی است و به همین مناسبت پیشنهادی که من به جناب استاد دارم اگر قابل بدانند این است که بیایند این را در قالب یک نظریه به کرسی نظریه پردازی ارائه بدهند، بعد در آن کرسی از این نظریه دفاع بکنند، لوازمی که دارد، راه‌هایی که دارد. این به نظر من می‌آید که این پیشنهاد را عرض کنم.

نکته دوم، وجود روحیه علمی، احتراز از پیش داوری و نگاه‌های جانبدارانه، بلکه بررسی دقیق داده‌ها در این کتاب اتفاق افتاده.

سوم، استفاده از علوم و ابزارهای مناسب و مورد نیاز، از دانش منطق مسلمین گرفته که این جزء سرمایه‌هایی است که از سنت‌های پیشینیان به ما رسیده تا دانش‌های زبان شناسی، معناشناسی روز و به کارگیری صحیح این‌ها در کنار یکدیگر، استاد بدون این که کتاب مرتکب خروج موضوعی بشود، ضمناً خودشان آن مفاهیم پایه‌ای و Basic را خودشان توضیح داده اند که همنشینی به این معنی است، جانشینی به این معنی است، یک تعاریفی کرده‌اند بعد بلافاصله رفتند در عرصه موضوع کتاب و مثال‌ها را از کتاب آورده اند و چنانچه در فرمایشات خودشان بود بومی‌سازی کرده اند.

چهار، توضیح نقل به معنا در حدیث، علل و انگیزه‌ها و چالش‌های تاریخی در این قضیه در حدیث اسلامی، مخصوصاً در چند قرن اول، این تبیین به درستی صورت پذیرفته،

پنج، گزارش تاریخ عقاید علمای حدیث در مسأله نقل به معنا از قرن اول و دوم تا قرن چهاردهم، خود این یک نوع تاریخ حدیث است، منتها تاریخ گزارش عقاید علمای اسلامی در مسأله‌ی نقل به معنا، قرن پنجمی‌ها چی می‌گفتند؟، قرن ششمی‌ها چه می‌گفتند؟، علامه مجلسی چه می‌گوید؟ و... خب خود این به تنهایی یک پروژه است، الان مثلاً من که صحبت می‌کردم از قرن 4 و 5 نقب زدم به دوران معاصر، ولیکن در این کتاب شما می‌توانید 14 قرن گزارش عقاید محدثان و فقها و بعضاً متکلمان و اصولیون را در این موضوع ببینید.

وجود مباحث موازی در شیعه و سنی با تتبع وسیع در کتاب‌های حدیثی فریقین، خب این کتاب کتابی است که تمام مباحث به موازات هم جلو رفته، سعی کرده‌اند هم کتاب‌های حدیثی شیعه، هم کتاب‌های حدیثی اهل سنت، معتبر، نامعتبر، صرف نظر از طبقه‌بندی اعتباری، چون دنبال مثال می‌گشتند، البته در مقدمه کتاب هم توضیح داده اند که در این کتاب نگاهی به اعتبار حدیث فعلاً ندارند.

گزارش علمی دقیق از حجم انبوه فیش‌برداری‌ها و تحلیل موارد و موارد ارائه شده در در کتاب در 17 گونه از گونه‌های نقل به معنا که مورد شناسایی استاد قرار گرفته.

اما مهم ترین قسمت کتاب که به نظر من شاهکار است، تبدیل مباحث نظری نقل به معنا به مباحث عملیاتی و عینیت بخشی به واقعه‌ی نقل به معناست. ما یک سری مباحث نظری داریم، خب ما اگر مباحث نظری داشته باشیم عده‌ای ممکن است انکار بکنند، اصلاً کی گفته که نقل به معنا اتفاق افتاده، مثل این که آقای محمد عجاج خطیب در این موضع خودش را قرار می‌دهد، مثل این که اصل نقل به الفاظ است و نقل به معنا را در هنگام ضرورت و استثناء صحابه و تابعین استعمال کردند آن هم با شرایط خیلی خیلی کنترل شده، خب ایشان می‌فرمایند از این خبرها نیست. دیگر وقتی ما را مواجه می‌کنند با روایات، می‌گوید آفتاب آمد دلیل آفتاب؛ مسائل نظری عینیت عملیاتی پیدا می‌کند و به همین دلیل بعضی از تئوری‌هایی که نوعی زور زدن‌های بیخود است، آن هم اصرار شدید رویش کردن در این کتاب اصلاً منسوخ می‌شود، اصلاً باطل بودنش بر خوانندگان روشن می‌شود، یکی از تئوری‌هایی که در این مسأله ارائه شده، که من گفتم سست کردن و بلکه ابطال برخی از فرضیه‌ها در مسأله نقل به معنا در دوران معاصر از ناحیه‌ی سلفیون فرضیه صدور مکرر یک حدیث است در مجالس گوناگون پیامبر که می‌گویند "تعدد مجالس الرسول" امثال یحیی بن یحیی عبدالرحمن معلمی یا عجاج خطیب، سعی می‌کنند توپ را در مسأله نقل به معنا شوت کنند به زمین صدور حدیث یعنی پیامبر اسلام، شما چرا می‌گویید این حدیث به 5 معنا گفته شده، فرض کنید این حدیث 5 بار صادر شده، مثلاً در قضیه تشهد مسلمین، چون یکی از چیزهایی که ابوریه دست رویش گذاشته می‌گوید تشهدی که مسلمانان از صحابه نقل می‌کنند یک ساخت واحدی ندارد، حالا این که مربوط به نماز است، پشت سر پیغمبر شب و روز مردم نماز می‌خواندند، صیغ تشهدات، صیغه‌های تشهدها یکسان نیست، مختلف است، وای به حدیث اسلام و ایمان، وای به حدیث صحیفه علی رضی الله عنه، مثال می‌آورد می‌کوباند در سر، آن موقعی که می‌خواهد این مسأله را تبدیل بکند به یک فاجعه علمی، گاردی که در مقابلش می‌گیرند تئوری تعدد مجالس الرسول است، ولی واقعاً این فرضیه، فرضیه‌ی قوی‌ای نیست، حالا من در قسمت بعدی پیشنهادات، خودم یک نکته‌ای را خدمت استاد دارم که سهم شما تعیین می‌کند، اگر هم نخواهیم صددرصد منکر و مبطلش باشیم.

اما اگر که اجازه بدهید من چند نکته هم به رسم هدیه تقدیم بکنم، به نظر من نکته‌هایی که جایش خالی است یا نیازمند به توضیح بیشتر است:

یک) الزامات نقل به معنا از جهت دشواری ثبت به موقع روایات،

دو) چالش‌های موجود در مسیر تدوین حدیث

سه) غره شدن به حافظه و جایگزین سازی حفظ به جای کتابت

من نمی‌گویم در این موضوع در این کتاب بحث نیست ولی چون خودم یه مقدار تخصصم تاریخ حدیثی است و این مسائل را رصد می‌کنم و رابطه‌ی تاریخ حدیث و فقه الحدیث را اندازه گیری می‌کنم به نظر من شاید این نکته جای یک تقویتی داشته باشد.

نکته دوم، این که یک بحثی را آقایی محمود ابوریه دارد در کتاب الاضواء دارد، من از این بحث یک الهام گرفتم و آن بحث این است که ما یک نقل به معنای ساده داشته باشیم، یک نقل به معنای مرکب و پیچیده، منظورم از نقل به معنای ساده این است حدیث یک بار دچار نقل به معنا شده باشد، به نظر من این از اختصاصات نقل به معنا در شیعه می‌تواند باشد، چون عمده روایات شیعه روایات صادقین است، در قرن دوم صادر شده، قرن دوم قضایای کتابت حدیث جا افتاده، اصحاب صادقین یا فی المجلس می‌نوشتند، یا از مجلس می‌آمدند بیرون، می‌رفتند در خانه‌هایشان می‌نوشتند، بعد نوشته‌ها می‌شده اساس تحدیث، اگر نقل به معنا واقع شده باشد ساده و یک بار است، در مقابلش ما می‌توانیم نقل به معنای پیچیده و مرکب داشته باشیم یعنی صحابه حدیث پیامبر را نقل به معنا کردند، تابعین شنیده‌های خودشان از صحابه نقل به معنا کردند، بلکه تابع تابعین شنیده‌های خودشان را از تابعین، که این هم می‌تواند به عنوان یک موضوعی مورد مطالعه قرار بگیرد.

سوم، گرچه ما فرضیه‌ی عجاج خطیب را باطل می‌دانیم از اساس، ولی ممکن است بتوانیم یک سهمی در قضایای انتقال الفاظ مختلف، ولو 10 درصد، ولو 5 درصد، ببینید در مورد روایاتی که به تواتر پیوسته یا به نقل چندباره‌اش از پیامبر مطمئنیم، مثل حدیث ثقلین، مثل حدیث منزلت، واقعاً فرضیه تعدد مجالس الرسول می‌تواند یک فرضیه‌ی منطقی باشد ولی در مورد عام روایات چنین فرضیه‌ای قاعدتاً جواب نمی‌دهد.

اما مطلب چهارم، ببینید، علمای مسلمین اعتقاد دارند که پرونده‌ی نقل به معنا بسته شده، کی؟ در پایان قرن پنجم. چون وقتی که در پایان قرن پنجم حدیث در شیعه و سنی دیگر تدوینش به انتها رسید و قرار شد که از ابتدای قرن ششم دیگر حدیث‌گویی بر مبنای کتاب باشد، آن وقت دیگر به نظر علمای شیعه و سنی پرونده‌ی نقل به معنا منطقاً بسته می‌شود، احساس کردم که حضرت استاد پرونده نقل به معنا را مفتوح می‌دانند و قائل به جاری و متسع بودن آن در طول زمان حتی در دوران معاصر باشند، که این نکته‌ی آخر دیگر استفهامم استفهام حقیقی است.

خیلی می‌بخشید، خیلی وقت شما را گرفتم، باز هم تبریک می‌گویم به مناسبت تولد یک اثر فاخر علمی که من حقیقتاً استفاده کردم و با شوق و ولع خواندم، ای کاش زمانه به من اجازه می‌داد که من در محضر استاد بیشتر از این بیایم و استفاده بکنم.

 

دکتر احمد پاکتچی:

تشکر می‌کنم از دوست عزیزم آقای دکتر معارف همیشه بنده را تشویق فرمودند، لطفی به بنده دارند که بنده لایق و سزاوارش نیستم، به هرحال این را من به منزله تشویق تلقی می‌کنم.

در مورد پیشنهادهایی که آقای دکتر مطرح فرمودند، خب من همه پیشنهادها را یادداشت کردم، حتماً روی این‌ها تأمل خواهم کرد، خودشان هم پیش‌بینی کردند مثلاً بعضی از این بحث‌ها مثل نقل به معنای ساده و نقل به معنای مرکب که حالا من در نوشته‌های خودم از اصطلاح نقل از نقل استفاده کردم که معادلی است برای ترجمه از ترجمه، مفصل، یعنی شاید اصلاً این یک فصلی را از جلد دوم به خودش اختصاص خواهد داد. بحث مجالس متعدد اتفاقاً یکی از موضوعاتی است که دقیقاً در آن قسمت علاج ما واردش خواهیم شد، درس‌هایی هم که داشتیم با دوستان، دوستان می‌دانند، همین ترم گذشته ما در درس فقه الحدیث‌مان دقیقاً داشتیم که چطور ممکن است که یک حدیثی در چند مجلس بیان شده باشد و این که چطور می‌شود تشخیص داد که واقعاً مجالس متعدد وجود داشته یا این که مجالس متعدد وجود نداشته، اینها حتماً ان شا الله در مد نظر خواهد بود. آن موردی که فرمودید، من آیا پرونده نقل به معنا را مفتوح می‌دانم یا نه، بنده‌ی سراپا تقصیر کوچکتر از آنم که پرونده نقل به معنا را مفتوح بدانم یا ندانم، پرونده نقل به معنا مفتوح هست!، اتفاقاً بنده این جا نمونه‌هایی هم نشان دادم، نقل به معناهایی وجود دارد که در قرن 12 و 13 و 14 اتفاق افتاده، اتفاقاً یک نمونه‌ای را الان دارم روی آن کار می‌کنم که یک نقل به معنایی در همین قرن 14 اتفاق افتاده و توسط یکی از مشاهیر و بعد بهش ارجاع داده شده مکرر، یعنی نقل جدید مقدم شده بر نقل اصلی و قدیم. این که ما خب انتظار داریم که این اتفاقات نیفته علی القاعده، بعد یک طیف وسیعی نقل به معنا در قرن 6 و 7 اتفاق افتاده، نمونه‌هایش را داریم، بله قاعدتاً دیگر نباید اتفاق بیفتد ولی این رشته همین طور ادامه دارد، باز هم از لطف و توجهی که فرمودید ممنونم. به هرحال برای بنده باعث دلگرمی است که دوستان نسبت به موضوع توجه نشان دادند و از جانب خودم نهایت تشکر را از همه عزیزان دارم. متشکرم.


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی