ترجمه شناسی قرآن کریم (1)
درس نقد و بررسی ترجمه های قرآن کریم (1)
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
همان طور که مستحضر هستید عنوان درس بحث ترجمههای قرآن کریم هست، البته ظاهراً عنوان مصوب ترجمههای فارسی قرآن کریم است ولی از آن جایی که به هرحال شما زبان انگلیسی هم جزء زبان هایی است که این جا می خوانید و از آن طرف ما هیچ درس جداگانهای راجع به ترجمه های انگلیسی قرآن کریم نداریم، به ما اجازه بدهید که گاه گداری گذاری بر ترجمههای انگلیسی هم داشته باشیم، برای این که کم و بیش دوستان در جریان قرار بگیرند که به طور کلی در حوزهی ترجمهی قرآن چه اتفاقی افتاده، به هرحال ترجمهی فارسی قرآن تافتهی جدابافتهای نسبت به بقیهی ترجمهها نیست، متن قرآن به زبان عربی است، به هر زبان دیگری که ترجمه بشود می شود ترجمه، به این ترتیب اتفاقاتی که برای قرآن در این فرایند می افتد کم و بیش اتفاقات مشابهی است، گاهی اوقات داشتن مثال هایی مثل زبان انگلیسی کمک می کند به این که آدم بتواند مطلب را حس بهتری نسبت بهش بگیرد و بداند که چه اتفاقی افتاده، من سعی می کنم از این دو زبان تخطی نکنم و فراتر نروم.
امروز باید به مقدمات نظری موضوع بپردازیم و دوستان را آشنا بکنیم برای این که قرار است در این یک ترم چه کار بکنیم، درسی به عنوان ترجمههای قرآن کریم را چندین بار در همین دانشگاه در دوره ارشد و همینطور بیرون از این دانشگاه داشتیم و در برنامهی جدید این اولین بار است که در دورهی کارشناسی قرار است بحث ترجمههای قرآن ارائه بشود.
روش و روال درس
دو نوع می شود درس ترجمه های قرآن را به عنوان درس بهش پرداخت. یکیاش این حالت است که ما بیاییم چندتا ترجمه را انتخاب بکنیم، بگذاریم جلوی رویمان و شروع بکنیم علی الترتیب آیه ها را بخوانیم، ترجمههایش را بخوانیم، ببینیم اوضاع چطوره، هرجا که ایرادی به نظرمان رسید بر طبل رسوایی بکوبیم و فریاد بزنیم که آقا ببینید اینجا این آیه را چه جوری ترجمه کردهاند، به نظر نمی رسد که این روش، روش خیلی کارآمد و علمیای باشد، یعنی حداقل ما باید 5-6 سال با همدیگر ترجمه بخوانیم تا نهایتاً شما در ذهنتان یک شاکلهای شکل بگیرد که اصولاً ترجمه را چگونه می شود مورد نقد قرار داد، ترجمه خوب چیست، ترجمه بد چیست، و مسلم است که در حد یک درس دانشگاهی امکان انجام دادن چنین کاری وجود ندارد، پس منطق اقتضا می کند که ما از یک روش دیگری استفاده بکنیم، روش دیگری که درست برعکس روش قبلی، ما اول یک اصول و مقدماتی را بگوییم و بعد مثالهایش را از توی ترجمهها نشان بدهیم، یعنی اول بحث بکنیم که در حوزه های مختلف یک ترجمهی مناسب انتظار می رود که چه استانداردهایی داشته باشد، چه معیارهایی را رعایت کند و بعد در عمل نمونههایش را در ترجمه های مختلف بررسی بکنیم و ببینیم که تا چه اندازه در ترجمهها این معیارها رعایت شده یا نشده، و ما ان شا الله از این شیوه سعی می کنیم که پیروی کنیم، هر جلسه سعی می کنیم یک مبنایی را این جا مطرح بکنیم، راجع به آن مبنا یک توضیحات پایهای و بنیادین بدهیم و بعد شروع کنیم به بررسی کردن این که تا چه اندازه این مبنا در ترجمهها رعایت شده و این که احیاناً به عکس، تا چه اندازه می شود ترجمههایی را پیدا کرد که به این مبنا بی توجهی کردند و مسیر خطایی رفتند.
دستیابی به یک دستگاه انتقادی در مورد ترجمه قرآن
به این ترتیب ما عملاً به یک دستگاه انتقادی دست پیدا می کنیم که با استفاده از آن دستگاه انتقادی هر ترجمهای را جلویمان بگذارند می توانیم آن ترجمه را ارزیابی کنیم و ببینیم که آن ترجمه در چه وضعیتی قرار دارد، این بیشترین انتظاری است که از شما می رود، یعنی اساس پیشبینی شدن یک درس دو واحدی با عنوان ترجمههای قرآن با همین هدف هست، که ما در نهایت بتوانیم به یک ارزیابی برسیم که کدام ترجمه به درد چه کاری می خورد، چون شما در طول دورهی فعالیتتان در سالهای آینده بعد از فارغ التحصیلی، چه فعالیت های تبلیغی و ترویجی داشته باشید، چه فعالیت های پژوهشی داشته باشید، قاعدتاً مجبورید دائماً مجبورید به افراد مختلف توصیههایی داشته باشید دربارهی استفاده از ترجمههای قرآن یا خودتان بالفعل در یک فعالیت تبلیغی یا یک فعالیت پژوهشی عملاً از بعضی از ترجمههای استفاده کنید، پس باید بدانید که کدام ترجمه ها چه کارآیی هایی دارند و کجاها به درد می خورند، این تصور که حالا ما بخواهیم از بین افرادی که در این کلاس حضور دارند، مثلاً از بین حدود 25 نفر، ما بخواهیم 10-15 نفر مترجم قرآن بیرون بیاد، و شما اصلاً قرار است بروید یک ترجمهی جدیدی از قرآن انجام بدهید، حقیقتش خیلی در ذهن من نیست، یعنی احساس من این است که اگر شما یک روزی بخواهید قرآن را به یک زبان دیگری ترجمه کنید، خیلی بیش از یک درس دو واحدی لازم دارید برای این که بخواهید این کار را انجام بدهید، بنابر این من به هیچ وجه در درس ترجمهی قرآن یک همچنین هدفی را دنبال نمی کنم و به دنبال این نیستم که شما را برای چنین کاری آماده کنم، برای آن کار خیلی ملزوماتی بیش از این نیاز هست، بنابر این بیشتر نگاه ما به این درس این است که یک ابزار انتقادی در اختیار شما قرار بدهیم و در نهایت تصویری از ترجمههای قرآن که به شما اجازهی گزینش بدهد، من باز تکرار می کنم: برای چه کاربردی؟ کدام ترجمه. حتی بحث ما این نیست که یک ترجمه را هو کنیم، و ثابت کنیم این ترجمه ترجمهی مزخرفی است، دیگر دنبال این ترجمه نروید، نه، ما چنین هدفی را دنبال نمی کنیم، هدف ما این است که بگوییم مخاطبان طیف های مختلفی دارند و برای کدام طیف از مخاطبان می شود چه ترجمهای را توصیه کرد؛ این که می گویند حسنات الابرار سیئات المقربین، یک ترجمهای که ممکن است برای یک آدمی که خودش عربی می داند، با تفاسیر سروکار دارد، ترجمهی خیلی بد و نامناسبی محسوب بشود، همان ترجمه ممکن است برای طیفی از افراد جامعه که عربی نمی دانند و خیلی با مباحث تفسیری آشنایی ندارند، ترجمهی قابل توصیهای باشد، بنابر این خود این طیفسنجی و داشتن یک تلقی درست از طیف مخاطبینی که قرار است از ترجمهها استفاده بکنند و توجه به معیارهایی که ترجمهها دارند می تواند خودش موضوع یک بحث علمی باشد که ما ان شا الله هدفمان این است که در طول همین درس این مسیرها را دنبال بکنیم، پس بحث ما اگر یک بخشیاش دادن معیارهایی در مورد خودِ ترجمه است، یک بخشیاش هم دادن معیارهایی دربارهی مخاطب ترجمه است که مخاطبینی که از این ترجمهها استفاده می کنند، چه گونهها و چه طیفهایی را در بر می گیرند و برای هرکدام از آن ها چه ترجمهای مقتضی است، ترجمهای که به درد فرد الف می خورد، می تواند اصلاً به درد فرد ب نخورد و این طیفسنجی را ما باید در طول جلساتی که در این درس داریم انجام بدهیم، فکر نمی کنم مقدمهای بیش از این لازم باشد، بنابر این ما می توانیم وارد بحث اصلی بشویم، یعنی توجه کردن به این که اگر بخواهیم یک ترجمه را مورد ارزیابی قرار بدهیم، از چه جهاتی می توانیم آن ترجمه را ارزیابی کنیم.
ترجمه به مثابه یک ارتباط
قبل از هرچیزی من می خواهم خدمت شما عرض بکنم که ترجمه را ما می توانیم به مثابهی یک ارتباط در نظر بگیریم، ارتباط به همان معنایی که در همسایگی ما در دانشکدهی ارتباطات راجع بهش صحبت می کنند، یعنی دقیقاً منظور ما از ارتباطCommunication هست. ترجمه کاملاً یک ارتباط است با تمام استانداردهایی که یک ارتباط دارم، بنابر این من می توانم الان برای شما یک مدل ارتباطی این جا بکشم و نشان بدهم که چگونه در یک ترجمه تمام ارکان این مدل ارتباطی واقعاً وجود دارند و هستند.
ارکان مدل ارتباطی
در یک مدل ارتباطی خیلی رایج می آیند و می گویند که ما یک رکنی داریم به عنوان پیام، یک رکنی داریم به عنوان فرستندهی پیام، یک رکنی داریم به عنوان گیرندهی پیام، یک رکنی داریم به عنوان رسانه[1]و زبان پیام، این که آن پیام از چه زبانی دارد استفاده می کند؛ شما اگر نگاه بکنید می بینید که ما تمام این ارکان را در یک ترجمه مشاهده می کنیم، یعنی وقتی یک نفر دارد یک ترجمهی قرآنی را به شما ارائه می کند، مثلاً مرحوم الهی قمشهای یا مترجم زندهای مثل آقای بهاءالدین خرمشاهی، مثل آقای موسوی گرمارودی و دیگران، یک فرستندهای وجود دارد، فرستنده خود آن مترجم است که دارد پیامی را برای ما می فرستد، در این جا فرستنده دقیقاً مترجم هست، یک گیرندهی پیام در این جا وجود دارد، گیرندهی پیام کیست؟ مخاطب، خواننده، کسی که دارد از این ترجمه استفاده می کند، یک پیامی وجود دارد که قرار است انتقال پیدا بکند، آن پیام چیست؟ آن پیام درواقع عبارت فارسی شدهی قرآن هست یا اگر ترجمه به زبان دیگری دارد ترجمه می شود به زبان دیگر، درواقع پیام قرآن، زبانی دارد این پیام این زبان چیست؟ فارسی یا انگلیسی یا هر زبان دیگری، رسانهای دارد در این جا مورد استفاده قرار می گیرد، این رسانه چیست؟ متن مکتوب که در این جا مورد استفاده قرار می گیرد، ممکن است که این رسانه، رسانهی صوتی باشد، ممکن است این رسانه ویدئویی صوتی-تصویری باشد، انواع رسانه های مختلف می توانند در این جا مورد استفاده باشند ولی ما فعلاً تکیهمان روی متن مکتوب هست، یعنی همین کتاب هایی که به عنوان ترجمهی قرآن چاپ می شوند، یک طرفش عربی هست، یک طرفش فارسی، یا این که متن عربی هست و زیرنویس فارسی دارد.
جنبهها و ارکان مختلف ترجمه
چرا اصلاً ما این مدل را می کشیم؟ ما این مدل را برای این می کشیم که شما در این مدل می توانید کاملاً حس کنید که در بحث ترجمهی قرآن، این فقط کیفیت ارائهی پیام نیست که می تواند اهمیت داشته باشد، این موقعیت خواننده و مخاطب هم در این جا اهمیت دارد، حتی موقعیت گوینده و مترجم هم در این بین اهمیت دارد، تمام این ها می توانند اهمیت داشته باشند در این که ما بتوانیم به یک گونهشناسی از ترجمه های قرآن دست پیدا کنیم و ببینیم که ما چه نوع ترجمههایی داریم، اگرچه که ما قرار هست ان شا الله اگر عمری باقی باشد در ادامه بحث یه مقدار به تفصیل بیشتری به تک تک این ها بپردازیم ولی برای این که شما یک ذهنیتی داشته باشید و حس کنید من این مدل را برای چی کشیدم، چرا لازم بود یک همچنین چیزی، با مثالی سعی کنم برای شما توضیح بدهم.
مترجم
مثلاً وقتی ما داریم راجع به اقسام ترجمه از جنبهی مترجماش صحبت می کنیم، مترجمین قرآن می توانند مسلمان باشند، می توانند مسلمان نباشند، ما هر دو جورش را داریم، ترجمههایی از قرآن داریم که آباء کلیسا انجام دادهاند با قصد معانده و معارضه، این جوری نیست که هرکسی که قرآن را ترجمه کرده الزاماً قربه الی الله این کار را انجام داده باشد، مترجمین قرآن می توانند متعلق به مذاهب مختلف باشند، در همین ترجمهی فارسی مترجمینی داریم که شیعهاند، مترجمینی داریم که اهل سنت اند، به هرحال اهل سنت هم قرآن را ترجمه کردهاند، فقط شیعهها نبودند که قرآن را ترجمه کردهاند، حتی به فارسی، ما ترجمههای متعددی به فارسی داریم که مترجمینشان از اهل سنت اند، حتی گرایشهای تعلیمی مترجمین، مترجمینی که در فضای حوزوی آموزش دیده اند، مترجمینی که برخاسته از فضای آکادمیک هستند، ما هم مترجمین دانشگاهی داریم، هم مترجمین حوزوی داریم، طبیعتاً این ها تولیدشان با همدیگر فرق می کنند، هرکدام از این ها می توانند مخاطبین خاصی را پوشش بدهند، مترجمین حتی از نظر این که چی خوانده اند، چه تحصیلاتی داشته اند، ما مترجمی داریم که رشتهی تخصصیاش مباحث الهیات و مباحث قرآنی و این هاست، ولی مترجمینی داریم که طرف مثلاً حقوقدان است، دانشگاهی است، در دانشگاه هم حقوق خوانده و الان برایش جالب شده که بیاید و قرآن را به فارسی هم ترجمه کند، خب طبیعتاً یک همچنین ترجمهای کارکردهایی که دارد، انتظاراتی که ازش می رود خیلی متفاوت هست با ترجمهای که توسط یک عالمی انجام شده است که تخصصش تفسیر و مباحث قرآنی هست، پس ببینید چه طیفهای متنوع و مختلفی می شود از یک ترجمه ارائه داد، صرفاً از منظر این که مترجم کیست، و هرکدام از این ها را در یک جایی می شود توصیه کرد یعنی همهی این ها به درد همهی کاربردها نمی خورد.
مخاطب
از نظر مخاطب می شود ترجمهها را برای طیفهای مختلفی در نظر گرفت، ترجمههایی هستند که برای طیف های مختلفی در نظر گرفت، ترجمه هایی هستند که برای گروه های سنی خاصی تعریف شدهاند، مثلاً ترجمههایی هستند که اصلاً برای کودکان انجام شده اند و نوجوانان، این ترجمه برای بزرگسالان در نظر گرفته نشده، یا ترجمههایی که برای بزرگسالان هستند باز هم طیفهای مختلف می تواند داشته باشد، مثلاً ترجمه هایی که برای افراد دانشجو و دانشگاهی در نظر گرفته شده، ترجمه هایی که برای جذب افرادی به قرآن در نظر گرفته شده که اصولاً خیلی افراد مذهبی و دینی نیستند ولی شما می خواهید ترجمهای را به فارسی ارائه بدهید که برای اینها جذابیت داشته باشد، ترجمهای را ارائه بدهید که بتواند افراد را متقاعد کند که آقا، قرآن تعالیم خیلی کارآمدی دارد حتی برای زندگی امروز شما، حساسیتهایی که در این نوع در این نوع ترجمه می تواند وجود داشته باشد مثلاً در ترجمهی مرحوم الهی قمشهای نیست، شما مثلاً می خواهید یک آیهای را ترجمه کنید مثل (الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض...[2]) بعد این را شما نمی توانید برای یک خانمی که مثلاً تحصیلات عالیه دارد، فعالیت اجتماعی داری، گرایشهای فمینیستی هم یک مقدار دارد، بعد بهش بگویید (الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ) یعنی که مردان صاحباختیار زنان هستند (بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض) به دلیل این که خداوند مردان را بر زنان برتری داده است! یک همچنین ترجمهای را بگذارید جلویش، اصلاً مرتد می شه! اصلاً از دین اسلام برمی گردد! خب خیلی طبیعی است که مخاطب را باید در نظر گرفت، از قدیم هم گفته اند که کلام بلیغ کلام فصیحی است که به اقتضای حال مخاطب باشد، اگر حال مخاطب درش در نظر گرفته نشود، ما درواقع با یک پیام غیرخردمندانه سروکار داریم، در عین حال که گویندهی اصلی کلام یعنی خداوند باری تعالی حکیم مطلق است ولی یک مترجم غیرحکیم، یک مترجم غیرخردمند ممکن است ترجمهای از یک آیه ارائه بدهد که به قول سعدی گفت که:
گر تو قرآن بدین نمط خوانی، ببری رونق مسلمانی!
اصلاً طرف برمی گرده، می گه من نمی خوام، یا مثلاً وقتی دارد راجع به زنان طلاق داده شده دارد صحبت می کند (... فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ ...[3]) زنانی که از ایشان بهرهکشی کردید! (استمتاع یعنی بهرهکشی کردن) مزدشان را بدهید! شما مثلاً تصور کنید که مثلاً یک نفر که این ترجمه را می خواند چه حسی بهش دست می دهد، تازه اگر یک خانم باشد، احساس می کند که آقا، ما می گفتیم که مردها دنبال این هستند که از زنها سوء استفاده بکنند، حالا این جا مهر تأیید زده شده به این مسأله، و این که مگر مثلاً یک نفر که ازدواج می کند، این قرار است که در مقابل رابطهی جنسی بهش مزد داده شود؟! خب این توهین آمیز می تواند باشد برای یک مخاطب امروزی که دارد این عبارت را می خواند، چرا؟ برای این که مترجم سوء سلیقه به خرج داده و معادلهای بسیار بد و نامناسبی را انتخاب کرده برای رساندن این معنا، من خدمت شما عرض می کنم که در ترجمه های به زبانهای اروپایی هم فاجعههایی از این جنس بسیار اتفاق افتاده، یعنی طرف مثلاً به این امید می آید که اصلاً مسلمان شود، می گوید که من بیایم قرآن را بخوانم، این دین را باهاش آشنا بشوم، شاید اصلاً مسلمان بشوم، ولی اگر یک ترجمهی نامناسبی را بخواند، نه تنها این اتفاق نمی افتد، بلکه ممکن است موجب ایجاد تنفر بشود، برای این که مترجم نتوانسته است که کار خودش را درست انجام بدهد، بنابر این توجه داشته باشید که بحث مخاطب در ترجمه اهمیت خیلی زیادی دارد، ما یکی از مترجمین را در پاکستان داریم که قرآن را به زبان سِندی[4] ترجمه کرده، از آن جایی که سندی زبانی است که هم گروهی مسلمان به این زبان صحبت می کنند و هم گروهی که ادیان هندو دارند به این زبان صحبت می کنند، این مترجم قرآن را دوبار به این زبان ترجمه کرده است، یک ترجمه را برای مسلمانانی که به زبان سندی صحبت می کنند، یک ترجمه را برای هندوهایی که به زبان سندی صحبت می کنند، برای این که احساس می کرده و به درستی هم احساس می کرده که اقتضائات این دو نوع مخاطب با همدیگر متفاوت است، ببینید، نه حتی فکر کنید که مثلاً ما قرار است ریاکاری کنیم، مگر قرار است چیزی را لاپوشانی بکنیم؟ اگر چیزی هست به همه می گوییم و به صدای بلند هم می گوییم، نه، مسأله فقط این نیست، مسأله این است که آمادگی مخاطب برای شنیدن خیلی از مطالب با همدیگر متفاوت هست، کسی که به عنوان نمونه با فرهنگ اسلامی کاملاً آشناست، به اصطلاح به قول خودمان بچه مسلمونه، از بچگی که بزرگ شده یک سری آداب و رسومی را دیده و یک کسی که نه، اصلاً اسلام را نمی شناسه، و تازه می خواهد از خلال این ترجمه با اسلام آشنا بشود، این ها با همدیگر زمین تا آسمان با همدیگر فرق می کند، ببینید مثلاً دارم عرض می کنم وقتی شما می آیید به یک مسلمان می گویید که (أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاة) می فهمه یعنی چی، ولی وقتی به یک غیر مسلمان بخواهید بگویید می گوید (أَقیمُوا الصَّلاةَ) یعنی باید چه کار کنم؟ آن مسلمان از وقتی که چشمش را باز کرده پدرش را و مادرش را خواهرش را، خانوادهاش را در حال نماز خواندن دیده ولی یک نفر که اصلاً در عمرش مسلمان نبوده، خانوادهاش مسلمان نبودهاند، شما بهش می گویید (أَقیمُوا الصَّلاةَ) شما باید برایش جا بیندازید، یعنی من چی کار باید بکنم، (آتُوا الزَّکاة) یعنی چه کار باید بکنم، این ها را باید برایش جا انداخت، فهماند، آن جملهی معروف (إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ ...[5]) وقتی می گوید (...صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً) یک کسی که بچه مسلمان است، همیشه مسجد رفته، جاهای مختلف، می داند که کسانی که این آیه را می شنود بعدش همه با همدیگر می گویند اللهم صل علی محمد و آل محمد، این را بلد است، صلوات را هم بلد است که یعنی چی، مشکلی برایش از این نظر وجود ندارد ولی خیلی مهم است شما برای یک آدمی که اصلاً با این فرهنگ آشنایی ندارد، با این مفاهیم آشنایی ندارد، بهش بگویید که مثلاً صلوات بفرستید، یعنی چی باید بگوییم؟ بعد این صلوات فرستادن یعنی چی؟ چرا خدا بر پیامبرش صلوات می فرستد؟ اصلاً یعنی چی خدا بر پیامبرش درود می فرستد، بعد ما باید چی کار کنیم؟ ببینید خیلی متفاوت هست که مخاطب اساساً با این مفاهیم آشنایی دارد یا ندارد، خب شاید این بحث در نگاه اول به نظر برسد که بیشتر برای مخاطبین غیر ایرانی است، بیشتر مال موقعی است که ما بخواهیم قرآن را به یک زبانی ترجمه کنیم که مثلاً مربوط به یک کشور دیگر است، مثلاً انگلیسی، ولی من با کمال اطمینان به شما می گویم که نخیر، دقیقاً حتی در مورد ترجمههای فارسی و در کشور خودمان این اهمیت دارد، در طول دو نسل گذشته، دو نسل در ایران پرورش پیدا کردند که کماطلاعی آن ها در مورد اسلام خیلی متفاوت با کم اطلاعی بعضی از مسیحیون و یهودیون نیست، طرف در خانهای بزرگ شده که اصلاً کسی نماز نمی خوانده، کسی اصلاً با مسائل اسلامی سروکاری نداشته، در همین ایران و زبانش هم زبان فارسی است، و به نظر می رسد که شما اگر بعضی مسائل را برای همین آدم هم بخواهید جا بیندازید باید از صفر شروع کنید، این اصلاً چیز زیادی راجع به اسلام و مسلمانی نمی داند، ما در مجلسی بودیم یک عده از اساتید در حوزهی زبان شناسی، البته نه الهیات! صحبت سر این بود که فلان کار را چهارشنبهی بعد بخواهیم انجام بدهیم چهارشنبهی بعد عید غدیر است، بعد یکی از دوستان گفت که عید غدیر یعنی چی؟ یعنی تولد حضرت امیره؟! تصورش این بود که عید غدیر تولد حضرت امیر (ع) است، ایرانی ایرانیزادهی نسل اندر نسل و کاملاً بزرگ شده در همین جامعه ولی ما در همین جامعه انواع آدم های مختلف داریم، ما الان افراد غیر مطلع از مسائل دینی هم بسیار داریم، بنابر این این جور نیست که ما فکر کنیم که مثلاً، نه این مسأله مبتلا به ما در حوزهی ترجمه های فارسی نیست، خیلی از افرادی ممکن است غیر مذهبی بن غیر مذهبی بن غیر مذهبی باشند در ایران، چون حداقل از دورهی رضاخان تا امروز دو-سه نسل وجود دارند که درشان استعداد و قوهی غیرمذهبی بودن وجود داشته و ممکن است که ما در نسل سومشان ما با افرادی مواجه باشیم که تقریباً هیچ چیزی راجع به مسائل دینی و اسلامی نمی دانند، این تلقی تلقی درستی نیست که فکر کنیم که هرکسی که در ایران زندگی می کند حتماً راجع به مسائل مذهبی آگاهی و اطلاع دارد و حالا در همین نسل سوم ممکن است یک آدمی پیدا بشود بسیار سلیم القلب، بسیار مستعد آشنایی با مباحث اسلامی و این که می خواهد به آغوش اسلام برگردد، حالا همین آدم، خب عربی که بلد نیست، می خواهد ترجمههای قرآن را بخواند و از طریق ترجمه های قران با این تعالیم آشنا بشود، این خیلی شرایطش فرقی نمی کند (واقعاً دارم عرض می کنم) با یک ارمنیای که دارد در ایران زندگی می کند و می خواهد با اسلام آشنا بشود، چون چه آن ارمنی، چه این فرد غیرمذهبی در خانوادهای بزرگ شدند که آن خانواده امکان آشنا شدن با مسائل اسلامی را نداده حتی در ارتباطات دوستانهشان، در روابط خانوادگیشان در مهمانیهایی که شرکت می کنند، ارتباطهایی که دارند، معمولاً افراد با کسانی رفت و آمد می کنند که از جنس خودشانند، بنابر این عملاً در آن ارتباط ها هم خیلی امکان آشنایی با مسائل مذهبی ممکن است برای یک قشری فراهم نباشد، بنابر این توجه داشته باشیم به واقعیات و این که ما به هرحال با جامعهای مواجه هستیم که یک طیفی از این جامعه ممکن است به اندازهای که ما انتظار داریم با مفاهیم اسلامی آشنایی نداشته باشند و شما وقتی راجع به بعضی از موضوعات اسلامی باهاشون صحبت می کنید، اصلاً کلاً اولین بار باشد که دارد به گوششان می خورد، حالا شما شاید برخورد کمتر داشتید با این موارد، ولی بنده چون با طیفهای مختلفی از جامعه در ارتباط هستم می دانم که جمعیت این ها جمعیت کمی نیست، بنابر این در حوزهی ترجمهی قرآن این موضوع حتی در زبان فارسی هم حتی حساس و جدی می شود و من می خواهم این را با اطمینان به شما بگویم که به همان اندازه که ما در انگلیسی نیاز داریم ترجمههایی داشته باشیم که مخاطبینش افرادی فرض شده باشند که تازه دارند با مفاهیم اسلامی آشنا می شوند به همان اندازه در ترجمههای فارسی هم ما باید چندین ترجمه خوب از این جنس داشته باشیم که این نوع مخاطبین را در نظر داشته باشند، یعنی این دقیقاً مصداق آن است که (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ...[6])! یعنی ممکن است که افرادی باشند که از نظر شناسنامهای شناسنامهشون مسلمان باشند و اگر ازشون بخواهید که ورقهای را پر کنند خودشان را هم به عنوان مسلمان معرفی می کنند ولی چیز زیادی در مورد اسلام نمی دانند و حالا (أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ ...[7])! به هرحال الان داریم سوال می کنیم که آقا شما نمی خواهید با اسلام آشنا بشوید؟! و اگر واقعاً دنبال همچنین چیزی هستید، قاعدتاً باید ترجمههایی به این ها ارائه بشود که بتواند چنین کارکردی را برایشان داشته باشد، نه ترجمههایی که دائماً آن ها را با مسائلی روبرو می کند که آن مسائل را نمی شناسند و بعد از یک مدتی ممکن است موجب وازدگی آن ها بشود، من خودم شخصاً همیشه از بچگی با ترجمهی مرحوم الهی قمشهای سروکار داشتم و هنوز هم به نظرم یکی از ترجمههای خیلی خوب است از یک جهاتی، ولی شما فکر کنید مثلاً طرف می گوید آقا، من می خواهم قرآن بخوانم، یک ترجمهی خوب به من معرفی بکنید، من بگویم آقا بفرمایید ترجمهی آقای الهی قمشهای، واقعاً چیزی سر در نمی آورد از این ترجمه، حتی اصلاً زبان آن را نمی فهمه، یعنی احساس می کند که این فارسی کیه؟ کی؟ در کدام زمان؟ آیا در دورهی قاجار به این زبان صحبت می کردند یا در دورهی صفویه؟ چون ما امروز در فارسی به زبانی که در این ترجمه استفاده شده صحبت نمی کنیم و خود این ها می تواند باعث گریز و فرار یک خوانندهای باشد که خودش پیشاپیش استعداد این فرار را دارد، به عکس، در یک همچنین مواردی، در یک چنین کاربردهایی ما باید به اندازهی کافی ترجمهمان جذابیت برای یک همچنین خوانندهای داشته باشند که خواننده احساس کند که دارید با زبان خودش باهاش صحبت می کنید، بنابر این ملاحظه می کنید که در قسمت گیرندهی پیام هم تجمهها می توانند کاملاً تنوع پذیر باشند و ما باید انواع ترجمه ها را برای انواع مخاطبین داشته باشیم، ما نمی توانیم بگوییم که همهی ترجمهها را بریزید دور، یک ترجمه داشته باشیم که به درد همه بخوره، نه، یک ترجمه به درد همه نمی خورد، گروههای سنی افراد، سطح تحصیلاتشان، موضوعات مورد علاقه و مطالعاتشان، این که چقدر با مسائل اسلامی آشنا باشند یا نباشند و خیلی خیلی پارامترهای دیگر می توانند مؤثر باشند در این که ما بهشان ترجمههای مختلفی را معرفی کنیم.
زبان ترجمه
در مورد زبان مورد استفاده در انتقال پیام باز ما می توانیم ترجمهها را به انواع مختلف تقسیم بکنیم، به عنوان نمونه ترجمه هایی هستند که به شدت از یک زبان روزمره و عادی استفاده می کنند، یعنی شما زبانی که در آن ترجمه استفاده شده می بینید که خیلی نزدیک هست به زبانی که مردم باهاش صحبت می کنند و به عکس، شما ممکن است با ترجمه هایی مواجه بشوید که به شدت از زبان روزمره فاصله گرفتهاند و سعی می کنند یه جوری حرف بزنند که با حرفی که ما روزانه می شنویم فرق داشته باشد، ببینید همین کلمهی حرف زدن را که من دارم می گویم، ممکن است ما در فارسی بگوییم حرف زدن، مثلاً به رفیقمان بگوییم: "من باید باهات حرف بزنم."، روزانه این را ما به کار می بریم؛ صحبت کردن، به رفیقمان بگوییم: "من باید باهات، صحبت کنم." بله؟! کلاس قضیه رفت بالا، تا حالا همیشه با من حرف می زدی، الان می خواهی با من صحبت کنی! احتمالاً با یک موضوع متفاوتی سروکار داریم، چون می خواهم باهات صحبت کنم، یه مقدار قلمبه سلمبه تر می شود، ما روزانه ممکن است صدها بار کلمهی حرف زدن را به کار ببریم ولی گاهی کلمهی صحبت کردن را به کار ببریم و معنیاش این است که انگار داریم راجع به یک حرف زدن خاصی صحبت می کنیم که حالا این دفعه اسمش شده صحبت کردن، دیگه اسمش حرف زدن نیست، اما سخن گفتن، "من باید با تو سخن بگویم!" یا "من باید با تو گفتگو کنم!" این دیگه کاملاً خارج از نُرم روزمره است، ممکن است ما گاهی صحبت کردن را هم در مکالمات روزمرهمان به کار ببریم ولی سخن گفتن اصلاً چیزی نیست که ما در مکالمات روزمرهمان به کار ببریم، به محض این که یک نفر بگوید "سخن بگویم"، یعنی این که داره لفظ قلم صحبت می کند و اساساً می خواهد از یک زبان فاخر استفاده بکند، از یک زبان ادبی استفاده بکند، این دیگر در حال استفاده کردن از یک زبان عادی نیست، پس زبان از نظر میزان روزمرگی سطوح مختلف دارد، بله، یک فارسی زبان معنی سخن گفتن را می فهمد، اصلاً دچار مشکل نمی شود در فهمیدن معنای آن ولی یعنی چی؟ تو چه هدفی را دنبال می کنی از به کار بردن این کلمه؟ سوار تاکسی شدم، می خواهم از تاکسی پیاده بشوم، طبیعی است که تشکر بکنم.
- آقا ممنون، دست شما درد نکند.
- خواهش می کنم.
ولی یه موقع می گویید:
-آقا متشکرم.
یه خرده سطح کار می رود بالاتر، دست شما درد نکند، بله، ولی متشکرم، یه کمی رفت بالا، ولی باز هم خیلی غیرعادی نیست.
- آقا سپاسگزارم!
ببینید هی سطوح می رود بالاتر و بالاتر، همهاش هم فارسی است، همهاش هم حتی برای یک راننده تاکسی قابل درک است ولی شما از تاکسی پیاده می شوید نمی گویید آقا تشکر می کنم، سپاس می گزارم!، اگه این طوری باشه اصلاً طرف ً ترمز دستی را می کشه، پیاده می شه، آقا، تو احتمالاً قصد مسخره کردن من را داری، یه مشکلی داری، این مکالمهی عادی نیست، یعنی حتی یک همچنین سوء تفاهمی ممکن است برایش پیش بیاید، خب ببینید، پس ما از نظر خود زبان هم ما با سطوح مختلف سروکار داریم، دقیقاً همین سطوح مختلف می توانند در ترجمه قرآن هم مورد استفاده قرار بگیرند، یک ترجمهای را شما می خوانید می بینید که آره، فارسی است ولی قلمبه سلمبه است، مثلاً (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى[8]) به مراتب اگر یک نفر بیاید بگوید خداوند مهربان، خداوند رحمن یا هر تعبیر دیگری "بر عرش مستولی شد"، "بر عرش چیره شد"، "بر عرش قرار گرفت"، همهی این ها به مراتب قابل قبولتر هستند تا این که یک نفر بیاید بگوید: "خدای مهربان بر اورنگ استوار شد"، اورنگ به معنی عرش و تخت، بله، فارسی است و ما در فارسی این را داریم، ولی این چه فارسیای است، یعنی در طول زندگیتان از اول تا حالا که رسیدید به سن بیست و سه چهار سالگی اصلاً چند بار کلمهی اورنگ به گوشتان خورده؟ همین طور "استوار شد" واقعاً باز تعبیری نیست که ما خیلی این تعبیر را به کار ببریم، ولو این که فارسی است و می فهمیمش، اورنگ را که خیلی ها ممکن است خیلی ها نفهمند، یعنی بروند فرهنگ لغت نگاه بکنند که اورنگ یعنی چی، استوار شد را می فهمند ولی ثقیل است، حتی بعضی کلمههای عربی مثل استقرار یافت را ما خیلی بهتر می فهمیم تا استوار شد، ممکن است معنی استوار شد همان باشد ولی ما آن عربی را بیشتر در فارسی متوجه می شویم تا این فارسی را، اینها همه سطوح مختلف زبان است و می توانیم به راحتی حس کنیم که خود زبان چه از نظر واژگان و مفرداتی که درش به کار برده می شود، چه حتی از نظر ترکیب نحویاش می تواند کاملاً متفاوت باشد در ترجمههایی که مورد استفاده قرار می گیرند، بنابر این کاملاً در مدل ارتباطیمان این قسمت هم می تواند در ترجمه مهم و حساس باشد.
رسانه
رسانه را عرض کردم که ما چون تکیهمان بیشتر روی متن مکتوب خواهد بود، روی بحث تفاوت رسانه ها خیلی حساب باز نمی کنیم اگرچه آن هم در جای خودش اگر این جا دانشکدهی ارتباطات بود می توانست بحث های رسانهای خاص خودش را داشته باشد.
با این ترتیب دوستان می توانند حس کنند که بحث ما چه ابعاد مختلفی خواهد داشت. ما هم در مورد زبان خود متن و چگونه منتقل شدن از عربی به فارسی صحبت خواهیم کرد، هم راجع به گونهشناسی مترجمین صحبت خواهیم کرد و هم راجع به گونهشناسی مخاطبین صحبت خواهیم کرد، همهی این ها می توانند بخشی از بحث ما در مبحث شناخت ترجمههای قرآن به زبان فارسی باشند.
سطوح ترجمه
من الان متمرکز می شوم روی آن قسمت خود متن و انتقال متن از زبان عربی به فارسی می پردازد، شاید هم آن لحظهای که شما وارد این کلاس شدید انتظار داشتید من بیشتر راجع به این صحبت بکنم، چون معمولاً آن چیزی که از بحث ترجمه به ذهن متبادر می شود، این هست که ما نه با مترجم کار داریم، نه با خواننده کار داریم، ما با خود ترجمه کار داریم که ببینیم ترجمه چگونه اتفاق افتاده، آیا طرف توانسته درست از عربی به فارسی ترجمه کند یا نه، البته در بحث ما این هم بخش مهمی از بحث ما خواهد بود، اما الان می خواهیم این را یه مقداری بازش کنیم، ببینیم که اگر ما به دنبال این باشیم که یک ترجمه را از حیث کیفیت انتقال مفهوم مورد انتقاد قرار بدهیم، حالا فارغ از این که مترجم کیست و خواننده کیست، این را از چه زوایایی باید بهش نگاه بکنیم، خود این بحث انتقال متن سطوح مختلفی دارد که در هریک از این سطوح جا دارد که متن مورد ارزیابی قرار بگیرد، امروز در بحث مطالعات ترجمه وقتی می خواهند یک ترجمه را از نظر میزان موفقیتش مورد نقد و ارزیابی قرار بدهند، ترجمه را در سه سطح تحلیل و بررسیاش می کنند: سطح زبان، سطح ادبیات، سطح فرهنگ، البته یک سطح چهارمی هم بنده خودم اضافه کردم در بحثهای ترجمه تحت عنوان سطح منطق که چون یک مقدار بحثش پیچیده است قصد ندارم در این دروس برای شما مطرح بکنم ولی در دورهی دکتری به آن پرداختهایم.
اما این سطوح سهگانه (زبان، ادبیات، فرهنگ) یعنی چی؟ سطح زبان باز از آن چیزهایی است که اول از همه به ذهن آدم خطور می کند، یعنی وقتی ما می خواهیم یه چیزی را ترجمه کنیم، شما همهتون تجربهی ترجمههای دانشجویی را داشتید، یک مقالهی عربی را، انگلیسی را، که می خواهید به فارسی ترجمه کنید، چیزی که آدم احساس می کند در ترجمه بیشتر باهاش درگیر است سطح زبان است، یعنی این که اولاً در متن اصلی لغتهایی به کار برده شده که اولاً باید آن لغتها را بلد باشید، بلد هم نباشید باید بروید دیکشنری را نگاه بکنید و ضمناً صرف و نحو زبان را هم باید بلد باشید تا بتوانید بفهمید که کدام فاعل است، کدام مفعول است، کدام مضاف الیه است، تا بتوانید در آن زبانی که می خواهید این را ترجمه کنید، درست ترجمه کنید، یعنی این حسی است که ما معمولاً داریم، آدم باید هم لغت بلد باشد، هم دستور زبان بلد باشد تا بتواند ترجمه را درست انجام بدهد، و حرف درستی هم هست، بله، این ها را باید بلد باشد، ولی چیزهای دیگری هم باید بلد باشد، غیر از این، این تلقی نسبتاً سنتی که ما فکر می کنیم بلد بودن لغت و دستور زبان مبنای اصلی ترجمه است گاهی اوقات باعث شده که تصور غلط دیگری پیدا بکنیم و آن این است که فکر میکنیم که هرکسی که زبانش خوب هست مترجم خوبی هم هست، بنابر این فکر می کنیم اگر یک نفر زبان را خوب بلد باشد، دایرهی لغاتش وسیع باشد، دستور زبان را هم خوب باشد، حتماً می تواند مترجم خوبی هم باشد، در حالی که خیلی از مواقع واقعاً این طوری نیست، چون ترجمه غیر از زبان خوب چیزهای دیگری هم لازم دارد، ادبیات خوب هم می خواهد، آشنایی با فرهنگ هم می خواهد، (سطوح دیگر) که ما معمولاً نسبت به آن بی توجه هستیم، مخصوصاً در حوزهی یک متن خیلی کلیدی و فاخری مثل قرآن که بلاغت از سر و رویش لبریز است، این جا نمی شود از جنبههای ادبی این متن و از جنبههای فرهنگی این متن صرف نظر کرد و قرآن را صرفاً در حد یک متنی در یک زبانی مثل عربی تنزل داد که اگر یک نفر عربیاش خوب باشد بتواند قرآن را ترجمه کند، حالا من باید یه خرده توضیح بدهم راجع به این سطوح.
سطح زبان
سطح زبان چون از همه واضحتر است، من ازش عبور می کنم، خیلی روی سطح زبان متمرکز نمی شوم به دلیل این وقتمان کم است، بیشتر، تکیهمان را می برم روی آن دو سطح دیگر، برای این که شما یه خرده ذهنیت پیدا کنید که اساساً یعنی چی، چطور ممکن است ما در سطح ادبیات مشکلاتی داشته باشیم یا در سطح فرهنگ مشکلاتی داشته باشیم.
سطح ادبیات
من به عنوان مقدمه عرض می کنم که در طول 100 سال گذشته یکی از بحثهایی که برای زبانشناسها مطرح بوده است چالش بین زبان و ادبیات است، این که زبان و ادبیات چه نسبتی با همدیگر دارند، زبان ادبی با زبان عادی و روزمره چه فرقی دارد، مثلاً فرض کنید یک نفر دیوان حافظ را می گذاره جلوش، می خواند، به! عجب شعری! چه لذت بخش! خب بنده هم دارم الان فارسی صحبت می کنم، مگر فارسیای که من صحبت می کنم فارسی نیست، مگر من غلط حرف می زنم، من هم دارم دستور زبان فارسی را رعایت می کنم موقع حرف زدن؟ مشکلش چیه؟ چرا من حافظ نشدم؟! چه چیزی هست در زبان حافظ که زبان حافظ را از زبان بندهی سراپا تقصیر متمایز می کند، هردویش فارسی است، هردویمان هم داریم از همان لغات استفاده می کنیم، هردویمان هم از همان دستور زبان استفاده می کنیم، حالا حافظ مال 700 سال پیشه، ولی ما معاصرینی هم داریم دیگه، مثلاً فرض کنید شهریار شعر می گوید، بنده هم حرف می زنم، خب این همه شعرای فارسیزبان داریم ما، اخوان ثالث، شاملو و دیگران، چیست که زبان آن ها را از زبان بنده متمایز می کند، ارزش ادبیاش، ارزش زیباییآفرینیاش، جنبهی استاتیک و زیبایی شناسانهاش؛ ولی اگر قرار باشد یک نویسندهای یا شاعری دقیقاً از همان لغاتی استفاده بکند که من استفاده می کنم خب این که دیگر شعری به وجود نمی آید، نثری به وجود نمی آید، ادبیاتی شکل نمی گیرد، و این که از قدیم گفتهاند یجوز فی شعر ما لا یجوز فی غیره، این که شعرا معمولاً تخطی می کنند از قواعد زبان، ترتیب جمله را رعایت نمی کنند، جابجا می کنند، کلمه را فی غیر ما وضع له به کار می برند، مجاز و استعاره و ... پر است در اشعار و... دائماً شما در متون ادبی، چه شعر و چه نثر، با پدیدهای مواجه هستید که اصطلاحاً بهش می گویند هنجارگریزی، یعنی قواعد زبان به هم زده می شود و جالب است که افراد به جای این که بیایند غلط دیکته بگیرند، تعریف می کنند از آن، یعنی در حالی که آن شاعر یا نویسنده قاعدهی زبان را به هم زده، می آید لغت را در معنایی به کار می برد که در هیچ فرهنگ لغتی ثبت نشده، ما باید این را سنگسارش کنیم، رجمش کنیم، می گذاریم روی سرمان حلوا حلوا می کنیم! و می گوییم آفرین! جایزه می دهیم به این فرد، او را به عنوان یک نویسنده یا شاعر بزرگ مورد ستایش قرار می دهیم، در حالی که زده فرهنگ لغت ما را خراب کرده و لغات را در معنایی به کار برده که در هیچ فرهنگ لغتی به این معنا نیامده یا در شعرش، در متن نثریاش قواعد دستور زبان را به هم ریخته، فعل را یک جور دیگر صرف کرده، یا مثلاً ترتیب کلمات را طوری به کار برده که به صورت عادی در زبان فارسی ما اجازه نداریم این را به این شکل به کار ببریم، می گوییم آقا اگر معلم دستور زبان بود و ایشان نشسته بود امتحان دستور زبان داده بود، معلم نمرهی دستور زبان را بهش میداد صفر، ولی این آدم الان دارد به عنوان یک نویسندهی خلاق یا یک شاعر برجسته مورد تمجید قرار می گیرد، این یعنی چی؟ این دقیقاً فاصلهای است که زبان ادبی از زبان روزمره دارد، و این هنجار گریزی و این هنجارشکنی که در زبان روزمره اتفاق می افتد موجب افزایش قیمت زبان می شود، این درواقع یک پارادوکسی است، کسی که به زبانی دارد چیزی را تولید می کند ما ازش انتظار داریم طبق قواعد آن زبان رفتار کند و از طرف دیگر می گوییم به قول شاعر (سخن نو آر که نو را حلاوتی دگر است) اگر بخواهی سخن نویی بیاوری که آن را حلاوتی دیگر باشد، نو بودن اقتضا دارد که قبلاً نمونه نداشته باشد، یعنی چی قبلاً نمونه نداشته باشه؟ سخن نو آر یعنی چی؟ یا باید واژهای را در معنایی به کار ببرد که تا حالا کسی به کار نبرده یا باید از ساخت و ترکیبی استفاده بکند که تا حالا کسی آن را استفاده نکرده، خب هردویش اگر سر کلاس دیکته باشد، سر کلاس انشاء باشد از آدم نمره کم می کنند، ولی هردویش اصلیترین مبنای تولید یک متن ادبی است، پس ما با یک پارادوکس مواجه هستیم، از کسی که دارد یک متن را تولید می کند از یک طرف انتظار داریم که در چارچوب قواعد زبان و دستور حرکت بکند، از یک طرف انتظار داریم که برای این که حرفش جنبهی نو داشته باشد از آن چارچوب خارج بشود، این یک پدیدهی بسیار پیچیدهای است که چیزی حدود صد سال هست که در این زمینه مطالعه دارد صورت می گیرد، افراد بسیار شاخصی آمدهاند در این زمینه نظریههایی دادهاند که من الان نمی خواهم شما را درگیر آن نظریه ها بکنم، ولی می توانم به شما یک منبعی معرفی بکنم، کتاب بسیار ارزشمند دکتر کورش صفوی به نام از زبانشناسی به ادبیات، مخصوصاً جلد یکش، که در زبان فارسی شاید بهترین منبعی باشد که توانسته در آن رابطهی بین زبان و ادبیات را تبیین کند. اما دوستان عزیز یک واقعیتی هست، شما از ادبیات را بگیرید هیچی ازش باقی نمی ماند، شما ادبیاتی دارید که درش زبان استفاده نشده باشد؟ همچنین چیزی وجود دارد؟ وجود ندارد. چنین چیزی امکان ندارد. من با این مقدمه وارد سطح ادبیات در ترجمهی قرآن می شوم، ما از قرن های اول هجری که اولین مطالعات قرآنی آغاز شده و اولین بحث ها در حوزهی اعجاز ادبی قرآن مطرح شده، تا امروز که در محضر شما نشستیم، حداقل چیزی حدود 1200 سال هست که دارد بحث ادبی در مورد قرآن مطرح می شود، امروز در مباحث دینی ما، حوزوی و غیرحوزوی یک امر ثابت و مسلم هست که قرآن از یک ارزش ادبی بسیار بالایی برخوردار هست، یک امر مسلم هست که قرآن درش خلاقیتهای ادبی در حد گستردهای دیده می شود، یک امر مسلم هست، آن است که قرآن از آرایههای لفظی و معنوی در خلاقیتهای ادبی استفاده کرده است، این اصلاً بدعت محسوب نمی شود که اگر یک نفر بخواهد بیاید در مورد جنبه های ادبی قرآن بخواهد حرف بزند، از مسلمات است، خب اگر این امر را به عنوان یکی از مسلمات مفروض بگیریم، در آن صورت باید به این نکته توجه داشته باشیم، یک مترجمی که با متن عربی قرآن سروکار دارد، بخواهد یا نخواهد جنبهی ادبی قرآن، با جنبهی زبانی قرآن عجین است، نمی تواند این دوتا را از همدیگر تفکیک کند، یعنی این جوری نیست که ما دوتا متن از قرآن داشته باشیم، بگوییم ما دوتا قرآن داریم، یک، قرآن به زبان روزنامهای، مثل روزنامهی کیهان و اطلاعات، یعنی به زبان کاملاً عادی و روزمره، فارغ از آرایههای لفظی و ادبی، مثل اخبار ساعت هشت و نیم، که فقط دنبال این است که اخبار بگوید، دنبال این نیست که از عبارات زیبا و خلاقانه استفاده بکند، یک قرآن داشته باشیم به این زبان، یک قرآن هم داشته باشیم به زبان زیبا و خلاق ادبی، بگوییم هرکسی که حوصلهی مواجهه با خلاقیتهای ادبی را دارد بیاید قرآن شمارهی2 را بخواند، هرکسی که حوصلهی درگیر شدن با این مسائل را ندارد برود همان قرآن شمارهی1 را بخواند که شبیه اخبار ساعت هشت و نیم فقط خبر دارد، راجع به مسائل عقاید، راجع به توحید، نبوت، امامت، قیامت، راجع به مباحث فقهی صحبت می کند با زبان کاملاً روزنامهای، شما را هم اصلاً درگیر مسائل پیچیدهی ادبی نمی کند، نداریم همچنین چیزی را، ما یه دونه قرآن داریم، ما دو ورژن و دو نسخه از قرآن نداریم که برای دو گروه مختلف نوشته شده باشند، ما با یک نسخه از قرآن سروکار داریم که همهی این ها درش با هم هست، بنابر این دو جور مترجم با یک جور قرآن سروکار دارند، منظورم از دو جور مترجم چیست؟ مترجمی که می گوید من می خواهم قرآن را به یک زبان روزمرهی عادی ترجمه کنم و مترجمی که می گوید من می خواهم قرآن را به یک زبان فاخر ادبی ترجمه کنم، ولی متن مبدأ یک متن است، هردوی این ها با یک متن از قرآن سروکار دارند، و آن مترجمی هم که قصد دارد قرآن را فقط به یک زبان روزمره ترجمه کند، بخواهد یا نخواهد با سطح ادبی قرآن درگیر است، حالا این سطح ادبی قرآن گاهی سطحی است که به آرایههای لفظی مربوط می شود مثل فواصل آیات و قوافی و... مثل (فَلَا أُقْسِمُ بِالخُنَّسِ(15) الجَوَارِ الْکُنَّسِ(16) وَ الَّیْلِ إِذَا عَسْعَسَ(17) وَ الصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ(18)) خب ما نمی توانیم چشممان را ببندیم و فرض را بر این بگیریم که در این جا هیچ آرایهی لفظیای قرار نگرفته، می توانیم؟ خب قرار گرفته، یا مثلاً فرض کنید (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض) خب در این جا یک استعاره اتفاق افتاده، امروزه فیزیکدان ها می گویند نور از اجزایی تشکیل شده که بهش فوتون گفته می شود، ما که می دانیم خداوند جزئی ندارد و نور یک امر مادی است، ما می دانیم که خداوند یک امر مادی نیست، خداوند نه از جنس ماده است نه از جنس انرژی، بنابر این اطلاق نور به معنای حقیقیاش که بر خداوند کفر است، وقتی گفته می شود (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض) درست مثل (یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ) است، همان طور که خداوند ید ندارد و در آن جا استعارتاً تعبیر (یَدُ اللَّهِ) به کار برده شده است، خدا، نور به معنی فیزیکیاش هم نیست و استعارتاً در مورد خداوند تعبیر نور به کار برده شده است، ولی یک مترجم اگر بگوید من با سطح ادبی کاری ندارم با این آیه می خواهد چه کار کند؟ خب این آیه سطح ادبی دارد، ما بخواهیم یا نخواهیم، در این جا یک استعارهی خیلی قوی اتفاق افتاده، چطور ما می توانیم از این استعاره صرف نظر کنیم و آن را نادیده بگیریم؟ خب این جا دیگر ما با جنبهی لفظی سروکار نداریم، با جنبهی معنایی سروکار داریم و سراسر قرآن پر است از آرایههای لفظی و معنوی مختلفی که به کار رفته است، پر است از کاربردهای ادبی مختلف و واضح است، شما وقتی که در یک جایی از معنای حقیقی به معنای مجازی عدول می کنید به معنای مجازی، آن طرف هم یک بهایی پرداختید، از وضوح عبارت کاسته شده، غیر از این است؟ از وضوح عبارت کاسته شده دیگه، ما همیشه یکی از مثالهای خوبمان آیهی (هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ...[9]) است، آیهای که می خواهد به ما بگوید که آقا در قرآن بعضی از آیات هستند که متشابه اند، مگه نمی گه این را؟ پس ما داریم آیات متشابه را، خودش به وضوح دارد می گوید که همهی آیات از وضوح 100 درصدی برخوردار نیستند، ولی وقتی که می خواهد راجع به این موضوع صحبت کند هم از یک آیهی متشابه استفاده می کند، چون یکی از آیات متشابه قرآن همین آیهای است که دارد راجع به آیات محکم و متشابه صحبت می کند، اطلاعی که در این آیه داده می شود یک اطلاع روزنامهای نیست، چون شما در برخورد با (مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ) کاربرد متشابه را مثلاً در (...مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِه...[10]) می بینید، خود این که این متشابه با آن متشابه چه ارتباطی دارد، و اساساً متشابه در این جا یعنی چی؟، چی با چی شبیه شده؟ و چرا متشابه در مقابل محکم قرار گرفته؟ اساساً چه ارتباط معنایی از نوع تقابل وجود دارد که متشابه را در مقابل محکم قرار داده که کلی حرف برای گفتن دارد که در طول این هزار و اندی سال هم زمینهی تفسیرهای خیلی فراوانی از این موضوع بوده، این که مفاهیمی در قرآن کریم وجود دارد که اساساً مفاهیمی است که قرار است تأمل برانگیز باشد، مثلاً شما توجه کنید (وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذینَ آمَنُوا إیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى لِلْبَشَرِ[11]) ببینید، یعنی تیپ های مختلفی از مخاطبین، برداشت های مختلفی از یک موضوع دارند، خود این مسأله می تواند در حوزهی تعبیرات قرآنی هم کاملاً وجود داشته باشد، چنان که در همان جایی که می گوید: (مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات) در ادامه می فرماید که: (فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ) این جا کاملاً بحث عبارت است، یعنی داریم راجع به عبارت صحبت می کنیم و این که چگونه طیفهای مختلف با عبارت واحد برخوردهای مختلفی انجام می دهند، بنابر این توجه کنید که سطح ادبیات، آن جایی که بحث از زیبایی آفرینی است، امکان ندارد رخ بدهد، زیباییآفرینی نمی تواند در حالی اتفاق بیفتد که شما همهی نُرمها و هنجارها را رعایت کردید و هیچ چیزی را بر وضوح معنا ترجیح ندادید، مسلم است که اگر شما بخواهید بهایی بپردازید برای افزایش زیبایی در کلام، این خود به خود یک کفهی دیگر ترازو هم دارد و آن این است که می تواند منجر به کاهش وضوح بشود، مثلاً یکی از فرمولهایی که در بحثهای زیبایی آفرینی به صورت گسترده مورد استفاده قرار میگیرد بحث ایهام است، شما تعبیری به کار ببرید که در آن واحد بتواند دو یا چند معنای مختلف ازش فهمیده بشود، اساساً یکی از بزرگترین ویژگی هایی که حافظشناسها معمولاً برای حافظ نام می برند این است، می گویند حافظ یکی از ویژگی های کلامش این است که ایهام در سطح گستردهای در کلام حافظ دیده می شود، از یک بیت حافظ گاهی می شود 7 تا 8 تا معنای مختلف را درآورد، شما تفسیرهایی را هم که از حافظ می شود را اگر نگاه کنید، خواهید دید که تفسیرها هم از همین جنس است.
در نماز خم ابروی تو در یاد آمد، حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
هم شما می توانید این جا گریز از هنجارهای نحوی را ببینید، هم می توانید گریز از هنجار های لغوی را ببینید، هم در ترکیب آن با ترکیبهایی مواجه می شوید که امکان درک معنای حقیقی ازش وجود ندارد، مثل این که محراب نمی تواند فریاد داشته باشد، یعنی هم هنجارگریزی واژگانی، هم هنجارگریزی دستوری، هم گریز از هنجار حقیقت و رفتن به سمت استعاره و موارد مختلف در این جا دیده می شود و معانی مختلفی ازش فهمیده می شود، بعد شما می گویید که ببینید جناب حافظ، ببینید، شما شاعری، محترم، قبولت دارم، این کارها را انجام دادی، مرسی، دست شما درد نکنه، برای ما یک افتخاری شدی در ادبیات فارسی، ولی درست صحبت کن آدم بفهمه چی داری می گی؟! همچنین واضح و شفاف، پوست کنده، رُک بگو منظورت چیه، چرا می پیچونی قضیه را؟! خب ببینید این دوتا با هم غیرقابل جمع اند و اساساً وقتی یک جایی یک آدم حکیمی، ولو حکیم در حد انسان حکیم، حالا خداوند که حکیم مطلق است بماند، وقتی یک آدم حکیم دارد از یک وجه ایهام در کلامش استفاده می کند یک هدفی را دارد دنبال می کند، در واقع می خواهد مخاطب را درگیر نقش افرینی بکند، به جای این که همه چیز را از قبل نسخه پیچی شده و آماده در اختیار مخاطب قرار بدهد، بنابر این ما نمی توانیم فرض را بر این بگیریم که با یک متنی مواجه باشیم که که آن متن تا آن جایی که به وضوح و شفافیت معنایی مربوط می شود از یک شفافیت 100 درصدی برخوردار باشد و بعد از آن طرف بگوییم که نه، ببین متن روزنامهای هم ما نمی خواهیم، ما می خواهیم یک متنی باشد که از یک ارزش ادبی خیلی بالایی هم برخوردار باشد، انواع آرایه های لفظی و معنوی و همین طور انواع آرایهها و استعاره ها و کنایه ها هم درش به کار رفته شده باشد، خب چه جوری همچنین چیزی می شود؟ این شدنی نیست دیگه، و پارادوکسی که درش هست شبیه آن پارادوکس دبستانی است که معمولاً در اول کلاس اصول عقاید می پرسیدند که آیا خدا می تواند سنگی را درست کند که خودش نتواند آن سنگ را از زمین بردارد، که آن جا همیشه می گویند آقا صورت مسأله اشکال دارد، نه این که به این مسأله نشود جواب داد، دقیقاً همان سوال را در این جا هم می شود کرد: آیا خدا می تواند به زبانی صحبت کند که آن زبان از یک وضوح 100 درصدی برخوردار باشد؟ در عین حال از یک ارزش ادبی 100 درصدی هم برخوردار باشد؟ این عین همانی است که ما از خدا بخواهیم یک سنگی بسازد که خودش نتواند بلند کند، درواقع ما این جا خواهیم گفت که شما نمی فهمی معنی وضوح چیست، و نمی فهمی معنی ارزش ادبی چیست، اگر معنی این دوتا بلد بودی آن موقع اصلاً این سوال را نمی کردی، سوال ماهیتاً سوال اشتباهی است، با این توضیح که حالا ما در حد 2-3 جلسه می آییم و سعی می کنیم روی بعضی از آیات اساساً کار کنیم روی مسألهی ارزش ادبی و نشان بدهیم که سطح ادبی چه قدر ممکن است در ترجمه تأثیر داشته باشد، اجازه بدهید الان به همین اندازه بسنده کنیم، چون به جایش ان شا الله راجع به این موضوع صحبت خواهیم کرد. می خواهم بگویم که ارزش ادبی قابل جدا کردن از سطح زبان نیست، برای همین یک مترجم چه بخواهد قرآن را به یک زبان ادبی ترجمه کند، شما در ترجمههای فارسی معاصر خواهید دید، مثلاً ترجمهی آقای موسوی گرمارودی، خب ایشان خودش شاعر است و روحیهی شاعرانه دارد، ترجمهای هم که از قرآن به زبان فارسی انجام داده سعی کرده خیلی ترجمهی فاخری باشد، یعنی سعی کرده از یک زبان خیلی ادیبانه و شاعرانهای استفاده بکند در ترجمهی قرآن، در زبان های دیگر هم داریم، مثلاً ترجمهی آرتور آربری به زبان انگلیسی یک یک ترجمهی شاعرانه است، چون خود آربری اساساً یک فرد ادیب است و سعی کرده که از یک همچنین زبانی برای ترجمه قرآن استفاده بکند، در مقابل ما ترجمههایی داریم که خیلی ترجمههای روزنامهای اند، یعنی سعی کردهاند قرآن را به یک زبان خیلی سادهای ترجمه کنند، روزنامهای شاید تعبیر خیلی زیبایی نباشد، من از این که این تعبیر را به کار دارم می برم معذرت می خواهم، بهتر است بگویم یک زبان روزمره، مثلاً ترجمهی فارسی آقای بهاءالدین خرمشاهی یک زبان روزمره است، یعنی سعی کرده قرآن را تا حدی که ممکن است پیچیدگیهایش را کاهش بدهد و سعی کند خیلی پوستکنده و خیلی صریح مفاهیم قرآن را به مخاطب خودش انتقال بدهد، البته این ترجمه هم در جای خودش مخاطبهای خودش را دارد ولی خیلیها در همان زمانی که ترجمهی آقای خرمشاهی نوشته شد، مقالاتی نوشتند و این ترجمه را مورد انتقاد قرار دادند به خاطر زیاده روزمره بودن زبانش (در انگلیسی هم داریم این نوع ترجمه را)، اما هردوی این مترجمین با یک متن سروکار دارند، متن مبدأشان همان متن مبدأ است، ما که ورژنهای مختلف از قرآن نداریم که، ما یک ورژن از قران داریم و این ها هردو مجبور بودند، دست کم آن جایی که مجبور بودند قرآن را بفهمند باید سطح ادبیاش را هم بفهمند، این که حالا تصمیمشان چی باشد، آیا وقتی که می خواهند متن فارسی را تولید کنند، یک متن خیلی ادبی و فاخر بخواهند تولید بکنند یا یک متن همه فهم و صریح بخواهند تولید کنند این یک تصمیم دیگری است ولی در متنی که می خواهند بفهمند باید به این سطح ادبیات توجه داشته باشند و اگر توجه نداشته باشند، آن ها را دچار سوء تفاهم هایی خواهد کرد.
در این فرصت کوتاه باقی مانده من یک اشارهی کوتاهی به سطح فرهنگ داشته باشم و این که چرا ما سطح فرهنگ را درگیر مسأله کردیم، فکر کنم بعضی از دوستان چند روز پیش در جلسهی دفاعیه آقای دهقان بودند، آن جا هم صحبت به این مباحث تا حدی کشیده شد، امروز در مطالعاتی که در حوزهی زبان و در حوزهی ترجمه صورت می گیرد، این تقریباً دیگر یک امر بدیهی و مسلم هست که شما نمی توانید یک زبان را از سطح فرهنگش بکنید و جدا بکنید، من یادم هست خیلی سال پیش، اول راهنمایی بودم، می خواستیم فرانسه بخونیم، یعنی شروع کرده بودیم به فرانسه خواندن و یک کتابی در آن زمان متن درسی معمولی بود که آن موقع فرانسهخوان ها از این کتاب استفاده می کردند، ترجمهی فارسیاش دقیقاً این بود: "زبان و تمدن فرانسه" و ما همیشه برایمان سوال بود که خب ما فقط می خواهیم زبان فرانسه یاد بگیریم، نمی خواهیم تمدن فرانسه یاد بگیریم که! یک کتاب به ما می دادید که فقط ما را با زبان فرانسه آشنا بکند، حتی اخیراً موجهای این طوری هم حتی در کتاب های درسی زبان در مدرسه به وجود آمده که سعی می کنند فقط زبان انگلیسی را یاد بدهند ولی با فرهنگ و تمدن خودمان، یعنی ما می خواهیم فرهنگ و تمدن خودمان را داشته باشیم و فقط زبان انگلیسی را یاد بگیریم، مثلاً می گوید: Maryam is going to mosque بعد شروع می کنیم مثلاً فرض کنید الان ایام البیض است، آن ها می روند آن جا اعتکاف بکنند و...، خب خیلی حرف ها می شود زد دیگه، خب ما که می خواهیم انگلیسی به ملت یاد بدهیم، چرا برویم چرند و پرندهای آن ها را بهشان یاد بدهیم، همین بحث های خودمان را به ملت یاد می دهیم ولی از انگلیسی استفاده می کنیم، البته من سعی کردم با یک مثال شاید لوث کنم این قضیه را، ولی واقعیت قضیه این است که یک زبان ممکن است که ما برای توسعهی فرهنگ اسلامی خودمان از زبان انگلیسی استفاده کنیم و باید هم این کار را بکنیم ولی اولش وقتی می خواهیم این زبان را یاد بگیریم با عرض معذرت، باید کفریات آن ها را یاد بگیریم! یعنی باید بدانیم که دقیقاً آن ها این واژهها و مفاهیم را در کدام بستر فرهنگی دارند مورد استفاده قرار می دهند، چون واقعاً خیلی وقت ها ممکن است که یک معنی دیگری برداشت بشود، وقتی مثلاً یک انگلیسی به شما تعارف می کند که would you like to have a drink? ممکنه شما بگویید که خب بله، تشنمه، یک لیوان آب اگر بهم بدید، چون توی فرهنگ ما آدم وقتی تشنهاش می شود یک آبی می خورد، یک چایی می خورد، ولی برای او وقتی یک drink را پیشنهاد می کند اولاً و بالذات پیشنهادش یک مشروب الکی است، و وقتی که شما را دعوت می کنند به این که آیا مایلید یک نوشیدنی داشته باشید یا نه، اگر قراین صارفهای وجود نداشته باشد که معنای دیگری را برساند، این هیچ معنایی جز مشروب الکلی ندارد و اگر شما ازش تشکر کنید، بگویید، بله، مرسی، ممنونم، لطف کنید، براتون مشروب می آورد، و آن موقع شما اوقاتتان تلخ می شود که آقا، این چه چیز مزخرفی است و من کی یک همچنین چیزی خواستم، او در بستر فرهنگی خودش این زبان را حرف زده و این زبان را بلده و شما هم به هرحال این زبان کفار است، این اولاً و بالذات زبان مسلمین و مومنین نیست و اگر شما می خواهید این زبان را یاد بگیرید باید بدانید کفار چه جوری زندگی می کنند، حالا عکسش هم هست یعنی اگر شما با یک زبانی سروکار دارید، مثل زبان عربی، عربی قرآن، عربی که فرهنگساز بوده، یک فرهنگی را ایجاد کرده، البته در یک بستر فرهنگی به وجود آمده و بعد خودش هم یک فرهنگی را ایجاد کرده و زبانش کاملاً با آن فرهنگ عجین است، حالا شما می خواهید مطالبی را ترجمه کنید به زبان دیگری که اصلاً از آن بستر فرهنگی برخوردار نیست، آن مخاطب از این مطالب چه خواهد فهمید از این مطالب؟ شما وقتی که مثلاً در عربی دارید می گویید (آتُوا الزَّکاة) این که زکات از یک سو با معنای تزکیه ارتباط داشته باشد و معنی پاک شدن داشته باشد و از سوی دیگر یک پرداخت مالی باشد، برای ما جا افتاده، ما اصلاً مشکلی با این مسأله نداریم ولی اگر شما بخواهیم مثلاً برای یک نروژی به زبان نروژی این آیه را ترجمه کنید، یا باید بهش بگویید آقا مالیات دینیات و وجوهات دینیات را بپرداز و از آن معنای تزکیه صرف نظر بکنید، یا باید بگویید تزکیه و از معنای مالیات صرف نظر کنید، هیچ راهی برای جمع بین این دوتا ندارید، چون در فرهنگش چیزی ندارد که بتواند این معنا را برساند، خب حالا یک جاهایی این موضوع خب خیلی پیچیده می شود و آشنا نبودن با فرهنگ زمینهای، بستر فرهنگی که این را حمایت می کند، اگر ترجمه صورت بگیرد و اصرار داشته باشد بر سطح زبان، ممکن است ترجمههای بسیار غریب و ترجمههای بسیار آشوبناکی به وجود بیاورد، همان مثال (آتُوهُنَّ أُجُورَهُن) که عرض کردم، ببینید واقعاً اگر شما به یک زبان اروپایی در (آتُوهُنَّ أُجُورَهُن) اجر را به مزد ترجمه بکنید، این یک فاجعه است، در حالی که وقتی در عصر نبوی در زبان واژهی اجر به کار برده می شده، یک انتخاب بوده و از بین دو انتخاب، این انتخاب بهتر هست، زبان عربی دو واژه دارد دارد برای آن چیزی که ما بهش می گوییم مهریه، مَهر و اَجر، هرکدام از اینها هم ناظر به یک نوع معاملهی مالی اند، یعنی استعاره اند از یک نوع معاملهی مالی، چون عرب وقتی راجع به نکاح و ازدواج صحبت می کرده، اساساً ازدواج و نکاح را یک نوع معامله می دیده، حالا این را باید تشبیهش می کرده به یکی از معامله های مالی که وجود داشته، اما کدام؟ دو تا تشبیه صورت گرفته، حالا من هردو را می گویم، شما ببینید خداییش اگر بخواهید یکی را انتخاب بکنید، کدام را انتخاب می کنید، یکی از تشبیهات این است که ما ازدواج را تشبیه کنیم به بیع، به خرید و فروش، به چه صورت؟ به این صورت که پدر عروس یک پولی از خانوادهی داماد می گیرد، دخترش را بهشون می فروشد، اگر ما این گزینه را انتخاب کنیم، در آن صورت آن پولی که گرفته می شود می شود قیمتش، می شود بهایش، دخترتان را چند حساب می کنید؟ 20 میلیون! خیرش را ببینید، 20 میلیون خدمت شما، خریدیم! این یک مدل است، یک مدل دیگر هست که تازه این خیلی روشنفکرانه است، در این مدل خود عروس نقش دارد و درواقع کلاً خودش را نفروخته، این است که ما بیاییم و این را با اجارهی اشخاص مقایسه بکنیم، مثلاً فردی می آید مثلاً خانهی آدم یک روز کارگری می کند یک مزدی هم میگیرد، این ممکن است یک ماه کارگری بکند یه مزدی بگیرد، ممکن است اصلاً کلفت سرخانه باشد و دائماً کارگری می کند و مزدش را می گیرد، ولی این با برده فرق می کند، با (ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُم) فرق می کند، شما وقتی نکاح را تشبیه می کنید به بیع، عملاً دختری که از پدر و مادرش خریداری شده خیلی فرقی ندارد با دختری که از بازار یا مغازه خریداری شده، یعنی ازواج با (ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُم) تفاوتش جزئی است، در این حد است که اون را از بازار خریدند، این را از پدرش خریدند، مثل این که آدم می خواهد برود انگور بخره، انگور را برود از دم باغ بخرد یا از در مغازه میوه فروشی بخره، یک تفاوت جزئی دارند با همدیگر؛ ولی وقتی این استعاره با اجارهی اشخاص اتفاق می افتد، انگار که این یک جور خدماترسانی است و طرف خدماترسانی انجام می دهد و در مقابل خدماتی که می رساند یک مزدی دریافت می کند، به همهی این ها یک قیدی را هم اضافه کنید و آن این است که ما اصطلاح ازدواج دائم را به کار می بریم، در زندگی عرب در زمان نزول قرآن ازدواج دائمی نبوده، افراد یه مدت با هم زندگی می کردند، حوصلهاش سر می رفته، طلاقش می داده، او می رفته شوهر می کرده این هم می رفته ازدواج می کرده، من بارها عرض کردم خدمت دوستان که صحابیات جلیله القدری مثل اسماء بنت عمیس و دیگران که ما خیلی با طمطراق نامشان را در کتب سیره مشاهده می کنیم، این ها 10-15 بار ازدواج کردند، و هیچ عیب و عاری هم برایشان نبوده، تقریباً از هرکدام از صحابه یک بچه دارند، یک چیز خیلی مرسومی بوده، چیز عجیب و غریبی نبوده، حالا در آن فضا، اگر شما در معرض انتخاب باشید، آقا ما دو تا واژه داریم برای این پولی که باید به عروس داد، هردوی این واژه ها بر اساس یک استعاره ساخته شده، واژهی مَهر در زبان عربی، یعنی بها، قیمت، این واژه بر اساس استعاره بیع و خرید و فروش ساخته شده، واژهی اجر بر اساس استعارهی اجارهی اشخاص، حالا خدائیاش کدامش روشنفکرانهتر است؟ اجر دیگه، برای همین است که شما می بینید مَهر اصلاً در قرآن به کار نرفته، یا صَدُقات در قرآن به کار رفته که آن را باید سر فرصت راجع بهش صحبت کنیم یا اَجر، (وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِن...[12]) یا (آتُوهُنَّ أُجُورَهُن) ما مُهورهُنَّ در قرآن نداریم، ولی این یک زمینهی فرهنگی دارد و در بستر فرهنگی به راحتی می شود این را درک کرد، با این توضیحات می شود این را درک کرد، که عربی واژهی دیگری نداشته، خب قرآن هم که (أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا) باز هم در واژههایی که وجود داشته، این مؤدبانهترین و فرهنگی ترین واژهای بوده است که می شده ازش استفاده کرد، ولی همین واژه را اگر شما در فرهنگ دیگری ترجمه کنید به مزد، مثلاً در ترجمههای فارسی ما دو-سه مورد داریم که (آتُوهُنَّ أُجُورَهُن) را این گونه ترجمه کردهاند که "مزدشان را بدهید." ولی خدائیش در فارسی ترجمهی قابل قبولی نیست، چون اساساً در فرهنگ فارسی که ما از زمان ساسانی مفهوم کابین را داشتیم، کابین به معنای مهری که امروز به کار می بریم و در فارسی این نه معنی مزد داشته و نه معنی قیمت، یک چیز سومی بوده و هنوز هم که هنوزه، در فرهنگ ایرانی، مهر با آن معنای عربی خودش فرق می کند، این اصطلاحی که می گویند مهر را کی گرفته، کی داده، اگر شما از این تشنجات چند دههی اخیر که خیلی ها دارند از مهریه و به اجرا گذاشتن مهریه به عنوان یک ابزار برای تحت فشار گذاشتن مرد و به عنوان یک ابزار برای نشان دادن برابری زن و مرد البته به نحو خشونت آمیز استفاده می کنند صرف نظر بکنید، در فرهنگ ایرانی هم معمولاً این طوری هم بوده، یعنی معمولاً مهر چیزی نبوده که کسی مطالبهاش بکند، این در حالی است که در فرهنگ عربی قبل از رفتن به حجله مهر پرداخت می شده، توجه فرمودید، این دو تا تفکر کاملاً متفاوت هست، اصلاً دو چیز متفاوت است، درواقع ما به این گفتیم مهر، اصطلاح لفظ فی غیر ما وضع له است و مَهر اصلاً در فارسی برای ما لغت جامد محسوب می شود، ما اصلاً معنی خاصی از مهر متوجه نمی شویم جز همین معنا و این را به جای واژهی سنتی کابین گذاشتیم، در مناطقی از ایران از جمله آذربایجان هنوز هم واژهی کابین به کار برده می شود، البته آن جا تلفظ محلیاش کَبین هست، ولی خیلی جاها همان واژه به کار برده می شود و فارسی هم که مهر را به کار می برد، دارد آن را به جای کابین به کار می برد، اصلاً آن بار فرهنگی را ندارد، به این ترتیب شما توجه می کنید که اگر بخواهد در این جا ترجمهای صورت بگیرد باید ترجمهی فرهنگی صورت بگیرد، اصرار ما بر ترجمهی واژه به واژه و برویم و اتیمولوژی ریشهی این واژه را دربیاوریم و سعی کنیم که نزدیکترین معنا به این ریشه را پیدا بکنیم در زبان مقصد، گاهی اوقات ممکن است به فاجعه بینجامد، یعنی به جای این که افرادی را به اسلام جذب بکند باعث بشود که افراد از اسلام فاصله بگیرند برای این که مطلب بد انتقال داده شده است، مطلب درست انتقال داده نشده است، توجه داشته باشید، که الزاماً اشتراک در اتیمولوژی یا گونهی مشترکی از ساخت یک معنا اصلاً توضیح قانع کنندهای برای انتخاب ما نیست، ما خیلی واژهها را داریم که ممکن است در دو زبان ریشهی واحد داشته باشند ولی معنیاش کاملاً متفاوت باشند، در زبان فارسی افغانستان، یک نفر ممکن است در یک ادارهای به شما بگوید که اگر مسألهای داشتید با آقای فلانی مطرح کنید ایشان ما تحت من هستند، در فارسی افغانستان یعنی ایشان دستیار من است، همکار من است، می توانید با ایشان مطرح کنید ولی در فارسی معنی کاملاً متفاوتی دارد و صرف این که این ها هردوشان با یک ریشهشناسی و اتیمولوژی نشأت گرفتهاند به هیچ وجه توضیح قانعکنندهای نیست، حالا اگر کسی بخواهد در رابطهی فرهنگی فارسی ایرانی و فارسی افغانی یک جابجایی را انجام بدهد، حتماً باید این را به یک واژهی دیگری ترجمه کند، بگوید ایشان دستیار من هستند، ایشان زیردست من هستند، در پاکستان بعضی کلمات فارسی به کار برده می شود مثلاً می گوید "این کتاب زیر نگرانی آقای فلانی تهیه شده"، زیر نگرانی را دارد به معنای تحت نظر به کار برده می شود، شما در بعضی از کتابهایی که چاپ شده می بینید که نوشته "زیر نگرانی..." در حالی که این فارسی است و کاملاً هم ما می فهمیم، این بسیار اشتباه است که ما تصور بکنیم در این موارد صرفاً باید در سطح زبان متوقف شد و صرفاً واژه به واژه این برگردانی را انجام داد و احساس بکنیم که خیلی کار بزرگی هم انجام دادیم و ترجمهمان هم خیلی دقیق هست، در ترجمه یکی از سطوحی که باید حتماً بهش توجه بشود سطح فرهنگ هست و این که ما باید توجه کنیم آن واژه در آن جا در چه بافت فرهنگی دارد به کار برده می شود، در زبان ما در چه بافت فرهنگی به کار برده می شود و حتی اگر عین آن واژه را هم در زبان خودمان داریم، بگوییم آقا این را به یک واژهی دیگری ترجمه کنید، اگر یک کسی "زیر نگرانی" اردو را به "تحت نظر" ترجمه کند قطعاً فارسیتره! چون یک فارسیزبان این را درست می فهمد ولی آن را درست نمی فهمد، ولو این که از نظر اتیمولوژی واژهی زیر و واژهی نگرانی فارسی اند و واژهی تحت و واژهی نظر عربی اند. بنابر این توجه کنید که در بحث ترجمه سطح فرهنگ یک سطح بسیار پراهمیت هست که هیچ مترجمی نمی تواند بگوید من با سطح فرهنگ کاری ندارم و صرفاً با سطح زبان کار دارم، البته ما در برنامهمون دو جلسه را ان شا الله به سطح فرهنگ اختصاص خواهیم داد، مثالهای مختلفی را در ترجمهها می آوریم و بررسی می کنیم، با توضیحات امروز صرفاً می خواستم یه مقدار ذهن شما شفاف بشود راجع به این که ما قرار است چه بکنیم، ان شا الله در طول جلسات آینده در سه سطح زبان، ادبیات، فرهنگ، بحث ها را دنبال می کنیم. دو جلسهای را هم در پایان یکی را اختصاص می دهیم به گونهشناسی ترجمه بر اساس تنوع مترجمین، یکی را هم اختصاص می دهیم به گونهشناسی ترجمه بر اساس تنوع مخاطبین، اما بحث عمدهی ما در مورد این سه سطح ترجمه خواهد بود و البته با زبان هم شروع خواهیم کرد.
- استاد، سطح چهارم را یک اشارهی کوچک نمی کنید؟
سطح چهارم را اگر اشاره کوچک بکنم بحث پیچیده می شود، ولی سطح منطق به این معنا که وقتی ما داریم راجع به متن مبدأ و متن مقصد صحبت می کنیم، یک متن همانطوری که می تواند در یک بستر فرهنگی تولید بشود، می تواند در یک بستر منطقی هم تولید بشود و منطق بافتی متن مبدأ ممکن است با منطق بافتی متن مقصد متفاوت باشد و اگر ما در این جابجایی به این منطق بافتی توجه نداشته باشیم ممکن است که مخاطب اصلاً معنی درستی از بحث ما متوجه نشود، مثلاً نمونهی این منطق بافتی در (...فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساء...[13]) هست، به جز بافت فرهنگی که این دارد یک بافت منطقی هم دارد و آن این است که وقتی می گوید (فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساء) دارد یک چیزی را ایجاب می کند، (من دارم در منطق سلب و ایجاب صحبت می کنم) این را همه می فهمند، (...ِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباع...) ایجاب دو، سه، چهار، سوال ما این است: چرا از یک شروع نشد؟ قبول است که اجازه داده تا 4 تا را بگیرید، اجازه داده شده ولی علی القاعده ما انتظارمان این بود که از یک شروع بشود، آقا یکی یکی بگیرید، توانستید دو تا بگیرید، تونستید سه تا بگیرید، ولی معمولاً شروع با یک دانه است، و چیزی که در ادامهی این سوال می آید این است که آیا ما در مورد تعدد با یک سلب بعد از ایجاب مواجهیم، یا یک ایجاب بعد از سلب؟ به این معنا که آیا بافت فرهنگی قبلی مبنایشان بر تعدد بوده و ما داریم آن را محدودش می کنیم، یا مبناشان بر وحدت بوده و ما داریم آن را متکثرش می کنیم، در هردو حالت هم امکان دارد دیگه، یک منطق این است که اینها مبنایشان بر تعدد بوده، می گوییم، ببین، فقط چهارتا، بیشتر از چهارتا نداریم، حتی اگر نتوانی عدالت را هم برقرار بکنی تازه چهارتا می شه یک دانه، این یک منطق است، یک منطق دیگر این است که فرهنگ قبلی مبنایش بر یک دانه بوده، داره بهش اجازه داده می شود و حتی تشویق می شود که آقا بیشتر از یک دانه بگیرید، البته توجه داشته باشید که آیات قبل و بعد راجع به ایتام و درواقع آن جنگهایی که باعث شده که خیلی از افراد بیسرپرست بشوند و ... هم دارد صحبت می کند، بهشان اجازه داده شده که بیشتر از یک دانه بگیرید، این جا شما تعدد امکان سلب و ایجاب را دارید، ولی وقتی می آیید به متن مقصد منتقل می شوید در متن مقصد ما یک منطق پیشفرض داریم و آن این است که اساساً ما تعدد ازواج را یک امر غیرعادی فرض می کنیم و فرض ما بر این است که تنها حالت عادی وحدت زوج است، بنابر این فرض را بر این می گیریم که این حتماً قبلش تعدد ازواج به نحو غیر منطقی وجود داشته و در این جا ما به سمت محدود کردن پیش رفتیم، اگر علاقمند هستید یک جلسه راجع بهش حرف می زنیم.
و السلام علیکم و رحمت الله
یک توصیه دارم برای دوستان و آن این است که اگر بخواهید در این درس بیشتر موفق بشوید، این درس فقط تئوری نمی شود، یک مقدار باید با این ترجمه ها دست و پنجه نرم کنید. یک راه بسیار سهلالوصولی الان وجود دارد برای دست و پنجه نرم کردن با این ترجمهها، آن نرم افزار جامع التفاسیر موسسه نور است، که چیزی حدود 80 تا ترجمه هم درش عرضه شده و حسنش این است که می شود این ها را به صورت مقایسهای کنار هم هم دید، شما که نمی توانید 80 تا ترجمه را بگیرید بگذارید توی اتاقتان ازش استفاده کنید ولی اغلبتان امکان استفاده از آن نرم افزار را دارید، من پیشنهاد می کنم که از این نرم افزار در حاشیهی این درس دائماً استفاده کنید، می تواند در این زمینه بهتون خیلی کمک بکند.
- استاد نمونهای داریم که مترجمی آمده باشد همان جوری که قرآن حرف زده، یعنی آن جایی که ادبی است، ادبی ترجمه کرده باشد و آن جایی که ساده است ساده ترجمه کرده باشد؟
خیلی ها سعی کردند این کار را بکنند، حالا کار ماست که ارزیابی بکنیم ببینیم که چقدر موفق بودند در این سعیشان یا نه، .... بله، معمولا شدنی نیست، فقط خداست که می تواند این قدر هرجایی به یک شکلی مطلب را بیان بکند ولی معمولاً یک آدمی که مترجم است یه موقع هست که علاقههای ادبی دارد، یا موقع هست که علاقههای ادبی ندارد، یک وقت هست که آدم شاعرپیشهای هست یه وقت هست که نیست، وقتی شاعرپیشه باشه، شعرا دیدید حرف معمولیشان هم شاعرانه است، یعنی نمی تواند غیر از این باشه، و به عکسش یک آدمی که روحیهی شاعرانه ندارد شما هرکارش که بکنید نمی تواند یک بیت شعر بگوید، این ضعف انسانی است، خود قرآن چون کلام خداست با یک چنین ضعف و محدودیتی مواجه نیست ولی مترجمین چون آدماند، انساناند معمولاً برایشان این قدر انعطافپذیری امکان ندارد که یک جا یه دفعه کاملاً شاعرانه و یک جا کاملاً معمولی بخواهند حرف بزنند.
- استاد می شود یک نفر سومی بیاید و بین ترجمهها جمع کند؟
همچنین چیزی را داشتیم، شاید مثلاً از هر صدتا ترجمه یک ترجمه را داشته باشیم که دو یا چند نفر درگیر ترجمه هستند ولی می گویم باز باید ارزیابی بشود که چقدر موفق بوده است، هم در فارسی داریم و هم در زبانهای دیگر که به جای فرد جمع ترجمه کردهاند، من اجمالاً عرض می کنم خدمت شما که تجربهی شخصی خود من می گوید این ترجمهها معمولاً سطحشان از ترجمههای فردی پایین تر است، (داستان همان آشپز که دوتا شد...) مثلاً یکی از جاهایی که این کار را زیاد انجام می دهند موسسه نشر قرآن ملک فهد است که این ها در بعضی از زبانها آمده اند و ترجمههای جمعی انجام داده اند، معمولاً ترجمههای خوبی از آب درنمیاد. یکی از این کارها ترجمهی خانم والریا پروخوا به زبان روسی انجام داده، من هم یک نقدی راجع بهش انجام دادم که چاپ شده، به نظرم یکی از بدترین ترجمههایی است که تا به حال به روسی انجام شده، این در حالی است که خود خانم پروخوا ادیب و شاعر است و روحیهی شاعرانه دارد، شوهرش یک عرب مصری است، سعی کردهاند که مثلاً یه جوری ایشان قضیه را بکشد به سمت شاعرانگی، شوهرش این را یه خرده بکشد به سمت دقت ولی تهش عرض کردم که یکی از بدترین ترجمههای قرآن است، درواقع به نظر من این اصلاً ترجمهی قرآن نیست، یک متن جدیدی است که تولید شده!
- داریم به این نتیجه می رسیم که اصلاً نمی شه ترجمه کرد...
واقعیت همینه! یه ضربالمثل ایتالیایی در بحث ترجمه هست که من امروز رویم نشد که بگویم، می گویند مترجم حقهباز است، یه چیزی را می دهد دست شما می گوید این قرآن است ولی قرآن نیست، خودش نوشته!
- ترجمه قرآن به عربی هم داریم؟
داریم، قرآن هم به عربی مراکشی ترجمه شده، هم به عربی مصری ترجمه شده.
- ...برای سطوح مختلف؟
به اسم تفسیر داریم ولی دو-سه تا داریم که اصلاً اسمش هم ترجمه است، مسأله فقط سطوح مختلف نیست، یکی از مشکلاتی که عربها با قرآن دارند این است که زبان مال 1400 سال پیش است، یعنی مثلاً عربی وقتی ذَهَبَ را الان وقتی به کار می برد برای رفتن، واقعاً دیگر در گویشهای عربی امروز هیچ عربی ذهب را برای رفتن به کار نمی برد، راح-یروح، نمی گوید اذهب، این درست مثل این است که مثلاً ما الان یک متنی را به فارسی میانه بگذاریم جلویمان و بخوانیم، یعنی اصلاً این طوری نیست که فکر کنیم که مثلاً عربها چون عرب اند،کامل می فهمند، نه آنها هم باید بروند و کتاب لغت نگاه بکنند و حتی دستور زبانش، یعنی خیلی از ترکیب هایی که در قرآن به کار برده می شود مثلاً (فیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها[14]) (إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ[15]) این ترکیبهای دستوری چیزهایی نیست که امروز در زبان عربی به کار برده بشود، یا مثلاً استفاده از فعل کانَ قبل از فعل مضارع که ازش ماضی استمراری می سازد، امروز دیگر در خیلی از گویشها به کار برده نمی شود، حتی اعراب دیگر در خیلی از گویشها به کار برده نمی شود، مثنی دیگر در خیلی گویشها نیست.
خدانگهدار.
[1] وقتی که یک فرستندهای یک پیامی را می خواهد برای یک گیرندهای بفرستد معمولاً از یک ابزاری (رسانهای) استفاده می کند برای این که بتواند این پیام را برساند.
[2] نساء-34
[3] نساء-24
[4] زبان سندی یکی از زبانهای رایج در پاکستان است.
[5] احزاب-56
[6] نساء-136
[7] حدید-16
[8] طه-5
[9] آل عمران-7
[10] انعام-141
[11] مدثر-31
[12] نساء-4
[13] نساء-3
[14] نازعات-43
[15] طارق-4
- ۹۴/۱۲/۱۵
- ۱۷۸۵ نمایش