معرفی رشته علوم قرآن و حدیث
بسم الله الرحمن الرحیم
معرفی رشته علوم قرآن و حدیث دکتر پاکتچی- سال 1385
... مثلاً در اصول فقه ممکن است کتاب هایی نوشته شده باشند مثل آثار شهید صدر و دیگران که سعی کرهاند مسئله را باز کند مسئله را طوری بگوید که کاملاً دانشجوپسند و کاملاً طلبه پسند باشد و طرف دیگر کاملاً بگیرد که منظور چیست یعنی کاملاً با یک حالت معلمانهای نوشته شده است، کتاب کفایه با یک حالت استادانهای نظریهپردازانهای نوشته شده است، هدف آخوند وقتی کفایه الاصول را مینوشته این نبوده است که (من دارم عملاً از اصول فقه مثال می زنم که برای اینکه هیچ کدام از دو طرف دعوا نباشد) هدف آْخوند این نبوده که با کتاب کفایه یک نفر اصول را بخواند و قشنگ بفهمد هدفش این بوده که لب نظریات خودش را در کتاب بیان کند طبیعتاً این لب نظریات مخاطبش هم افرادی هستند که اصول را قشنگ بلدند و به چم و خمش واردند قرار است فقط نظریات ایشان را بگیرند. تازه بعداً معلوم شد حتی در این حد هم این کتب مشکل دارد یعنی معروف شد که فقط شاگردهای مستقیم آخوند هستند که میتوانند کفایه را درس بدهد برای اینکه از نزدیک با او سروکار داشتند از نزدیک با افکارش آشنا بودند و میدانستند مثلاً ایشان دقیقاً منظورشان چه است، در هر علمی اینطور است در تاریخ همین است در ادیان همین است در رشته های دیگر علوم انسانی هم همین است ممکن است یک نفر یک کتابی را که نوشته است با یک حالتی نوشته است که گاهی اوقات برای مخاطب عام است یعنی گاهی یک کتاب را طوری مینویسد که هر بنی بشری که سواد خواندن و نوشتن دارد و بتواند آن را بخواند و بفهمد مثل خیلی از کتاب های شهید مطهری. ممکن است این کتاب یک مخاطب خاص را در نظر بگیرد ولی مخاطب خاص دانشجو، طلبه، ... یعنی کسی که دارد در این رشته تحصیل میکند و تخصص پیدا میکند اما بتواند خودش مطلب را بخواند بفهمد ممکن هم هست که نه، کتاب را یک نفر دیگر نوشته است که خودش تئوریسین است صاحب نظریه است، مطلب را پیچیده گفته است نه به خاطر اینکه میخواسته پیچیده بگوید بلکه میخواسته فشرده نظریات خود را بیان کند و خیلی هم برایش مهم نبوده است که کسانی که این را میخوانند آیا آن را راحت می فهمند یا خیر؟ در یک موارد استثنایی ما داریم حتی افرادی مثل میرداماد را که اصلاً مایل بودند که یک مقداری پیچیده و غامض صحبت کنند یعنی اصلاً جزء برنامهشان بوده است. حال این وسط هیچ علمیاستثناء نیست و علوم قرآنی هم استثناء نیست تفسیر هم استثناء نیست در بین این کتاب های تفسیر در بین کتاب های علوم قرآنی دقیقاً همین حالتهای مختلف دیده میشود شما یک موقعی با یک کتاب هایی مواجه میشوید با نام تفسیر آسان؛ این اصلاً اسمش روشن است این کتاب را برای این نوشته که هر کسی به عنوان یک مسلمان بخواهد تفسیر قرآن بلد باشد بتواند این کتاب را بخواند و متوجه شود، این که معلوم است بعضی از کتاب ها هستند که برای دانشجویان و طلاب نوشته شدهاند و وجههی تعلیمیدارند. یعنی هدف نویسنده این بوده است که مطالب را کاملاَ دسته بندی کند هر چیزی را در جای خودش قرار دهد و خیلی شسته و رفته و منظم مطالبش را بیان کند هر چیزی را که احتیاچ به توضیح دارد که احتیاج به مثال دارد برایش مثالی بزند. مثل اتقان سیوطی وقتی کسی اتقان سیوطی را میخواند کاملاً احساس میکند که این یک کتاب بسیار نظام مند است کاملاً از یک ساختار مشخصی پیروی میکند سعی کرده است تا حد ممکن مطالب را واضح بیان کند بدون پیچیدگی و دانشجوپسند. این نمونهای است از یک متن تعلیمیمتنی که برای عموم نوشته نشده است و متنی تعلیمیاست در تفاسیر هم داریم تفاسیری مثل تفسیر بیضاوی که دقیقاً با همین قصد نوشته شده است و همین ویژگی ها را دارد اما همه کتب علوم قرآنی و تفسیر از این مقوله نیستند. گاهی اوقات ما با کتاب هایی مواجهیم که به هر حال به سطوح بالاتری تعلق دارند یک نظریه پرداز آمده است یک تفسیر نوشته است. اینگونه نیست که به این راحتی یک دانشجو این کتاب را جلویش بگذارد و بتواند به راحتی آن را بخواند و بفهمد. اصلاً چنین قاعده ای کلیت ندارد که همه تفسیرها آسان نوشته شهاند. در بین تفسیر ها هم گاهی تفسیرهایی وجود دارند که از یک پیچیدگی های خاصی برخوردارند و برای خواندنشان مقداری احتیاج است به اینکه آدم آشناتر با این مسایل باشد. نمونه اش مثلاً فرض کنید کتابی مثل کشاف زمخشری کتابی نیست که یک نفر همینطوریاش صد صفحه بخواند. بگوید من برای تبرک و تیمن یا برای اینکه با یک تفسیر قرآن آشنا شوم این تفسیر را میخوانم. این کتاب سخت است برای همین است که خیلی وقتها در حوزه ها این کتاب تدریس میشده است به عنوان یک منبع و بدون استاد این کتاب را نمیخوانند کسی هم اگر بخواهد بدون استاد این کتاب را بخواند پوستش کنده میشود. کشاف زمخشری هم مثل کفایه آخوند خراسانی خیلی جاهایش پر است از این فتأمل ها . یعنی حتی بعضی از قسمت های تفاسیر دیگر نیز این ویژگی را دارند شما میتوانید به عنوان نمونه توجه کنید گاهی اوقات ما در امتحان دکتری، (آزمون دکتری که از دوستان میگیریم، دو تا آزمون تا به حال در اینجا برگزار کردیم) یک متنی را انتخاب میکنیم از همین تفسیرها میگذاریم جلوی دانشجویی که قرار است امتحان دهد، خود متن را، آقا اگر میگویی علوم قرآنی بلدی اگر مردی این متن را بخوان و بگو منظورش از آن چه بوده است این آقایی که مثلاً اقوال مختلف را بیان کرده است نظر خودش را هم گفته است دقیقاً بگو اقوال مختلف چیست و قول مختار خودش چیست. فرض کنید یک آیهای مثلاً «...........» و یا آیه ای مثل فرض کنید آیه «...........» و یا خیلی آیات دیگر در همین تفسیر ها هم اگر نگاه کنید پیچیده بیان شده است بیان، بیان ساده ای نیست و این زمینهای بوده برای اینکه این نوع متون به عنوان متن درسی انتخاب شوند یک مسایل علمی هم وجود دارد که گاهی اوقات محدودیت هایی را در حوزهی علوم قرآنی و حدیث به وجود میآورده است. یک مشکلی که در حوزهی تفسیر معمولاً مطرح میشود این است که کوتاهترین تفسیر ها معمولاً کتاب هایی بزرگند. همین کشاف که من عرض کردم خدمتتان چهار جلد بسیار پر حجم است تفسیرهای دیگری وجود دارد که حجم بسیار بیشتری دارند تفسیر طبری در 30 جلد، تفسیر امام فخر رازی در همین حدود، تفسیرها معمولاً حجم بزرگی دارند. اگر این تفسیرها به عنوان متن درسی انتخاب نمیشوند و در خیلی از مواقع به این دلیل نیست که خواندشان آسان است، به این دلیل که اگر 40 – 30 جلد را به عنوان متن درسی معرفی کنیم، چند سال یک نفر باید بخواند تا بتواند این را تمام کند؟ من یکی دو نکته را هم خدمتتان عرض کنم. اگر دوستان یک مرور خیلی سریعی بر تاریخ تفسیر داشته باشند متوجه خواهند شد در طول تاریخ 1400 ساله اسلامی همیشه دروسی به عنوان تفسیر وجود داشتهاند و افرادی وجود داشتند که تفسیر را میخواندند بخصوص در حوزهی اهل سنت این مسئله خیلی جدی تر است. در حوزهی شیعه در یک دورهای به دلیل توجه خاصی که به فقه شد بقیه علوم اعم از تفسیر و فلسفه و غیره در حاشیه قرار گرفتند اما در حوزهی اهل سنت کاملاً این امر دیده میشود. در طول تاریخ 1400 ساله لاینقطع همیشه دروس تفسیر در حوزههای مختلف وجود داشتند. این احساس وجود داشته است که این احتیاج به درس دارد، احتیاج به استاد دارد و حتی در همین چند دهه اخیر و در قم خودمان در همین شرایط موجود اگر شما مراجعه کنید به افرادی در قم یا تهران که مثلاً در سن استادهای ما هستند و هنوز زنده هستند و قدری سنشان بالاتر است و پیرترند خواهیم دید که چگونه زمانی که یک استاد با کفایتی میشود و درس تفسیر میدهد یک دفعه طلاب علاقهمند میشوند که این درس را باید رفت. خیلی از طلاب قم، خودم این را به صراحت شنیدم از کسانی که الان پیر شدهاند میگفتند زمانی که علامه طباطبایی درس تفسیر گذاشته بودند در قم اولین بار این درس، درس تعطیلی ماه مبارک رمضان بود چون درس های فقه ماه مبارک تعطیل میشد، این درس، درس زمانِ تعطیلات بود. هنگامیکه ملت و طلاب یک ماه رفتند و نشستند سر این کلاس دیدند نه آقا، این درس است و شوخی ندارد و چیزی نیست که بگوییم بقیه اش دیگر فی امان الله و خودتان بروید و بخوانید. حتی از علامه تقاضا کرده بودند که آقا این درس را ادامه دهید که بعد این درس ادامه پیدا کرد. یا دقیقاً جریان مشابهی را ما در حوزهی نجف داریم که مرحوم شیخ جواد بلاغی (صاحب تفسیر آلاءالرحمن) درس تفسیر را در حوزهی نجف جا انداخت. که بعد این جریان رواج پیدا کرد خود مرحوم آیت الله خویی که به هرحال درگیر تفسیر البیان شدند ادامه همان مسیر بود و این نشان میدهد که به هرحال این به عنوان یک درسی که احتیاج دارد به اینکه در یک مجلسی مورد ممارست قرار بگیرد مطرح است.
با اینکه من اصلاً آمده بودم اینجا که ببینم دوستان سؤالاتشان چیست اصلاً قصد ذکر مصیبت و روضه و این حرف ها مطلقاً نداشتم و عملاً هم عادت ندارم همینطور از حافظه قصه تعریف کنم ولی اجمالاً این را عرض میکنم و اصلاً با علم خاصی کاری ندارم با مبارزات انتخاباتی اینکه چه رشته ای قرار است چند نفر دانشجو داشته باشد هم کار ندارم ولی کلاً دارم عرض میکنم به عنوان یک تجربه شخصی اصلاً علمیکه آدم خودش به تنهایی بتواند بخواند وجود ندارد هیچ علمی، داستان را میتواند آدم خودش بخواند یک رمانی را آدم جلوی خودش باز میکند و میخواند ولی اگر یک نفر بخواهد در یک علمی صاحب نظر بشود بعداً خودش هم چند کلمه حرف برای گفتن داشته باشد بتواند بگوید من در این زمینه تخصص دارم و این هم نظر من است این علم جدی است و شوخی هم ندارد و باید مثل هر علم دیگری آن را خواند.
سؤال یکی از دانشجویان : ..................
جواب استاد :
من یک سؤالی به روش برهان خلف از شما می پرسم بعد هم یک جواب خودم میدهم، سؤالم از شما این است اگر واقعاً مسئله اینطوری است یعنی میتوان بدون استاد و بینیاز از اینکه چنین رشته ای تأسیس شود علوم قرآنی و تفسیر را خواند فقط ایران که نیست، دانشگاه امام صادق علیه السلام که نیست، این همه دانشگاه هایی که در ایران است این همه دانشگاه هایی که در بیرون از ایران هست مصر سوریه اندونزی مالزی ترکیه بوسنی و هرزگوین، عربستان سعودی و جاهای دیگر. چرا اینها این رشته خود را تعطیل نمیکنند؟ یعنی یک دکان است. از نظر شما اینها همه قصه است آدم میتواند تاریخ را جلوی خودش بگذارد و بخواند. داستان زندگی پیامبر که چطوری با حضرت خدیجه آشنا شدند چطور بعدش وحی شد، غار حراء چی بود اینها داستان است دیگر. انسان میتواند کتاب فروغ ابدیت را بگذارد جلوی خودش و بخواند. مشکلی که ندارد بعد هم فرض کنید بیاید یک دوره کتاب قانون تفسیر و تاریخ تفسیر مرحوم کمالی دزفولی را بخواند. خیلی حوصله داشته باشد می رود الاتقان را هم میخواند این هم از علوم قرآنی یک دوره تفسیر هم میخواند این هم میشود تفسیر، بعد می رود سراغ علمیکه همان خانه اول خودش را بسته است گارد گرفته میتوانیم خیلی راحت بگوییم این آن علمیاست که باید خوانده شود. خب، حالا البته من نمیدانم این چقدر قابل دفاع است ولی قول دادم اصلاً با چیزی کار نداشته باشم من فقط با رشته خودمان کار دارم. این دفاع خوبی نبود این بدترین دفاعی بود که شما کردید. علمیارزش دارد که همان خانه اول خودش را بسته و گارد گرفته است . من جواب شخصی خودم را میخواهم عرض کنم.
ببینید! ما معتقدیم و شما هم دیدید بعضی آقایان که در این زمینه کار کردهاند و بعضی آقایانی که زندگی خودشان را در این راه گذاشتهاند و در همین حوزه های علوم قرآن و حدیث کار کرهاند و ضمناً مطالعه هم کردهایم یعنی به دلیل اینکه نیاز داشتیم برنامهریزی کنیم واحدهای درسی و اینها را مطالعه هم کرده ایم روی اینکه در کشورهای دیگر وضعیت چطور است؟ حتی در مورد اینکه مسیحی ها با کتاب مقدس خودشان چه کار میکنند. در مورد اینکه یهودی ها چه میکنند. دانشگاه های آنها چه میکنند. آیا آنها رشته ای به عنوان مثلاً مطالعات تورات یا انجیل دارند یا ندارند؟ و اگر دارند چه واحدهای درسی را میگذرانند؟ چه کار میکنند؟ این کارها را هم کرده ایم و معتقدیم که این رشته ها بحث هایی دارند که باید سر کلاس مطرح شود و مورد بحث قرار بگیرند در مورد اینکه چه در حوزهی مسیحیت و چه در حوزهی اسلام به دلیل اینکه قرآن به یک معنا مخاطبش عموم مردماند. انجیل هم مخاطبش عموم مردم دعوت شده است که بیایند اینها را بخوانند و در آنها تدبر و تأمل کنند طبیعتاً – بله – خانه اول خود قرآن است و بسته میشود. این که معلوم است «هدی للناس» است قرار نیست که به عنوان یک موضوع درسی ما بیاییم و دورش حصار بکشیم و بگوییم سرقفلیاش مال ماست به کسی هم اجازه نمیدهیم که بخواند. خب، معلوم است دیگر این کتاب خداست و قرار است همه آن را بخوانند خانه های دیگری هم ممکن است وجود داشته باشد که باز است و مردم میتوانند بیایند در آنها رفت و آمد کنند عبور و مرور کنند. بله، از این نظر من کاملاً حرف شما را قبول دارم و تنها نکته ای که دارم این است که در رشتهی علوم قرآن و حدیث بعضی از مباحث مورد بررسی قرار میگیرد که اینها مباحثی علمیاست که باید در یک کلاس مورد بحث قرار گیرد. حال بحث های مربوط به روش های تفسیری وجود دارد بحث هایی راجع به معناشناسی قرآن هست بحث هایی بطور کلی مربوط به روش کار در حوزه فهم قرآن است بحث هایی که یک مقدار ما را با تحولات و جریان های حدیث آشنا میکند. اینها مباحثی است که به این صورت قصه نیست که آدم کتاب بگذارد جلویش و از روی آن بخواند. خب، بعضی از دوستان که قبلاً این دوره ها را گذراندهاند به هرحال تجربه این مسئله را دارند چه آنهایی که الان در دوره کارشناسی ارشد هستند و چه آنهایی که دوره دکتری هستند میتوانند دوستانی که علاقمند هستند با آنها گفتگو کنند. یک راه جدی که من کاملاً بصورت عملی توصیه میکنم پایان نامه هاست. پایان نامه هایی که در این دانشگاه دفاع شده است شاید بهترین نمونه است ثمره عملی جریان است و گواه است براینکه در این جریان چه اتفاقی درحال رخ دادن است مروری بر پایان نامه ها که همه اش وجود دارد و در دسترس است و دوستان میتوانند به آنها مراجعه کنند به شما نشان خواهد داد که آن کسی که این پایان نامه ها را نوشته است با خواندن یک کتاب بصورت کتاب داستان نمیتواند آن پایان نامه را بنویسد دقیقاً یک ملکه است که باید در فرد بوجود بیاید و آن ملکه است که فرد را قادر میکند براین که بتواند این کار را انجام دهند مسئله فقط برمیگردد علاقهها یعنی من برایم واقعاً این مسئله – از صمیم قلب میگویم – اصلاً مهم نیست که شما رشته فلسفه را انتخاب کنید یا علوم قرآنی را انتخاب کنید و یا فقه را . ولی چیزی را که از همه شما به عنوان فردی که به هرحال دو تا پیراهن بیشتر پاره کرده است انتظار دارم این است که به هیچ علمی به دیدهی تحقیر نگاه نکنید. این خیلی مسئله مهمیاست هیچ چیزی را ساده نگاه نکنید و یک خواهش جدیتر دارم اگر از بنده یا هر کس دیگری که مثلاً متولی علوم قرآن و حدیث است دیدید که بنده بیسوادم این را به حساب رشته نگذارید. یعنی به این فکر کنید که این رشته، چه رشته ای است چه موضوعی را به عنوان موضوع مطالعه خود انتخاب کرده است از چه شرفی برخوردار است. دارد بر روی قرآن کار میکند روی حدیث کار میکند اینکه استادی مثل بنده دارد اینجا که سواد ندارد این هیچ دلیلی بر این نیست که خود رشته، رشته ای است که خیلی راحت میشود از کنارش عبود کرد یا چیز دیگری را به آن ترجیح دارد یا اینکه میشود فقط با خواندن چند کتاب این اطلاعات را به دست آورد. یک جمله ای را عرض کنم و عرایضم را تمام کنم و آن اینکه همین مقدار که از صدر اسلام تا بحال این همه مناقشه وجود دارد و افراد مختلفی فهم های کاملاً متفاوتی از آیات قرآن داشتهاند خودش به خوبی نشان دهندهی این است که چنین نیازی واقعاً هست و مسئله یک مسئله کاملاً اجتهاد و فکری است و اصلاً چیزی نیست که فرد بتواند با خواندن یک متن به دست بیاورد. باید قدرت قضاوت داشته باشد. باید قدرت ترجیح داشته باشد وقتی چند تا تفسیر را میگذارد جلویش و میخواند باید این ملکه را و این قدرت را داشته باشد که بگوید که من این تفسیر را بر بقیه ترجیح میدهم به این دلیل و یا اینکه اصلاً بیاید بگوید تفسیر خود من از این آیه این است، این مسئله خیلی مهمیاست این ملکه باید به دست بیاید و این ملکه قاعدتاً در زمانی به دست میآید که من در این علم ممارست کنم و بیاموزم. و نکته دیگری که من خیلی لازم میدانم خدمت دوستان عرض کنم این است که اتفاقاً علوم قرآن و حدیث رشته ای است که بسیار وسیع است. اصلاً در و پیکر ندارد هرچقدر یک نفر عطش بیشتری داشته باشد میتواند این رشته او را سیراب کند، آنقدر دایره وسیع است یک همچنین وسعتی را کمتر میتوان در مورد رشته دیگری پیدا کرد. بنابراین من بصورت جدی این خواهش را از همه دارم اصلاً مهم نیست این رشته را انتخاب بکنند یا نکنند ولی این نکته را مدنظر داشته باشیدکه علوم قرآن باید به عنوان یک علم محترم شمرده شود به عنوان یک حوزهای که مورد مطالعه قرار دهد و اصلاً این نگاه که من صرفاً بتوانم با خواندن چند کتاب نیازم را نسبت به یک علم برطرف کنم را بصورت جدی از دوستان درخواست میکنم و توصیه میکنم که بگذارند کنار؛ هیچ علمی نیست که بتوان با خواندن چند کتاب به دستش آورد آن فقط قصه حسین کرد شبستری است که آدم با خواندنش میتواند بگوید که من این قصه را خواندم علم هیچ وقت به این ترتیب به دست نمیاید.
سؤال دانشجو :....
پاسخ استاد: من این را تشبیه میکنم به پزشکی، شما وارد دانشکده پزشکی میشوید. برای چه می روید؟ می روید علمی را به دست آورید که با استفاده از آن علم مریض را معالجه کنید. غایت این علم این است که می روید آنجا میگویند آقا بفرمایید بنشینید یک سری که درس عمومیاست ادبیات فارسی را باید پاس کنید زبان فارسی، تنظیم خانواده و ... خوب، هر کسی عصبی میشود که ما آمده ایم اینجا پزشک شویم ولی شما دارید به ما ادبیات فارسی یاد میدهید. اینها ضوابط عمومی هر رشته ای است در هر جای ایران و حتی دنیا که میگویند این آدم به عنوان انسان باید یک سری از واحدها را بگذراند پس اینها که هیچ، اینها را میگذاریم کنار اینها را قبول. اما بعد می رویم سراغ واحدهای دیگر. میگویند تشریف بیاورید ده واحد برای شما آناتومیبگذاریم اعم از آناتومی سر، آناتومیگردن و دست، قلب، سلسله عصبی، دانشجو میگوید که آقا من نیامدهام اینجا زیست شناسی بخوانم من آمده ام پزشکی بخوانم به من بگویید مریضی چیست و درمانش چیست؟ میگویند که نه، شما باید این مقدار واحد را تشریح و آناتومی را بگذرانید مرده میگذارند جلوی شما شکمش را پاره میکنند ما نمی فهمیم که این چه معنی میدهد من که نیامده بودم اینجا این را یاد بگیرم. بعد میایند میگویند که خوب، حالا ما درس شیمی برای شما میگذاریم و شروع میکنند برای شما توضیح دادن که حلقه های بنزن این است فلان چیز این است. دانشجو میگوید که رشته من که شیمی نیست .... کم کم شروع میکند به عصبانی شدن که بابا من دارم از اول همه اش درسهایی را میخوانم که اصلاً بنای من نبود بعد هم که تازه میشود پزشکی فکر میکنید جطور پزشکی؟! فیزیولوژی، پاتولوژی، ... ببینید بچه ها قلب مثلاً حالت طبیعی اش این است که در هر دقیقه فرض کنید باید 70 بار بزند. در کودک این تعداد باید بزند در پیرمرد اینقدر باید بزند دانشجو میگوید باز هم که نشد. من آمدهام پزشکی بخوانم آدم سالها که پیش دکتر نمی رود فیزیولوژی به چه درد من میخورد. آدمیمی رود پیش دکتر که قلبش طبیعی نزند آدمیمی رود پیش دکتر که مثلاً دردی احساس کند. چند واحد هم این وسط پاتولوژی میگذرانید باز هم پاتولوژی آنی نیست که من میخواهم، پاتولوژی میگوید که ریهی معیوب این است قلب معیوب این است خون معیوب این است ولی به من هیچ کمکی نمیکند یعنی به من نمیگوید که این اینطور شد چه دوایی باید برایش بنویسم. باز هم کلی گویی است. یک دوره ای می رسد که شما میبینید همه واحدهای خودتان را پاس کرده اید یک مرور آدم با خودش میکند میبیند از پزشکی چیزی یاد نگرفته است این همه سال که درس خوانده است میگویند باید بروی بیمارستان و سراغ واحدهای عملی داخل آن بیمارستان است که تازه دانشجو متوجه میشود یک من ماست چقدر کره دارد یعنی ارتباط بین این درس هایی که خوانده شده است آنجاست که خودش را نشان میدهد این مریض: دُزد حاضر و بُز هم حاضر است. ببینم چند مرده حلاجی؟! آن چیزهایی که خوانده است را استاد دانه دانه به او نشان میدهد که مثلاً ببین این مریض، ریهاش فلان مشکل را دارد.
دروس تفسیر برای رشته علوم قرآن و حدیث مثل واحدهای آناتومی میماند برای دروس پزشکی، بعضی از دروس همان آناتومی و یا همان فیزیولوژی است در علم پزشکی، یعنی آدم تازه متوجه میشود که تا ندانم ریه سالم چیست نمیتوانم بفهمم یک قلب سالم چیست. یکی از دانشجویان پزشکی خاطرهای جالب تعریف میکرد میگفت یک مردهای را آوردند و جلوی ما تشریح کردند ریهاش سیاه سیاه بود کاملاً سیاه بود دکتر گفت بچه ها با این ریه که شما میبینید شما فکر میکنید این آدم کجا زندگی میکرده است گفتیم لابد میدان شوش تهران که دایم این ماشین های گازوئیلی میآیند و می روند یا سه راه آذری یا یک چنین جای دیگری این نمیتواند حالت دیگری داشته باشد، دکتر گفت این آقا یک روستایی است که سه روز بوده که آمده بود تهران! این مقدار سیاهی که میبینید شما اگر پاتولوژی بلد بودید متوجه میشدید که آدمیکه در تهران زندگی میکند ریه اش اصلاً اینطوری نیست. این تازه سه روز بود که آمده بود تهران که ریه اش اینطور سیاه است در غیر این صورت ریه اش اصلاً یک حالت فوم مانندی پیدا میکرد. غرض اینکه تا یک نفر نداند حالت طبیعی چیست حالت غیر طبیعی را نمیتواند تشخیص دهد. ما این گرفتاریها را در رشته داریم، در هر رشته دیگری نیز داریم، برای اینکه یک فعالیتی به عنوان فهم قرآن صورت بگیرد یک سری ابزار لازم است. یک جعبه ابزار لازم است این جعبه ابزار یک سری اطلاعات است که یک بخشی از آن دروس عمومی مانند نحو و اینها خوانده میشود یک بخشی از آن بلاغت است یک بخش دیگر آن همین بحث های گوناگون مثل روش شناسی، معناشناسی، مکاتب تفسیری و اینهاست که زمینه های فهم را فراهم میکند و وقتی فرد رفت و سر کلاس نشست آن موقع اینها برایش پیادهسازی میشود. بنابراین هیچ چیزی غیرطبیعی اتفاق نیفتاده است اگر یک روزی قرار باشد تجدید نظری هم در این برنامه ریزی صورت گیرد این تجدید نظر ممکن است یک تجدید نظر خیلی دقیق و جزئی باشد که این مقدار نحو مثلاً کم است و باید این مقدار اضافه شود یا این مقدار بلاغت کم است و باید این مقدار اضافه شود در این حد است در حدی نیست که بیایم این درسها را بریزم دور، یک رشته علوم قرآنی تأسیس کنم که عین صد و بیست واحدش تفسیر باشد. چنین چیزی اصلاً شدنی نیست برای اینکه آن تفسیر وقتی مبانی وجود نداشته باشد ابزار وجود نداشته باشد ...
.... این قسمت ضبط نشده....
... اگر کسی بگوید که چرا مثلاً در فلسفه اینگونه نیست آن فرق میکند آن به دلیل ماهیت علوم است، ماهیت علوم با هم متفاوت است مثل اینکه اگر کسی به جای پزشکی برود و فیزیک بخواند احساس میکند که از همان اول دارند به او فیزیک یاد میدهند تا به آن آخر؛ آن احساس بدی که به دانشجوی پزشکی دست میدهد به دانشجوی فیزیک دست نمیدهد شاید همین رابطه مثلاً در رشته ای به نام فقه و رشته ای به نام علوم قرآن و حدیث وجود داشته باشد یک نفر می رود و فقه میخواند احساس میکند که همه واحدهایی که میگذراند همه به نحوی فقه است این به ماهیت علوم برمیگردد. علوم کلاً با هم فرق میکند نمیشود فیزیک را مثل پزشکی درس داد و نمیشود پزشکی را مثل فیزیک درس داد.
سؤال دانشجو : چرا در حوزه طلبه ها چند تخصص یاد میگیرند (فقه و تفسیر و نحو و ...) اما ما اینجا زیاد وقت صرف فقط تفسیر میکنیم؟
جواب : فکر میکنم که اولاً شما باید در این مقایسه خود یک بازنگری انجام دهید. اینکه میگویم در مقایسه خود باید بازنگری کنید برای این است که این مقایسه ، مقایسه درستی نیست شما میآیید یک طلبه خیالی را مطرح میکنید به عنوان اینکه او در چندین رشته متخصص است البته باید ببینیم شما راجع به چه سطحی از تخصص دارید صحبت میکنید و بعد یک دانشجویی که میآید اینجا فوق لیسانس میگیرد و اصلاً حتی در رشته خودش هم متخصص نیست به نظر می رسد این یک مقایسه ظالمانه است مقایسه منصفانه نیست برای اینکه بنده از شما می پرسم شما براساس کدام آمار چنین مقایسهای انجام میدهید و براساس کدام نظرسنجی؟ براساس چند سال درس خواندن؟ کی را با کی مقایسه میکنید؟ این یک حرف رو هواست چون آدم اگر بخواهد این حرف را مستدل بزند باید بگوید مستند به این تحقیق خاص من رفتم در یک تحقیق میدانی رفتم در قم روی این تعداد طلبه مطالعه کردم سطح آنها را مورد آزمون قرار دادم سنجیده ام این مقدار هم روی دانشجوهای فارغالتحصیل دانشگاه امام صادق علیه السلام مطالعه کردهام. این تعدادشان را به عنوان سوژه انتخاب کردهام بعد از آنها امتحان گرفته ام و سطحشان را سنجیده ام روش امتحانم هم باید روشی باشد که متعادل باشد، نروم با روش حوزهای از دانشجو امتحان بگیرم یا با روش دانشگاهی از حوزهای امتحان بگیرم. آن موقع بیایم بگویم من با این مبنا اینها را با هم مقایسه کردهام به این نتیجه رسیدم که در حوزه روش بهتری اتخاذ شده است برای آموزش و ما در دانشگاه ناموفق بوده ایم. ببینید این طور مقایسه روی هوا مقایسه ای منصفانه نیست اینکه چطور ممکن است یک نفر با یک ساعات شخصی درس خواندن ناگهان در چندین رشته به یک متخصص طراز اول تبدیل میشود این را شما باید ثابت کنید روی هوا نمیشود حرفی زد. حتی سطح پایین تری از سطح تخصص هم باید در یک مقایسه ثابت شود من استدلالم این است که «هاتوا برهانکم» شما باید دلیلی را بر این ادعای خود مطرح کنید ما که معتقدیم که حوزهای ها هم دارند درسشان را میخوانند ما هم داریم درسمان را میخوانیم آنها روش خودشان را انجام میدهند ما هم داریم روش خودمان را انجام میدهیم و إن شاء الله هردو هم به اهداف خود می رسیم. ولی به این شکل وقتی شما دو سیستم را در مقابل هم قرار میدهید خیلی باید دستتان پر باشد برای این مقایسه.
اما در این مورد که رشته احتیاج به پویایی دارد احتیاج به بازنگری دارد اینکه البته معلوم است و کسی آن را نفی نکرده است اینکه در آن تردیدی نیست خوب، به هرحال هر رشته دانشگاهی اصلاً باید هر چند سال یک بار مورد بازنگری قرار بگیرد. حتی در بهترین شرایط دلیلش هم واضح است چرا که علوم دچار تحول میشوند. برای اینکه نیازهای اجتماعی دائماً تغییر میکند هر رشته ای باید هر چند سال یک بار مورد بازنگری قرار بگیرد همین الان هم یکی از برنامه های جاری ما که داریم انجام میدهیم و در طول تابستان بیشترین وقتمان را بر آن خواهیم گذاشت بحث برنامه جدید آموزشی است اینکه درش تردیدی نیست. مسلم است که این بازنگری ها دائماً هم باید صورت بگیرد این هیچ ارتباطی به اصل و کیان رشته ندارد در هر رشته ای این بازنگری ها باید بصورت دائمی صورت گیرد. دست کم در نظام دانشگاهی این نسئله یک امر الزامیاست بازنگری به این معنا که یک سری واحدها کم بشود و یک سری واحدها اضافه شوند. ما معتقد نیستیم که برای یاد گرفتن یک علم باید متن خوانی کرد ممکن است بعضی ها معتقد باشند که برای یاد گرفتن باید متن خوانی کرد چون چنین اعتقادی نداریم و اگر تجدید نظری هم در برنامه بکنیم ما چنین کاری نخواهیم کرد تجدید نظرهای محتوایی و در سرفصل هاست هرگز چنین نخواهد بود که مثلاً بیاییم بیست واحد بگذاریم که یک متن تفسیری را از اول تا به آخر بخوانیم. ما هیچ وقت این کار را نخواهیم کرد این اصلاً در برنامه نخواهد بود.
سؤال و جواب چند تن از دانشجویان و پاسخ استاد:
آنچه که رشته علوم قرآن و حدیث به دنبالش است به دست دادن یک ملکه ای است برای یک نوع اجتهاد در حوزهی برداشت از قرآن و در حوزهی برداشت از حدیث ما میگوییم برداشت از قرآن به این دلیل که در قرآن ناسخ و منسوخ هست محکم و متشابه هست، عام و خاص هست، مطلق و مقید هست، طبیعی است که اینها لازم است که آشنا باشد کسی که میخواهد تفسیر کند. اصلاً اینها جزء شروط یک مفسر است کسی که میخواهد تفسیر قرآن کند باید اینها را بلد باشد در حوزهی حدیث هم یک گیر دیگری وجود دارد و آن اینکه وقتی کسی میخواهد از یک حدیث برداشتی داشته باشد باید قدرت نقد آن را داشته باشد باید دید آن حدیث میزان اعتبارش تا چه حد است این هم جزء بحث هایی است که رشته علوم قرآن و حدیث به آن می پردازد. و نهایت این است که این دو منبع – درواقع- وحیانی (قرآن که معناً و لفظاً وحیانی است و حدیث که معناً وحیانی است) بخواهد مورد استفاده و استخراج قرار بگیرد مورد اجتهاد قرار بگیرد در حوزهی قرآن نیاز به علوم قرآنی مثل ناسخ و منسوخ محکم و متشابه دارد در حوزهی حدیث نیاز به نقد دارد. اینها موضوعاتی است که در رشته علوم قرآن و حدیث مورد بررسی قرار بگیرد. در نهایت درجمعی که ما الان حضور داریم دوستانی وجود دارند با علاقه های مختلف و گرایشهای مختلف. طبیعت آدم ها همین است همه آدم ها که نمیتوانند علاقه های واحد داشته باشند. بنابراین خیلی طبیعی است که بعضی از دوستان ممکن است هرگز یک موضوعی مثل علوم قرآن و حدیث برایشان جاذبه ای نداشته باشد ترجیح بدهند بروند در یک رشته ای که بیشتر یک مبنای عقلی دارد بعضی از دوستان ممکن است که به خاطر روحیاتشان گرایش بیشتری به علوم قرآن و حدیث داشته باشند بعضی ها ممکن است گرایش به فقه داشته باشند قرار هم بر این است. اصلاً قرار نیست همه کسانی که در یک کد هستند جذب یک رشته خاصی شوند اینکه امری مسلم و بدیهی است. تنها چیزی که من اصرار دارم با توجه به این جلساتی که متأسفانه یکی از آنها ما پارسال شاهد بودیم یکی دیگرش را امسال هم شاهد بودیم اصلاً دوست ندارم در یک چنین فضایی قرار بگیریم و کار کنیم. من از همه دوستان هر رشته ای را که میخواهند انتخاب کنند یک خواهش جدی را دارم و آن این است که حریم علوم دیگر را باید حفظ کنیم علتش این است که در نهایت ما باید به هم مراجعه کنیم. شما فردا هرکدام بروید در رشته خودتان فارغالتحصیل میشود بعد در یک تحقیقی به کمک یک نفر دیگر احتیاج پیدا خواهید کرد. ما باید علوم همدیگر را به رسمیت بشناسیم انتخاب گرایش اینکه من یک گرایشی را انتخاب میکنم برای خودم نباید به این معنا باشد که من گرایش های دیگر را به رسمیت نشناسم. درست مثل اینکه شما وقتی رشته الهیات را انتخاب کردید آیا معنایش این است که عنوان حقوق یا اقتصاد یا علوم سیاسی را به عنوان یک رشتهی با کفایت به رسمیت نمیشناسید؟ این طبیعی است که نباید به این معنا باشد چه بسا ما در مطالعاتی نیاز پیدا کنیم به یک حقوقدان به یک سیاستدان مراجعه کنیم. در رشته های داخلی الهیات هم باید یک چنین رویه ای حاکم باشد. یعنی باید بیشتر ما با احترام متقابل نسبت به رشته های دیگر زمینهی این را فراهم کنم که اصلاً یک راهی و یک پل ارتباطی بین خود آنها وجود داشته باشد. الان ما دانشجویان زیادی داریم در رساله های دکتریمان داشتیم در رساله های فوق لیسانس داشتیم که موضوع را برای پایان نامه خودشان انتخاب کردند که یک قسمتی از آن به فلسفه میخورد یک قسمت به علوم قرآنی میخورده است و ... مثل همین پایان نامهی آقای دکتر رضوی طوسی در زمینه ایمان از منظر قرآن . اصلاً ایشان دکترایشان در رشته فلسفه بود ولی موضوعشان را در زمینه علوم قرآنی گرفته بود بنده هم در این رساله به عنوان یکی از دو راهنما با ایشان همکاری داشم پایان نامهی خیلی خوبی از آب درآمد، نمونه های دیگری هم داریم من فکر میکنم که ما باید یک فضاشکنی را داشته باشیم. اصلاً این نوع فضا، فضای مساعدی برای یک محیط علمی و آکادمیک نیست و فارغ از اینکه دوستان چه رشته ای را انتخاب میکنند من اکیداً توصیه دارم که شما یک جمعی را تشکیل دهید و با هم جمع شوید شروع کنید به اینکه جایگاه این علوم تعریف شوند. همین سؤالاتی که الان دارد اینجا مطرح میشود در یک جلسهای با عنوان تعیین گرایش بیایید در یک جلسهی جدیتری مطرح کنید ببینیم اگر واقعاً مسئله اینطوری است ما تعطیل کنیم. جدی میگویم. اصلاً تعصبی وجود ندارد. اگر واقعاً ما در نهایت به این نتیجه برسیم که کار یک کار عبث و باطلی است خوب، تعطیل کردنش خیلی بهتر از این است که آدم مصر باشد بر اینکه این ادامه پیدا کند. ولی این باید دریک فضایی آکنده از استدلال، آکنده از بحث های متین صورت بگیرد اگر مقایسه صورت میگیرد مستدل باشد اگر آماری ارائه میشود این آمار مستدل باشد و اظهارنظرهای ناگهانی، اظهارنظرهای که یک دفعه ما مثلاً در مورد زندگی روزمره خودمان عادت داریم به یک سری مقایسه های مبالغهآمیز. ولی این مقایسه های مبالغهآمیز نباید در بحث های جدی ما جایی داشته باشد اینها توصیه های عمومی من است و من اصلاً کاری ندارم شما چه رشته ای را انتخاب میکنید ولی جداً توصیه میکنم اینها باعث میشوند ما یک مقداری از تندرویهایمان کاسته شود و یک مقداری منطقیتر به آنها نگاه کنیم به هرحال من در پایان آرزو دارم دوستان هر رشته ای را که انتخاب میکنند موفق و مؤید باشند و در آن رشته همان متخصصی بشوند که دوست عزیزمان به آن اشاره کرد. در هر رشته ای که هستید موفق و مؤید باشید. إن شاء الله
1-