مروری بر شکل گیری رشته علوم قرآن و حدیث
مروری بر رشته علوم قرآن و حدیث
استاد احمد پاکتچی
بسم الله الرحمن الرحیم
مروری بر روی انتظارات ما از رشته علوم قرآن و حدیث
تصور می کنم که باید یک مروری داشته باشم روی انتظارات ما از رشته –حداقل از دید خودم- ما توی این رشته دنبال چی هستیم؛ فکر می کنم اولین حرفی است که علی القاعده باید زده بشه. ما حقیقتش در عین حال که سالهاست درگیر بحث مطالعات قرآنی هستیم، سال ها هم هست که درگیر دفاع از رشتهایم.
تفاوت رشته علوم قرآن و حدیث با دیگر رشته های الهیات
رشتهی علوم قرآن و حدیث شاید در بین رشتههای الهیات یک تفاوتی –حداقل با دو رشتهی فعلاً موجود در دانشکده ما- دارد و آن این است که فقه و اصول به عنوان یک حوزهی مطالعاتی که به طور معمول در حوزه ها خوانده می شده، برای این که اصولاً وقتی یک طلبهای وارد حوزه می شده علی القاعده انتظار می رفته که فقه و اصول بخواند، یک سازوکار روشن و معینی دارد؛ فلسفه هم ولو این که به اندازهی فقه و اصول در حوزههای ما رایج و متداول نبوده ولی مدارسی بودهاند که به هرحال دروس فلسفی را دنبال می کردند و مکتبهای روشن و متون درسی روشن و مشخصی را در حوزه داشتند، این در حالی است که علوم قرآن و حدیث به هیچ وجه از چنین موقعیتی در حوزهها برخوردار نبوده است.
حرکت در مسیر غیرمعمول
زمانی که شخصیتهای والا و برجستهای مثل علامه طباطبایی –حالا من از معاصرین اسم می برم- در حوزه دست اندر کار درس تفسیر می شوند به هرحال یک نوعی حرکت در مسیر غیرمعمول رودخانه بوده اگر نگویم در مقابل مسیر رودخانه، محترمانهترین حالتش اینه که بگیم در مسیر غیرمعمولی حرکت کردند، زمانی که مرحوم آیت الله خوئی در نجف شروع می کنند به بحث تفسیر، یواش یواش ایشان را متقاعد می کنند که به هرحال این به موقعیت فقاهتی شما لطمه خواهد زد اینکه شما دارید بحث تفسیر را دنبال می کنید و عملاً هم شما می بینید که حاصل آن دروس تفسیر می شه البیان که درواقع مقدمهی تفسیر است و تفسیر سورهی حمد و بعد دیگه همینجا ماجرا خاتمه پیدا می کند، تمام می شود.
کم توجهی به این حوزه در حوزه
به هرحال این ها یک معنایی را با خودش حمل می کند، معنایی که با خودش حمل می کند این است به هر دلیل در حوزههای ما مباحث علوم قرآنی و تفسیر آن گونه که به فقه توجه می شده، حتی آن گونه که به فلسفه توجه می شده به این حوزه آن مقدار توجه صورت نگرفته بوده و در حوزه حدیث هم همینطور؛ بنده خودم سابقهی درس طلبگی دارم، می دانم توی درس حوزه چی می خونند، عنوان درس معینی که یک نفر بگوید درس چی می ری؟ بگه مثلاً من الان فرض کنید من الان درس متون حدیثی می روم یا مثلاً فرض کنید درسی داشته باشیم مثلاً فرض کنید درش کافی خوانده بشه یا حتی نهج البلاغه خوانده بشود به این شکل این ها جزء برنامهی درسی رسمی در حوزههای ما نبوده و حتی برخی از علوم خیلی فنی حدیثی که بنا بوده فقها آن ها را بلد باشه و ازشان استفاده بکنند مثل درایه و رجال این ها بیشتر محول به مطالعه می شده و این طور نبوده که دروس معین و مشخصی وجود داشته باشه که عهدهدار انتقال این مطالب به طلاب باشد، این سابقه در حوزه است؛
چرا کم توجهی؟
اگر این را صغرای بحث خودمان قرار بدهیم و بعد به یک کبرایی توجه بکنیم، آن کبری این است که به هرحال این اوضح واضحات است که هیچ کسی نمی تواند مدعی علم دینی باشد و بگوید من با قرآن و حدیث کاری ندارم و از اوضح واضحات است که علمای ما همیشه مبنای اصلی مباحثشان بر قرآن و حدیث بوده، در همان فقهی هم که داریم صحبت می کنیم به هرحال اساساً ادلهی فقه با کتاب و سنت شروع می شد که ناظر هست کتاب به قرآن و سنت به حدیث، به هیچ وجه معنای این دیسیپلین و نظام آموزشی بیتوجهی به قرآن و حدیث نیست، بلکه درست برعکس همیشه حوزههای ما و علمای ما در طول تاریخ، قرآن و حدیث محور کارشان بوده، پس چیه؟ اگر ما این صغری و کبری را کنار هم قرار بدهیم این پرسش در پیش روی ما قرار می گیرد که پس چرا؟ اگر موضوع قرآن و حدیث تا این اندازه محوریت داره و اساساً محور همهی بحثهاست، اصلاً مگر می شود بدون قرآن و حدیث هیچ علمی از علوم اسلامی را پیش برد، پس چرا این ها توی برنامه درسی جا نمی گیرند، جوابش یک چیز است، هم عقلاً می شود به این جواب رسید، هم اگر کسی در عمل سابقهی طلبگی داشته باشه می تواند این را در فضای حوزه لمس کرده باشه؛
برای این که...
برای این که علوم و معارف در یک نظام حوزوی دو جور تعریف می شوند، علومی هستند که برای یاد گرفتنشان باید استاد دید، علومی هستند که یاد گرفتنشان نیاز به استاد دیدن ندارد، آن علوم درواقع از جنس اطلاعاتند نه از جنس مهارت لبی، به صورت ذهنی یک نفر لازم است برود سر کلاس، استادهایی را ببیند، مغزش با یک شیوه هایی از استدلال آشنا بشود، با یک اصول و مباحثی آشنا بشود تا بعد مثلاً ملکهی اجتهاد پیدا بکند، فقه حتماً جزء این گروه است، فلسفه حتماً جزء این گروه است، البته اجتهاد به معنی اصطلاحیاش، شاید در فلسفه معنا نداشته باشد ولی در همان حوزه هم بتواند درواقع نظر بدهد، اما بعضی از علوم از مقولهی معارف و اطلاعاتی فرض می شدند که این ها را فقط باید بلد بود، این که آدم بداند که مثلاً فرض کنید یونس بن عبدالرحمن از اصحاب کدام امامه و این که آدم بداند آیا یونس بن عبدالرحمن حدیثی را نقل بکند، ثقه هست یا نه، کیها جرحش کردند، کیها تعدیلش کردند سر کلاس رفتن ندارد که، شما می روید یک رجال مامقانی نگاه می کنید، یک جامع الرواه اردبیلی نگاه می کنید، در دوره های جدیدتر یک معجم الرجال آیت الله خوئی نگاه می کنید جواب سوالتان را پیدا می کنید، کلاس چی؟ ما قراره بریم سر کلاس چی یاد بگیریم؟ بگیم ما امروز قراره 82 نفر از اصحاب را با همدیگه بحث کنیم، بعد شروع کنیم یکی یکی اسم این ها را بردن، شیخ طوسی این را گفته، نجاشی این را گفته، ابن غضائری این را گفته،... چی از توش درمیاد بیرون، این نگاه درواقع یک بخشی از علوم قرآن و حدیث را تبدیل می کند به یک سلسله اطلاعات، نه یک علمی که نیاز به یک نوع مهارت استدلالی داشته باشد، یک علمی که نیاز به استاد دیدن داشته باشد، بلکه ما با یک سری اطلاعات سروکار داریم و بعضی از افراد هم همیشه بودند در حوزه های ما که معروف بودند به این که اطلاعات رجالیشان خیلی واسع و قوی است، احیاناً اگر کسی با سوالی هم مواجه می شد جوابش را پیدا نمی کرد می رفت سوال می کرد ولی این زمینه شکلگیری یک درسی را فراهم نمی کرد و یک گروه دیگری از مباحث علوم قرآن و حدیث هم از این مقوله تلقی می شد که خب، شما یک سری مقدماتی را باید یاد بگیرید که یاد می گیرید، مشترک است با فقه، یک بخش دیگریاش واگذار می شود به مطالعه و استنباطهای خودتان و باز هم نیاز به درس خواندن خاصی ندارد، شاخص این قسم را به نظر می شود گفت تفسیره، یک همچنین نگاهی وجود داره که شما برای تفسیر چی لازم دارید؟ صرف و نحو؟ خب رفتید سر کلاس دیگه، یک طلبه به طور عادی همیشه یک درجهای از صرف و نحو را می خونه، پس بلدید؛ لغت؟ لغت که کلاس رفتن نداره که، کی می ره سر کلاس لغت یاد بگیره؟ پس قاعدتاً شما باید به مفردات راغب و کتبی از این دست مراجعه کنید، هرچقدر هم بیشتر مراجعه کنید بیشتر یاد می گیرید و این معلم لازم نداره، بلاغت می خواهی؟ سر کلاس رفتی مختصر خوندی، مطول خوندی –منظورم مختصر سعدالدین تفتازانی است- دیگه بلاغت را بلدی، برای تفسیر قرآن یک جاهایی مباحث فقهی می شوند یک جاهایی مباحث کلامی می شوند فلسفی می شوند، خب درسش را خواندی دیگه، فقه خواندی، فلسفه خواندی کلام خواندی، الان درست به ما بگو که چی لازم داری که ما قراره تو را ببریم سر کلاس درس چی بهت بدهیم، یعنی به نظر می رسد با آن نگاه دیگر چیز خاصی روی میز باقی نمی ماند که شما بگید که لازمه ما یک درس جداگانهای هم در نظر بگیریم به عنوان درس تفسیر بگیم خیلی خب الان من می خوام مطالبی به شما یاد بدهم که تا الان توی هیچ کدام از این کلاس های صرف و نحو و بلاغت و کلام و فلسفهای که تا به حال خوندید فرصت یاد گرفتنش را نداشتید و جاش الان این جاست، به این ترتیب هست که تفسیر درواقع تبدیل می شود به یک درسی که عملاً خارج از برنامه درسی است و اگر هم وجود داره جنبهی درواقع چیزی شبیه به گعده، چیز شبیه به این که حالا دور هم نشستیم و می خواهیم بر اساس آن چیزهایی که بلدیم حرفهایی را با همدیگر مبادله کنیم، یا احیاناً یک کسی که تأملات بیشتری در مورد آیات داشته حالا میاد و تأملاتی را که داشته را با دیگران به مشارکت می گذاره، قصد این نیست که حالا یک شیوهی علمی جدیدی در این مورد آموزش داده بشود، برای این که بتوانم نتیجهگیری بکنم، باز تکرار می کنم؛
سه نوع علوم حوزوی
من به سه نوع طبقه بندی اشاره کردم، یک نوع طبقهبندی علومی که باید درشان استاد دید، این ها هستند که بر اساسشان دروس تعریف می شوند حالا بعضیهاشون از جنس صرف و نحو و بلاغت و این ها، بعضی هاشون از جنس صرف و نحو و بلاغت و کلام و فلسفه و امثال ذلک، یک سری علومی هست که از جنس اطلاعات اند، فقط باید آدم کتابش را داشت و هروقت آدم لازم داره به آن ها مراجعه کند، من اسمش را می گذارم اطلاعات دایره المعارفی، هیچ وقت آدم شروع نمی کنه از اول تا آخرش را خواندن، دایره المعارف را فقط بهش مراجع می کند، نوع سوم، علومی که بیشتر جنبهی مهارتی دارند و من می روم به سمت این که از علمهایی که یاد گرفتم در جهت فهم و تفسیر قرآن استفاده بکنم، این دیگر فقط یک مهارت است، اگر جلسه و کلاسی هم براش تشکیل می شود، درست مثل این که آدم برورد کنار دست یک استاد آهنگری یک مدتی کار کند و آهنگری یاد بگیرد، درواقع می خواهد مهارتی را که او دارد را ازش یاد بگیرد، درسی به به آن معنای اصطلاحی که ما ازش می فهمیم درش معنا ندارد بگوید مثلاً فرض کنید ما در این درس قرار است به این مبحث بپردازیم، بعد به این مبحث، بعد به این مبحث، این گذشتهی ماست.
شکلگیری این رشته در دانشگاه
ممکن است شما احساس کنید من یه خرده فشرده کردم بحث را، البته، حقش بود بیشتر راجع به این موضوع بحث بشه، بحث هم می کنیم حالا موقعیتی پیش بیاد ولی کلیتش اینه که عرض کردم خدمتتان، بعد وارد دانشگاه می شویم، دانشگاهی در کشور تأسیس می شود، در این دانشگاه دانشکدهی الهیاتی تأسیس می شود و قرار می شود در این دانشکدهی الهیات رشتههایی تدریس بشود، اولی که دانشکدهی الهیات تأسیس می شود می دونید که ما دو تا رشته داشتیم، معقول و منقول و به همین دلیل هم می گفتند دانشکدهی معقول و منقول، (نمی دونم این اسم براتون آشناست یا نه، یک گروه می رفتند فلسفه و کلام و این ها می خوندند می شد معقول، یک گروهی فقه می خوندند می شد منقول)، آن هایی که فقه می خوندند در کنارش بقیهی علوم منقول را هم می خوندند ولی همچنان آن گیر و آن ابهام وجود داشت، یک کسی که قرار است در دانشگاه منقول بخواند معلوم است که فقه چی باید بخواند، استادانی که با دیسیپلین حوزه آشنایی داشتند آمدند در دانشگاه، مثل مرحوم محمود شهابی، مرحوم محمد سبزواری، مرحوم مشکات و دیگر استادانی که به هرحال این ها استادان فقه خواندهای بودند که آمدند در فضای دانشگاه شروع کردند به کار کردن، می دانستند در حوزه فقه چه باید بکنند، خط و ربط کم و بیش روشن بود، حتی وقتی هم دست به تألیف زدند تألیفاتی انجام دادند خیلی شبیه به قبلیها، مثلاً دوستان، فقهیها، احتمالاً استاد محمد رشاد را نمی شناسند، ایشان آمد یک کتابی نوشت به نام اصول فقه که معروف بود به اصول رشاد، این متن درسی دانشجوهای دانشکده معقول و منقول بود (و اتفاقاً یکی از کتابهای بسیار شسته و رفته در علم اصوله، اگر یه موقعی دنبال یک کتابی می گردید که علم اصول را به زبان ساده ولی بدون این که مباحث را خراب کنه ارائه کرده باشه به نظر من یکی از نمونه های موفق اصول رشاده) ولی همان اصول فقهه، کارهای مشابهی را مرحوم شهابی انجام داد و دیگران؛ اما وقتی رسیدیم به علوم قرآن و حدیث؛ قراره ما چی کار کنیم توی علوم قرآن و حدیث، اولین کار این بود که شبیه به آن اتفاقی که در فقه و فلسفه افتاده بود، بریم سراغ متون، چون فقه و فلسفه به شدت متنمحور بودند، قاعدتاً انتظار می رفت که توی علوم قرآن و حدیث هم ما این فرایند دانشگاهی شدن را بر اساس متون موجود و حالا بازنویسی آن ها به زبان فارسی و به زبان امروز انجام بدهیم، این جاست که مثلاً می بینید که مرحوم استاد مدیر شانهچی (که خیلی بنده محضر ایشان ارادت داشتم و از نزدیک می شناختیم همدیگر را) استاد دانشگاه فردوسی مشهد می آیند و آن کتابهایی که در زمینهی علم الحدیث و در مورد درایه و اینها تألیف کردند را می نویسند، شما تقریباً مشاهده می کنید عملاً کتاب الرعایه شهید ثانی است، چند اثر مشابه دیگر از شیخ بهایی و دیگران، حالا یکی دوتا منبع اهل سنت مثل مقدمه ابن صلاح و این ها هم درواقع مد نظر قرار گرفته، یک متن خیلی روان سادهی قابل فهمی به زبان فارسی ارائه می شود، شبیه همان مدلی که در فقه و امثال این ها اتفاق افتاده، اساتیدی در تهران، در مشهد، -این که من مشهد را نام می برم برای این که ... نمی دانم دوستان می دانند از نظر سابقهی علوم قرآن یا نه، اولین دانشگاهی در ایران که رشته علوم قرآن و حدیث درش تأسیس شد دانشگاه فردوسی مشهد بود نه دانشگاه تهران، دقیقاً به خاطر همین گرایشهایی که درش وجود داشت- در تهران، در مشهد استادانی آمدند کار مشابهی را در زمینه علوم قرآنی انجام دادند، مبنا اتقان سیوطی، اتقان سیوطی را و یه سری منابع دیگر را هم می بینیم و این ها را در کنار همدیگه می گذاریم، کتاب تاریخ قرآن ابوعبدالله زنجانی که او هم تحت تأثیر تاریخ قرآن نولدکه نوشته شده بود، اون هم کنار اینها قرار می گیره و در نهایت ما شاهد کتابهایی هستیم که دوستان می دانند، کتاب هایی که توسط مرحوم دکتر محمود رامیار توی مشهد نوشته شد، توسط استاد دکتر حجتی خودمان (که سمت استادی بر همهی ما دارند و خیلی درواقع خدمت ایشان ارادت تام و تمام داریم) در تهران نوشته شد، این ها گامهایی بود که به هرحال برداشته شد در جهت راه اندازی رشتهی علوم قرآنی و این که این نوع موضوعات بیاد توی این رشته کار بشه، بحث بشه، اما یک مشکل جدی به تدریج خودش را نشان می داد این جا، آن مشکل جدی این بود، اصلاً چرا این متون از قبل وارد دیسیپلین آموزشی حوزه نشده بودند؟، برای این که از نظر دیسیپلین آموزشی حوزه این نوع متون از نوع اطلاعات دایره المعارفی بودند و چیزهایی که از جنس اطلاعات دایره المعارفی اند امکان ارائه کردنشان در قالب کلاس درس وجود ندارد، حتی اگر شما اصرار کنید این ها را در کلاس درس ارائه بکنید افراد حوصلهشون سر می رود، می گن برای چی ما را نشاندید این جا، اگر قرار است من این ها را بخوانم خب توی خوابگاه هم می خوندم دیگه، خیلی قابل درک نیست وجه تبدیل این به یک درس چیه، یک نمونهی دیگرش از همین علوم مثلاً بحث اسباب نزول هست، اسباب نزول، مگه آدم می تونه مثلاً بره بگه من یه درس دو واحدی توی اسباب نزول گذراندم اسباب نزول همهی آیهها و سورههای قرآن را الان حفظم و فرض کنید کسی را که ما قراره به عنوان کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث از این دانشگاه بفرستیم بیرون و وارد جامعه بشود این قاعدتاً باید یک آدمی باشد که همهی اسباب نزول را بلده به عنوان یکی از علومی که بلده، بعد برود سر کلاس چی بهش درس بده؟ یک استاد شروع کنه از اول سوره حمد تا آخر سورهی ناس مثلاً بر اساس یک متنی مثل اسباب نزول واحدی شروع کنه بهش درس دادن، باید از رو بخونه، چه کار دیگری باید انجام بدهد، حتی اگر از رو بخونه آن مشکلات مثلاً متن اسفار و آن مشکلات شرح لمعه و مکاسب شیخ هم دیگه آنجا وجود نداره که بگه این یه فتأمل گفته صبر کن من یک 20 دقیقه راجع به این فتأمل توضیح بدهم که چیه، چون این ها معمولاً متنهای روانی هستند و این بحثها را ندارند اصلاً؛ یک کاری مرحوم محمدباقر محقق، -نمی دانم به نسل شما قد نمیده ایشان- از متقدمین اساتید رشتهی علوم قرآنی در دانشگاه ارائه کرده بود به نام نمونه بینات در شأن نزول آیات، که در این کتاب ایشان سعی کرده بود که شأن نزول همهی آیات را به زبان فارسی سلیس بر اساس منابع مختلف در یک مجموعه جمعآوری کند، تلقی متن درسی بود، یعنی به عنوان این که یک درسی وجود داشته باشه به نام شأن نزول، سبب نزول و این بیاد توی دانشگاه ارائه بشود.
اشکال کار...
خب، بعد از یک مدتی ارائهی این مساله این دوتا نتیجه داشت، تا یک حدی وازدگی و ناراحتی کسانی که به عنوان دانشجو در این رشتهها شرکت کرده بود چون دائماً احساس می کردند آن چه که می خوانند درسی نیست که لازم باشه به خاطرش بیایند سر کلاس بنشینند و از طرف دیگه دیگر رشتهها، که سوال می کردند شما چه واحدی گرفتید؟ اینه، یعنی دقیقاً چی کار می کنید؟ ما این کار را می کنیم، بعد می گه که گلی به جمال فقه خودمان، گلی به جمال فلسفهی خودمان که آن جا حداقل می رویم از یک عبارت حاجی سبزواری، از یک عبارت شیخ انصاری یک مشکلگشاییای می کنیم و خوشحالیم از این بابت که به هرحال این ذهن را به کار گرفتیم و یک چیزی خلق کردیم ولی این جا که ما فقط داریم از رو می خونیم که، بنابر این وقتی که این پروژه وارد فضای دانشگاهی می شود و رشتهی علوم قرآن و حدیث در فضای دانشگاهی کلید می خورد و شروع می کند به فعالیت کردن شاید در یکی دوسال اول خیلی خودش را نشان ندهد ولی بعد از گذشت یک نسل که با این دیسیپلین پرورش پیدا کردند ما عملاً یک نوع شکاکیت را در مورد علمیت این رشته باهاش مواجه می شویم، کسانی که در رشتههای دیگری تحصیل می کردند در همین حوزهی الهیات، کسانی که در فضای اصلاً حوزه علمیه تحصیل کرده بودند وقتی با این دیسیپلین آموزشی مواجه می شدند براشون این احساس می آمد که -فضا خودمانی است دیگه، من هم دارم خودمانی صحبت می کنیم- انگار یه عده را جمع کردند این ها انگار خیلی آمادگی شرکت در رشتههای سخت را نداشتند گفتند آقا یک رشتهی آسان درست کنیم، این ها بتوانند بروند آن جا یک لیسانسی، فوق لیسانسی بگیرند در عین حال خیلی هم فشار بهشان نیاد، خیلی به زحمت نیفتند درواقع، یک همچنین تلقیای وجود داشت و به این ترتیب هست که نقدها نسبت به این رشته شروع می شود به اعتبار این که این رشته مثلاً آن علمیتی را که دیگر رشته ها دارند ازش برخوردار نیست؛ از طرف دیگر کسانی که در جهت این حرکت می کردند که بیایند و این شرایط را تغییر بدهند، نقدهایی که وجود داشت که آقا این شرایط شرایط مساعد و مناسبی نیست...
راه حل ها...
و حالا باید این شرایط را تغییر داد چه پیشنهادی برای تغییر شرایط داشتند، البته یک گزینه همیشه روی میز هست، میشه تعطیل کرد این رشته را!، خب این گزینه احتیاج به زیاد فکر کردن و این که آدم خیلی به مغزش فشار بیاره نداره، هر لحظه اراده بکنید این گزینه روی میزه و میشه ازش استفاده کرد، اما اگر پیشنهادی وجود داشته باشه برای این که چگونه می شود بر این وضعیت غلبه کرد، ما شاهد گرایشهایی هستیم که به نوعی یا می خواهند با استفاده از علوم اسلامی دیگر بیایند و به اصطلاح ضعف استدلالی موجود در این رشته را برطرف کنند، تجربهی مرحوم آیت الله خوئی در البیان و حرکت هایی که بعد از ایشان صورت گرفت مثل مثلاً کاری که مرحوم آسید عبدالعلاء سبزواری انجام داد و قبلترش توسط مرحوم بلاغی در آلاء الرحمن انجام شده بود و به هرحال یک نمایندهی خیلی قوی هم این جریان در ایران داشت، مرحوم آیت الله معرفت، این تلقی را به وجود آورد که ما چرا نیاییم و به علوم قرآنی صبغهی فقهی ندهیم، یعنی با همان شیوه های فقهی-اصولی که مسائل فقهی را حل و فصل می کنیم همان شیوه ها را بیاییم در حوزهی علوم قرآنی هم به کار بگیریم با آن شیوهی علوم قرآنی را پیش ببریم، این یکی از پروژه هایی بود که شاید می گم مؤثرترین بانیاش در ایران مرحوم معرفت بود و خب تا همین الان هم درواقع ما این پروژه را به شکلهای مختلفی ادامهاش را می بینیم از جمله حضرت آیت الله حیدری که ما اینجا هم برای تدریس از ایشون دعوت کردیم ایشان هم کم و بیش توی این دیسیپلین فکر می کند و خیلی هم ریشهی نجفی دارد این نوع نگرش به مسأله؛ در کنار این ما یک نگرش دیگر هم داریم که داریم که برآمده از یکی از قسمتهای حاشیهای حوزه است، همیشه که نه، ولی دست کم توی این 150 سال اخیر این جریان یک جریان حاشیهای و گاهی حتی مطرود بوده، منظورم مشخصاً جریان اخباری است، جریان اخباری یک حسن بزرگ داره، حسن بزرگ برای حل این معما، حسن بزرگش اینه که اصلاً استدلال را مستحسن نمی داند، بنابر این اگر شما تفکر اخباری را بیاورید برای حل این مشکل خیلی کمک می کنه، چون اصلاً شمشیر را از رو می بنده، میاد میگوید آقا اصلاً ما علمهای شما را قبول نداریم! ای علوم رقیب، ای گروههای رقیب که در دانشکده و بیرون از دانشکده وجود دارید، شما همه در مسیر بدعت و در مسیر باطل دارید حرکت می کنید و اگر مسیر درست می خواهید مسیر درست پیروی از اخبار، چه جوری می شه پیروی از اخبار کرد، خب بیایید دیگه ما معدنش هستیم، این نوع نگرش می توانست یک حاشیهی امنیتی خیلی خوبی برای رشتهی علوم قرآن و حدیث به وجود بیاورد و به این ترتیب علوم قرآن و حدیث را از آن معرض اتهامی که قرار گرفته خارج بکند، این هم موج دیگری است که فکر می کنم ما در طول حدود 40 سال گذشته باهاش مواجه هستیم ولی اتفاقاً هرچقدر به عصر خودمان نزدیک می شویم -به الان- اتفاقاً به نظر من این موج قویتر می شود، یکی از مهم ترین علتهاش اینه که ما راه حل دیگری نداشتیم برای حل مسأله، بالاخره یکی از این راهها را باید در پیش می گرفتیم، راه حل دیگری به نظرمان نرسیده تا این لحظه که بتوانیم این مشکل و معما را حل کنیم، اما با این لحنی که بنده این جا مطرح کردم خود به خود ممکن است دوستان بگویند خب هیچ کدام از این دوتا هم راه حل نیست و به نظر می رسه که باید دنبال یک راه حل کارآمدتر و جدیتری برای این موضوع گشت، ما برای این موضوع نه ما استادان ما هم به کشورهای عربی هم سر زدند به جاهای دیگر هم رفتند، دائماً مراودات و ارتباط هایی با دیگر دانشگاه ها، ازهر و پاکستان و ترکیه و مالزی و جاهای دیگر هم بوده و این نیست که فکر کنید در آن جاها شرایط خیلی بهتر از آنی است که ما درش هستیم، به خصوص عرض می کنم که اتفاقاً در کشورهای اسلامی در حوزهی علوم قرآن و حدیث این موج اخباری از همه قوی تر است، یعنی آن چیزی که شما با قوت مشاهدت می کنید، همین استدلالگریزی بلکه استدلالستیزی و گرایش به یک نگاه اخباری است و این خب به هرحال به نظر می رسه حداقل برای جمع ما با این طرز فکری که وجود داره شاید خیلی مطلوبیت نداشته باشه،
راه حل کارآمدتر؟
پس صورت مسألهی خودمان را من فکر می کنم یک بار دیگری باید با همدیگر مرور کنیم، ما به دنبال چی هستیم؟، ما به دنبال علومی هستیم که به ما اجازه مطالعات قرآن و حدیث را بدهند اما علومی باشند که درشان استدلال و تفکر وجود داره، فقط نقل نیست، علومی است که درش تفکر و استدلال وجود دارد، اما بزرگترین خطری که ما باهاش همیشه مواجه بودیم این است که به محض این که پای تفکر و این ها میاد وسط ما در معرض خطر تفسیر به رأی قرار می گیریم، یکی از مشکلاتی که ما باهاش دائماً دست و پنجه نرم کردیم این است که افراد –همان بهتر که به تفکر نپردازند- به محض این که شروع می کنند در آیات قرآن تفکر کردن، خلاصه شما مصداق کامل (إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّى) را در این جا مشاهده می کنید، یک دفعه می بینید که در یک کلاسی به تعداد آدمهای آن کلاس شما برداشت از آن آیه دارید، از این علم درنمیاد بیرون؛ دانشگاه تریبون آزاد به این معنا که "هرچه می خواهد دل تنگت بگو" نیست، دانشگاه دانشگاهه، مشاورهی روانشناس نیست، روانشناس می گه آقا شما بنشین، فقط حرف بزن، همین که حرف می زنی من مشکلات تو را از خلال حرفهایی که می زنی درمی آورم بیرون، نه این جا ما قراره بیاییم فکر کردن بیاموزیم، قراره بیاییم استدلال کردن بیاموزیم و یک زبان مشترک داشته باشیم، بتوانیم دیگری را متقاعد کنیم، من سند خودم را ارائه بدهم، طرف مقابل هم سند خودش را ارائه بدهد و ببینیم که کدام یک از این دو سند در مورد ادعایی که داریم قابل قبولتر از دیگری است، قرار است یک نفر یک مقالهی علمی پژوهشی بنویسد و دیگران بگویند متشکریم، ما حرفهای تو را قبول داریم و تو یک مسألهای را از مسائل ما حل کردی، چه راهی برای این مسأله وجود داره، باید روش وجود داشته باشه، باید روش تعریف شده وجود داشته باشه، و افراد وقتی درگیر این روش تعریف شده می شوند نمی گویم اختلافات به صفر برسه، اختلافات به یک حد قابل قبولی برسد و مسأله از حد سلیقهای خودش خارج بشود، شما الان در حوزه فقه می بینید، مراجع عظام در یک مواردی با همدیگر اختلاف فتوا دارند ولی اگر شما رسالههایشان را در کنار هم قرار بدهید واقعاً اشتراکات و افتراقاتشان چه نسبتی با همدیگه داره، میزان اشتراکات این قدر زیاده که یک آدم عوام می گه این ها رسالهشون را از روی هم نوشتند، این قدر اشتراکات زیاد است، دلیلش این است که شیوهی استدلال وجود دارد و این ها در این شیوهی استدلال با همدیگر به توافق رسیدند، شما در حوزه فلسفه می توانید یک بحث فلسفی داشته باشید، دو نفر، چند نفر شروع می کنند با همدیگر بحث کردن و 90 درصد همدیگر را متقاعد می کنند، در 10 درصد موارد ممکن است نتوانند به یک نقطه مشترکی برسند، ولی اگر قرار باشد ما 30 نفر آدم دور هم جمع شویم در مورد معنای یک آیه با همدیگر صحبت کنیم، یکی بگوید من این را می فهمم، یکی دیگه بگوید من این را می فهمم، بعد بگویند تو چرا این را می فهمی؟ بعد بگه من نمی دونم، فقط می فهمم، بعد چه جوری ما اصلاً می توانیم با همدیگر به توافق برسیم، اگر من چیزی برای استدلال کردن نداشته باشم که به طرف مقابل ارائه بکنم، البته این را هم بگویم که عملاً شما به برخی از تفاسیر هم که مراجعه می کنید می بینید که ذوقیه، در عمل هم اصلاً ما منظورمان این نیست که مشکل فقط در تفاسیر شفاهی سرکلاسی است، یک وقتهایی تفسیر به عنوان تفسیر نوشته می شود و در عمل شما وقتی می خوانید می بینید استدلال کافی ندارد یک برداشت شخصی است و خیلی ها ممکن است کاملاً طور دیگری به این آیه نگاه بکنند.
سعی کردیم در این راستا حرکت کنیم...
از مجموع این عرائض این که ما به دنبال یک برنامهی آموزشی بودیم در حوزهی علوم قرآن و حدیث که بتواند یک زبان مشترک ایجاد بکند، که بتواند یک فضایی را ایجاد بکند که افراد بتوانند بگویند آقا من استدلالم برای این حرفی که دارم می زنم این است و بتواند طرف مقابل را متقاعد بکند و این که یک نفر وقتی سر کلاس می نشینه احساس می کنه که آن چه که دارد یاد می گیرد به عنوان یک شیوهی استدلال یک چیزی از جنس اطلاعات دایره المعارفی نیست که اگر یک کتابی را باز کند آن را آن جا نوشته باشند، درس است مثل بقیه دروس و آن موقع است که آن دانشجو احساس رضایتمندی خواهد کرد و احساس خواهد کرد که واقعاً این کلاس را باید می آمد و اگر درواقع این رشته را انتخاب نمی کرد این چیزها را یاد نمی گرفت، در همین دانشگاه بارها و بارها ما از زبان دوستان شنیدیم که می گویند آقا ما با استادمان مشورت کردیم با انتخاب رشته گفتند برو فلسفه را انتخاب کن، فقه را انتخاب کن، حتی مدیریت و اقتصاد و اینها، تفاسیر قرآن را خب خودت می خونی دیگه، یا مثلاً کتب حدیث، کافی و نهج البلاغه که مال رشتهی علوم قرآنی نیست که، مال همهی مسلمانهاست، بنابر این شما می توانید برید بخونید نیاز به کلاس رفتن نداره، من اتفاقاً می خواهم این حرف را تأیید کنم، می خواهم بگویم آن اساتیدی که این حرف را می زدند درست می گفتند به یک شرط؛ به شرط این که علم ما و رشتهی ما در حد همان اطلاعات دایره المعارفی باقی بماند، اگر ما در همان حد متوقف بشویم در آن صورت الحق این حرف درست است و ما ظلم می کنیم اگر عمر دوستان را تلف کنیم سر کلاس که بیا بشین این جا با صدای انکر الاصوات بنده اتقان سیوطی را بشنو، بیا بنشین این جا من برات نهج البلاغه را بخونم، خودت بروی بخوانی آن لطف را ندارد که با صدای من بشنوی، این ظلم است به نظر من؛ مسیری که خود بنده در حد وسع خودم در این طول این سالهایی که –الان دیگه تقریباً دارد نزدیک دو دهه می شود- در این دانشگاه در خدمت این رشته بودیم این بود که دقیقاً در این راستا حرکت بکنیم، طبیعتاً برای انجام دادن این کار سختی ها و دشواری های بسیار زیادی بود، حتی مخالفتهای بسیار زیادی بود، شاید اولین اشکالاتی که از رشته گرفته می شد این بود که این رشته یک سری اطلاعات پراکنده در مورد قرآن می ده و هیچ وقت وارد خود معانی قرآنی نمی شود، یک ضرب المثلی به نقل از استاد ارجمند ما که هم بنده احترام استادی برای ایشان قائلم و هم مرید ایشان هستم، حضرت آیت الله باقری نقل می کردند که، ایشون به خود ما هم می گفتند این را، که می گفتند رشتهی علوم قرآنی دور استخر می چرخه ولی می ترسه وارد استخر بشه، منظورشون را من می فهمیدم یعنی چی، چون من با دیسیپلین حوزه و با طرز فکری در حوزه وجود داشت آشنایی داشتم به این معنا که شما فقط اطلاعاتی را می خوانید دربارهی قرآن، مثلاً می خوانید که قرآن نزول دفعیاش چیه، نزول تدریجیاش چیه، کتاب وحی کیها بودند، حفاظ وحی کیها بودند، قرآن چندتا اسم داره، چندتا سوره داره، کدام سورهها مکی اند، کدام سورهها مدنی اند، خب آقا فارغ التحصیل شدید دیگه! بفرمایید! و درواقع شما بدنتان هیچ وقت خیس نمی شه، یعنی هیچ وقت شما عملاً وارد این نمی شوید که این قرآنی که ما این همه راجع بهش حرف زدیم، خب اصلاً چی می گه، این حرف می تواند درست باشد به شرط این که ما واقعاً همان مسیر خطا را اصرار داشته باشیم بر ادامه دادنش، آن دیدگاهی که ایشان به عنوان انتقاد در مورد رشتهی علوم قرآنی مطرح می کردند با توجه به این که ما در طول این سالها مرتباً با ایشان در ارتباط بودیم و دیدگاههای ایشان همیشه برای ما درواقع اهمیت داشته و دنبال می کردیم آن دیدگاه مربوط به 16 سال پیشه، یعنی مربوط به علوم قرآنی نسل قبل است، نه درواقع اتفاقاتی که نزدیک به این دو دهه افتاده، ما تمام تلاشمان این بود که خودمان را از این موقعیت خارج کنیم، تمام تلاشمان این بود که آن اطلاعات دور استخری را که من بهش می گویم اطلاعات دایره المعارفی، آن اطلاعات را واگذار کنیم به مطالعهی خود دوستان، رفقایی که به هرحال تا به حال درسهایی را گذراندند آن ها بیشتر می توانند به این نکته شهادت بدهند، ما اصلاً راجع به این چیزها تو کلاسها حرف نمی زنیم، این جور موارد را ما مفروض می گیریم که دوستان خودشان در کتابها مطالعه می کنند در می آورند، تو کدام کلاس مما در مورد صیفی و شتایی و لیلی و نهاری و امثال ذلک صحبت کردیم؟! فرض بر این است که این ها درواقع اطلاعاتی هستند که دوستان باید خودشان این اطلاعات را بخوانند، اما اگر ما می خواهیم داخل این استخر بشویم نباید شنا بلد باشیم؟ اگر آدم مثلاً وارد 4 متری، 8 متری استخر بشود و شنا بلد نباشد چه اتفاقی برایش می افتد؟ چیزی که برای ما خیلی اهمیت داشت توجه کردن به این بود که ما از دو حالت موقعیتمان خارج نیست، یک حالت این است که بگوییم آقا، هرچه که آقا ما در مورد عبارتهای قرآنی می دانیم آن چیزی است که تا به حال گفته اند، خب این رشتهی علوم قرآن و حدیث نمی خواهد، آقا این نرم افزار جامع التفاسیر نور، لیست همه تفسیرها را، هرکدام را روش کلیک کنید کل سی جزء قرآن را برایتان تفسیرش را می آورد، این اصلاً لزومی ندارد ما وقت رفقا را بگیریم با این مباحث، جامع الاحادیث هم داره، پس ما باید دنبال چیز دیگری باشیم و اگر قرار باشد ما دنبال فهمی باشیم این فهم هم بی ضابطه نباید باشه و کاملاً باید از یک ضابطهای پیروی کند که من بتوانم شما را متقاعد کنم و شما بتوانید بیایید بگویید فلانی تو داری اشتباه می کنی، این حرفی که داری می زنی چنین نقطه ضعفی دارد و من هم تسلیم می شوم دربارهی این، به این ترتیب تمام برنامه را ما چیدیم بر روی این که بتوانیم در قالب دروسی که داریم در آن حدی که برنامهریزی درسی به ما اجازه می دهد بتوانیم دروس را در مسیری پیش ببریم که بتوانیم مجهز بشویم به یک شیوهی استدلال، این جاست که مثلاً فرض کنید همین درسی که ما امروز ساعت 2 تا 4 خواهیم داشت، "تاریخ تحلیلی حدیث"؛ ما می آییم این جا بحث های تحلیلی در مورد تدوین حدیث می کنیم در مورد چیستی حدیث می کنیم، بحثهایی که با هم بحث می کنیم، من دوستان را متقاعد می کنیم، دوستان من را متقاعد می کنند، دوستان نظر می دهند، از یک ساعت و نیم کلاس فقط نیم ساعت من حرف می زنم، یک ساعتش را خود دوستان صحبت می کنند ولی با استدلال صحبت می شود و آن موقع است که ما احساس می کنیم که نه، این دیگه درسه، ما الان دقیقاً آن کاری را داریم انجام می دهیم که قرار بوده انجام بدهیم؛
نقدهای جدید...
زمانی که به طور طبیعی روشهایی مدون می شوند، ما در راستای استفاده از این روش ها حرکت می کنیم، یک علم شکل می گیرد، علمی شکل می گیرد که قادر به استدلال هست، علمی شکل می گیرد که قادر است حرف جدید بزند، قادر است فهم جدید از متن داشته باشد دو نوع مخالف پیدا می کنیم، این مخالفتها دیگر کلاً از جنس مخالفتهای قبلی نیست، مخالفتهای قبلی این بود که آقا این اصلاً علم نیست، دو نوع مخالف پیدا می کند این نوع بحث ها، یک نوع مخالف مخالفی است که می گوید آقا من اصلاً با طرز استدلال شما کار ندارم، من با روش شما کار ندارم، من با این مشکل دارم که شما حرف تازه می زنید، حرف تازه یعنی بدعت، خب، این به نظر من کاملاً جای مناقشه دارد و ما می توانیم در هر فرصتی پیش بیاد انواع نشستهای علمی و انواع گفتگوها را داشته باشیم، هنوز هم داریم می نویسیم و می گیم و می نویسیم دربارهی این که نه، این بدعت نیست، همیشه در طول تاریخ افرادی بودند آمدند گفتند آقا به این دلیل، به این دلیل من این کلمه را به این معنا می گیرم در قرآن، به این دلیل، به این دلیل، به این دلیل، من از این جملهی قرآن این را می فهمم، از این سورهی قرآن این را می فهمم، مهم اینه که من بتوانم استدلال کافی داشته باشم در ثابت کردن این که حرفی که دارم می زنم درسته، این اگر بدعت است، بسیاری از مفسرین قبل از ما هم آن چه که گفتند قاعدتاً باید با این نگاه بدعت تلقی بشود چون اصلاً زمانی بوده که اصلاً علم تفسیری وجود نداشته، بالاخره این تفسیر از یک جایی آمده، این چگونه است که ما تفسیر بدون روش را حجت بدانیم ولی تفسیر با روش را حجت ندانیم به نظر می رسد این دیگه واقعاً از طرائف روزگار باشد.
یک نوع دیگری از نقد هم وجود داره و آن نقد نقدی است که من اسمش را می گذارم نقد محافظهکارانه، به این معنا که خب وقتی که درواقع شما می آیید و یک گروهی تجهیزشده، با یک شیوهی استدلالی؛ حالا این ها در دانشگاههای مختلف حضور دارند، الان دوستانی که با این نگاه جدید به علوم قرآن و حدیث نگاه می کنند دیگه الان یه عده فارغ التحصیل شدند، دکتراشون را گرفتند، هیأت علمی شدند، در دانشگاههای مختلف کشور دارند کار می کنند، وضعیت امروز ما با 20 سال پیش ما زمین تا آسمان متفاوته، 20 سال پیش ما از خدا دنبال یکی دو نفر همفکر و همصدا می گشتیم که حداقل بپذیرند که این مسیر می تواند مسیر قابل قبولی باشد ولی الان ما تعداد زیادی افرادی را داریم که با همین طرز فکر با همین روش کار دارند توی دانشگاههای مختلف به عنوان هیأت علمی کار می کنند، یک نسل عوض شده، در این شرایط من فکر می کنم که یکی از مشکلات ما کسانی هستند که اصرار دارند بر بی روشی مدل قدیم، شاید به دلیل این که خودشان آشنا نیستند با این روشها، حاضر هم نیستند که چنین انرژیای را صرف بکنند و چنین آشناییای را برای خودشان حاصل بکنند و به این ترتیب درواقع من می توانم بگویم این مقاومت بیشتر یک مقاومت صنفی است، من خیلی جنبهی آکادمیک و علمی برای این نوع مقاومت قائل نیستم و فکر می کنم این مقاومت بیشتر یک مقاومت صنفی است، آن نوعی از بحث و گفتگو و آن نوعی از نقد که می تواند خیلی مفید و مؤثر باشد در این حوزه آن نقدی است که یک نفر بیاد بگه آقا این استدلال را تو کردی، استدلالت در این جا ایراد داشت، این مقدمهات ایراد داشت، اگر این مقدمه را درست کنی نتیجهای که خواهی گرفت اینه و آن موقع ما احساس می کنیم که به آن جایی که می خواهیم رسیدیم.
به این روند خوشبینم...
گاهی اوقات که توی جلسات و بحثها و گفتگوها ما شاهد مواردی هستیم که دوستانی درگیر بحث می شوند در مقابل هم استدلال می کنند و بعد در یک جاهایی استدلال هم را می پذیرند این نوید و بشارت را برای ما داره که ما در آن مسیری که حرکت کردیم مسیر درستی بوده، یعنی ما در مسیری حرکت کردیم که الان می توانیم ادعا بکنیم که الان علوم قرآن و حدیث واقعاً یک دیسیپلین علمی است که قادر است بر اساس یک طرز فکری، بر اساس یک طرز استدلالی راجع به موضوع مطالعهی خودش یعنی قرآن و احادیث وارد عمل بشود و آگاهیهای تازهای در اختیار ما قرار بدهد، آخرین جمله بنده –خیلی پرحرفی کردم، ببخشید- این هست که ما الان در شرایطی قرار گرفتیم که به شدت نیاز داریم به این مسأله، ببینید دنیا عوض شده و ما یک وقت هست که به عوض شدن دنیا بیتوجهی کنیم، دین مهجور خواهد شد، یه وقت هست که زیادی خودمان را با دنیایی که عوض شده منطبق کنیم از ما چیزی باقی نخواهد ماند، خیلی در موقعیت ویژهای ما قرار گرفتیم یعنی بین دوتا محظور گیر کردیم، یک محظور این است که ما نمی توانیم سرمان را بکنیم زیر برف و چیزی را نبینیم چون یک دفعه سرمان را درمی آوریم می بینیم که همه چیز رفته از دست؛ و یه موقع هست که هیچ نوع کوتاه نمی خواهیم بیاییم و می خواهیم بگیم که آقا همان حرف هایی که تا الان می زدیم بسه و هیچ حرف تازهای لازم نیست بزنیم در آن صورت باز هم ما موفق نخواهیم شد، شرط موفقیت ما درک شرایط و مقتضیات زمان و مکانی است که درش قرار گرفتیم و این که بتوانیم از نصوص و متون خودمان جوابهای واقعی برای پرسش هایی که در پیش روی ما قرار گرفته، داشته باشیم، دقیقاً مصداق کامل این که این قرآن صامت است و شما این قرآن را استنطاق کنید، این قرآن را به سخن دربیاورید، من فکر می کنم مهمترین وظیفهی رشتهی علوم قرآن و حدیث این هست که بتواند از این نصوص جواب سوال ها را پیدا کند در حوزههای مختلفی که ما باهاش سروکار داریم، چه آن هایی که در این دانشگاه هست، اقتصاد، مدیریت، علوم سیاسی، آن هایی که نیست تعلیم و تربیت، روانشناسی و خیلی از مسائل دیگری که می توانند مسألهی امروز ما باشند و ما باید به دنبال جوابهای سوالهایمان بگردیم، با آن سیستم اتقانی و با آن سیستم مواجهه با رشته به نظر می رسد که ما هرگز قادر نمی بودیم به هیچ کدام از این سوالات جواب بدهیم و آن سیستم بود که به نظرم مصداق استخر و دور استخر چرخیدن هست، ولی این که ما بتوانیم با یک متدی، با بلد بودن شنا توی این استخر با قوت وارد بشویم، شنا کنیم و بتوانیم مسیرها را درست پیدا کنیم و در مسیری که می خواهیم حرکت بکنیم به نظر من، من نمی خواهم بگویم این 100 درصد تحقق پیدا کرده، می توانم بگویم ما نزدیک به دو دهه است در این مسیر حرکت کردیم، خوشبختانه تولیدات زیادی هم داشتیم، فارغ التحصیلان زیادی هم داشتیم و من خیلی خوشبینم نسبت به این که ان شاء الله ما در این مسیر حرکت کنیم، برای دوستانی که آخرین واحدهایشان را دارند می گذرانند و برای دوستانی که تازه واحد گذراندن را شروع کردند من فکر می کنم همهمان تقریباً با هم توی یک موقعیت قرار داریم، به این معنا که مسألهی ما فقط این نبود که بیاییم این جا یک درسی بخوانیم و تمام بشود و برود، مهم آن رسالت و مسئولیتی هست که در این باره همهمان بر عهده داریم و تا آخر باید در این مسیر حرکت کنیم، فکر کنم شما امروز چیز دیگری از من می خواستید اما من راجع به چیز دیگری صحبت کردم، علتش این است که توی دورههای قبلی وقتی دانشجویان جدیدالورود می آمدند معمولاً از ما می پرسیدند آقا توی این رشته راجع به چه چیزهایی حرف زده می شود، ما چی ها باید بخوانیم، آن ها را یواش یواش خودتان متوجه می شوید (برای دوستان تازه وارد) ولی من فکر می کنم با توجه به این که یک سری بحث و گفتگوها در مورد خود حیثیت و ماهیت رشته دائماً در فضای دانشگاه و بیرون از فضای دانشگاه رد و بدل می شود لازم بود این بحث را به این شکل عرضه بکنم، از این که تمام وقت را گرفتم معذرت می خواهم.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
دریافت
حجم: 18.5 مگابایت
- ۹۴/۰۲/۳۰
- ۱۶۴۳ نمایش
اززحمت دوست وبرادر عزیز جناب آشوری نیز کمال تشکررادارم