سحرگاه

علوم قرآنی و حدیث

سحرگاه

علوم قرآنی و حدیث

سحرگاه


بگو... بسم الله الرحمن الرحیم

تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست...

نگاهی به مواضع قرآن نسبت به کتب مقدس پیشین

چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۰۰ ب.ظ

قرآن کریم و کتب آسمانی پیشین

............................

بحث امروز ما بحث قرآن کریم و کتب آسمانی پیشین هست، جزء مباحثی است که گاهی توی کتب تاریخ قرآن و... مطرح می شود ولی شاید آن طور که باید و شاید بهش پرداخته نشده، سعی می کنیم که امروز بهش بپردازیم و ببینیم که چقدر این بحث می تواند در شناخت قرآن و بحث تاریخ 23 ساله‌ی نزول قرآن موثر باشد.

واقعیت این است که قرآن کریم در شرایطی نازل شده است در شبه جزیره عربستان که یک درکی از کتاب آسمانی وجود داشته، حداقلش این است که دو گروه از اهل کتاب در عربستان زندگی می کردند و این دو گروه اهل کتاب یعنی یهودیان به معنی رسمی خودش و مسیحیان کتابی به عنوان تورات و انجیل یا اناجیل در اختیار داشتند و به عنوان کتاب آسمانی‌شان شناخته می شده، اگرچه که در کنار این ها بعضاً گروه های مذهبی دیگری وجود داشتند که کتاب های آسمانی دیگری داشتند به عنوان نمونه زبور هم به هرحال جزء کتاب هایی بوده که در زمان نزول قرآن بسیار جدی تر از آن چیزی که الان مطرح هست برای یهودی ها و مسیحی ها در آن زمان مطرح بوده که البته می شه بحث کرد در مورد این که چرا در آن زمان زبور این قدر اهمیت داشته ولی واقعیت این است که اهمیت زبور در آن زمان به اندازه ای بوده که با تورات و انجیل برابری می کنه، یعنی قرآن وقتی داره راجع به کتب پیشین صحبت می کنه سه کتاب اند که خیلی پررنگ‌اند، تورات و زبور و انجیل، ولو این که در نگاه رسمی یهودی ها و مسیحی ها زبور یکی از کتب عهد عتیق هست در کنار  ده ها کتاب دیگری که در عهد عتیق وجود داره، البته این که این پررنگی از کجا نشأت می گیره آیا فرقه‌ی خاصی، طرز فکر خاصی در آن زمان وجود داشته، که داشته البته، این جایش الان در بحث کنونی ما نیست، ان شا الله در یک فرصت دیگری وقتی بحث ادیان و... را بهش می رسیم در مورد آن صحبت می کنیم.

اما سوالی که در این جا مطرح هست این است که با در نظر گرفتن این که قرآن در فضایی شروع به نزول کرده که که یک مفهوم روشنی از کتاب آسمانی تا اندازه‌ای وجود داشته و قرآن مسبوق به این مفهوم روشن داره نازل می شه، این به طور کلی در تلقی‌ای که نخستین مخاطبان از چیستی قرآن دارند تأثیر گذار هست، یعنی یک ارتباط مستقیمی داره با تلقی‌ای که دارند که اصلاً چیه، این چیزی که داره نازل می شه چی هست، مخاطب باید انتظار چه نوع وحی‌ای را داشته باشه، چه از نظر مقرؤ بودن و مکتوب بودن، چه از نظر خود مضامینش، همه‌ی این‌ها درواقع به نوعی در ارتباط با انتظارهایی که عرب در آن زمان و مخاطبین اهل کتاب غیر عرب در آن زمان می توانستند از قرآن داشته باشند توی این ارتباط هست که معنا پیدا می کند، کاری که ما بخواهیم در جلسه‌ی امروز انجام بدهیم یک مرور هست بر روی این که خود قرآن چه ارجاعاتی می دهد به کتب آسمانی پیشین و خود قرآن چه نسبتی را تعریف می کند بین خودش با کتب آسمانی پیشین، بالاخره خود قرآن یک گزاره هایی را دارد در این باره، یک مباحثی داره که می خواد بگه من چه نسبتی دارم با آن چه که قبل از من نازل شده، و بارها و بارها می دانید که در قرآن تأیید شده که بر پیامبران قبلی نازل شده و این کتاب ادامه‌ی آن چیزی است که بر پیامبران قبلی نازل شده، چون تعداد آیات زیاده همه را نمی خونم.

مثل آیه 3 سوره آل عمران:

(نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ (3))

درواقع به نوعی می خواهد قرآن را یک ادامه‌ای تلقی بکند از آن چه که در تورات و انجیل وجود داشته و نازل شده،

خب اگر ما مضامین قرآنی را در نظر داشته باشیم، فضای عصر نزول را هم در نظر داشته باشیم، وقتی که پیامبری هست آمده و دعوی پیامبری کرده، دعوی آوردن دین جدیدی داره، دعوی آوردن کتاب جدیدی را دارد، مخاطبین باید انتظار چه مطلبی را در این کتاب جدید داشته باشند، یک وقت هست که این کتاب جدید میاد و کتاب های قبلی را نفی می کند، می گوید آن چه که تا به حال آمده مطلقاً باطل است و کتاب واقعی اینی است که الان داره به شما عرضه می شه، اگر این بود اصلاً ما تکلیفمان روشن بود، یعنی می گفتیم این قرآن اصلاً قرار نیست هیچ ارتباط مضمونی با کتب قبل از خودش داشته باشه چون اصلاً کتب قبل از خودش را باطل می داند ولی این اتفاق که نیفتاده، مکرراً در قرآن آیاتی وجود داره که به نوعی دلالت بر این داره که قرآن، تورات و انجیل را و زبور را به عنوان کتب آسمانی که قبلاً نازل شده‌اند پذیرفته، حتی شبهه‌هایی که وجود داره در مورد این که این کتبی که در اختیار یهود و نصاری هستند کتب تحریف‌شده‌ای هستند به این معنا نیست که قرآن کریم مطلقاً این کتب را بی حیثیت و بی اعتبار بداند، واقعیت این است که نامیده شدن اهل کتاب به اهل کتاب و این که اسلام و قرآن از اهل کتاب می پذیره که بر دین خودشان باشند و جزیه بپردازند، این خودش نشان‌دهنده‌ی این هست که نوعی از حقانیت را برای دین آن ها و نوعی از حقانیت را برای کتاب آن ها می پذیره و الا اگر قرار باشه کتابی که آن ها در اختیار دارند سراپا یاوه باشه و بهره‌ای از حقیقت را نداشته باشه، در آن صورت ببخشید چه اهل کتابی؟ اهل کتابی که کتاب‌شان را ندارند، اهل کتابی که کتاب‌شان را گم کردند و کتاب دیگری را از جیب‌شان در آوردند و مدعی اند که این کتاب آسمانیه؟ ببخشید آدم مشرک باشه شرف داره به این که اهل کتاب این طوری باشه، حداقلش اینه که مشرکه دیگه ادعا نداره،حداقل مشرکه به خدا افترا نمی بنده، مشرکه نمیاد یک کتاب آسمانی را ارائه بکنه بگه این حرف های خداست، طفلک مشرکین از این حرف ها نداشتند، اهل کتاب اگر آمده باشند و یک سلسله حرف‌هایی را از خودشان درآورده باشند و به خدا نسبت داده باشند این باعث شرف‌شان نمی شه، این درست ضد شرف است، یعنی یک عده تهمت و افتراست به خدا، چطور باعث می شه که اهل کتاب در موقعیتی بهتر و افضل از مشرکین قرار بگیرند؟ همچنین چیزی بسیار بی معناست و همین که به هرحال قرآن اهل کتاب را در یک موقعیتی به نسبه محترم و با فضیلت در مقایسه با مشرکین قرار داده این خودش به روشنی نشان دهنده‌ی این هست که قرآن فی الجمله می پذیره که اهل کتاب آن چه که در اختیار دارند ولو درش تحریف رخ داده ولی این تحریف به حدی نیست که آن کتاب را از حیز انتفاع ساقط بکنه و اون کتاب را در موقعیتی قرار بده که بود و نبودش اصلاً فرقی نداشته باشه و این که حتی نبودش از بودش بهتر باشه، من آیاتی را از قرآن براتون می خونم که به نوعی در این زمینه تأمل برانگیز هست،

بسم الله الرحمن الرحیم

کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی‏ إِسْرائیلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلى‏ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (93- آل عمران)

(کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی‏ إِسْرائیلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلى‏ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ ) این تورات می تواند آن تورات فرضی باشد که یهود هیچ دسترسی بهش ندارند و گمش کردند ولی می فرماید که: (قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ) این داره راجع به کدام تورات صحبت می کنه؟ تورات نازل شده‌ای بر حضرت موسی (ع) که یهود ندارندش؟ اون  تورات را (فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها)؟ یعنی چی؟ کتابی که اصلاً نیست و آن چه که هست غیر از آن چه است که باید باشه، چه جوری می شه با این لحن محاجه کرد؟ یهودی ها هم برمی گردند می گن بله، برمی داریم می آوریم می خونیمش، بله بفرما! کدوم تورات را؟ توراتی که خودمون درآوردیم و خلاف اسلام هم درش نوشته، این چه جور محاجه کردنیه؟ در یک همچنین مواردی اگر قرار باشه شما محاجه کنید باید بگید که آقا اصلاً توراتی که شما دارید به درد خودتون می خوره، این تورات را شما جعل کردید، ولی قرآن وقتی داره می گه که (قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ) نشان‌دهنده‌ی این است که... یعنی می گه همین توراتی که دارید بیایید بخونید ببینید که این حرف‌هایی که می زنید واقعاً توی تورات نیست و همین هم هست که توی این آیه داره می گه، یعنی مواردی که یهود در روایاتشان بر حرام بودنش تأکید داشتند و قرآن داره الان باهاش محاجه می کنه مواردی است که واقعاً حرمتش توی تورات نیست، توی همین توراتی که الان دست یهود هست هم نیست، یعنی دقیقاً قرآن داره آن ها را مأخوذ می کنه به همین توراتی که در دست یهود هست نه بخواد راجع به تورات فرضی صحبت بکنه که امروز تنها نسخه‌اش دست حضرت صاحب الزمان (ع) هست و هیچ دسترسی دیگری بهش نیست، چه جوری می شه با این تورات با یهود محاجه کرد؟

دوباره در آیه 43 سوله مائده:

(وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللَّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ (43- مائده))

(وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللَّهِ) صریحاً داره می گه نزد آنان تورات هست، قسمت "کیف یحکمونک" که داره دقیقاً راجع به تحکیم رسول اکرم (ص) با ضمیر مخاطب "ک" داره صحبت می کنه نشان می دهد که دقیقاً بحث در مورد وضعیت یهود در زمان نزول قرآن و در عصر زندگی پیامبره و قرآن تأیید می کنه که (وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ) و (فیها حُکْمُ اللَّهِ)، بابا اینا آیه های قرآنه، بنده از خودم درنمیارم که! حرف قرآن شما هم هست، اگر برید بازش کنید همین آیه ها آن جا هم وجود داره!

دوباره بعد از قدری توضیحات در چند آیه بعد می فرماید که:

(وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ (66- مائده))

این جا در مورد انجیل هم صحبت می کنه، و حتی می خواد بگه که این جوری هم نبوده که همه‌ی یهودیان و مسیحیان آدم های نادرست و کج‌راهی بوده باشند بلکه می فرماید: (مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ) در بین آن ها کسانی هستند که مسیر اعتدال را در پیش گرفتند یعنی عمل کردند، اقامه کردند آن چه را که در تورات و انجیل هست و البته (وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ) انتقادی داره راجع به کثیری از اهل کتاب، ولی توجه داشته باشید اگر شما این آیه را دقت بفرمایید، این آیه تأکید دارد بر این که آن چه که به عنوان تورات، آن چه که به عنوان انجیل در اختیار یهودیان و مسیحیان هست بهره‌ی وافری از حقیقت داره و از اهل کتاب دعوت می شه که آقا عمل کنید به آن چه که در تورات و انجیل هست ولی این ابراز تأسف هم در این آیه دارد صورت می گیرد که آقا عده‌ی قلیلی از اهل کتاب فعلی هستند که واقعاً به آن چه که در کتابشان هست عمل می کند، اکثر آن ها عمل‌شان موافق با مضامین کتاب مقدس‌شان نیست ولی در عین حال این نفی نمی کند که کتاب مقدسی نزد آن ها بوده و این کتاب مقدس با وجود کاستی ها و مشکلاتی که درش وجود داره، فی الجمله مورد تأیید قرآن هم هست، از این آیه ها خب زیاده، فقط این نیست.

در سوره‌ی مائده آیه 62:

(قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ حَتَّى تُقیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَیَزیدَنَّ کَثیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ (68- مائده))

(قُلْ)خطاب به پیامبر اکرم (ص) و پیامبر دارند خطاب به اهل کتاب زمان خودشان، صحبت از اهل کتاب زمان حضرت موسی (ع) نیست، (قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ) یعنی شما مثل مشرکین هستید، هیچ بهره ای از حقیقت ندارید، (حَتَّى) تا این که (تُقیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ)، اگر تورات و انجیل را اقامه کنید شما اهل کتابید ولی اگر تورات و انجیل را اقامه نکنید هیچی تو دست و بال‌تون نیست، هیچ فرقی بین شما و مشرکین نیست، بهره ای از حقانیت ندارید، (لَسْتُمْ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ حَتَّى تُقیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ...) باز در آیه‌ی بعدی می خواد اجحاف نشه به همه یهودیان و مسیحیان:

إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِینَ هَادُواْ وَ الصَّابُئونَ وَ النَّصَارَى‏ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یحَزَنُونَ(69- مائده)

داره تأیید می کنه که به هرحال اگر او هم عمل بکند به آن چه که در کتاب مقدس‌اش هست، آن هم به هرحال می تواند خیالش از این بابت راحت باشه که بهره‌ای از حقیقت را داره، حتی در مورد صابئین، یعنی این مخصوص به یهود و نصاری هم نیست.

بیشتر از این می خوام دیگه آیه نخونم ولی یک آیه‌ی دیگر هم هست که حیفه خونده نشه، در سوره‌ی جمعه که:

مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (5- جمعه)

یعنی ایرادی که داره از یهودیان می گیره این نیست که تورات نزد شما نیست، تورات نزد شما هست، شما فهم این تورات را ندارید، (کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً)، قدح به آن اسفار نیست، قدح به حمار است، یعنی شما بیایید مثلاً کتاب بوعلی سینا و شیخ طوسی را حمل کنید بر یک حماری، کتابه مشکلی نداره، مشکل اون حماره هست که قدرت استفاده از آن کتابه را نداره، یعنی شما اگر در این تمثیل دقت بفرمایید، خواهید دید که این تمثیل قدح به رفتار یهود نسبت به کتاب مقدس‌شان هست، نه قدح به خود کتاب مقدسی که نزد یهوده و برعکس می فرماید: (الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ) اگر این کتابی که دست آن هاست اصلاً تورات نیست، یک کتاب 100 درصد مجعولی است که این ها آمده اند اسمش را گذاشتند تورات، در اون صوت مشکل اصلاً (کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً) نیست، مشکل می شود از جنس دیگری، مشکل اصلاً می شود از جنس دیگری، مشکل می شود مشکل دروغ‌پردازی و مشکل کذب و افتراء و مشکلاتی از این جنس، البته عرائض بنده و برداشتی که ما از آیه ها می کنیم به این معنا نیست که هیچ تحریفی رخ نداده، به هرحال ما (یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِه) و ... را هم داریم، بحث بنده بحث اغلبی است، یعنی آن چه که به عنوان کتب مقدس پیش از اسلام وجود داشته و شناخته می شده، تورات و انجیل و زبور، این ها در مجموع به دیده‌ی تأیید نگریسته می شدند از دید قرآن کریم و طبیعتاً توی آموزه های پیامبر هم همین دیدگاه بازتاب پیدا می کرده، (روح حاکم بر آیات قرآن همه همین است،) حالا اگر چنین است در آن صورت پس ببخشید، آن احتمال که قرآن بیاید بگوید که آقا همه‌ی آن کتاب‌هایی که دست شما هست را بریزید دور، ما می خواهیم حرف های تازه‌ای بزنیم که اصلاً در کتاب‌های قبلی نیست، به هرحال می گوید (مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْه) اگر قرار است کتب قبلی فی الجمله تصدیق بشوند، در اون صورت این کتاب جدید قراره چه کاری انجام بده؟ کارکردش چی هست؟ می توانست از همون اول بیاد بگه که آقا ما اصلاً کتاب آسمانی نمی خواهیم بیاریم، همون کتاب های آسمانی که قبلاً بودند خوب‌اند، ما فقط می خواهیم بیاییم مطالب توضیح داده نشده از کتاب های آسمانی قبلی را توضیح بدهیم، خب خیلی از پیامبران هم بودند که آمدند همین کار را انجام دادند دیگه، مگه این همه پیامبر که آمدند همه کتاب آسمانی داشتند، بسیاری از پیامبرانی که آمدند، کتاب های آسمانی موجود را آمدند توضیح دادند، قرآن نیامده این کار را بکنه، قرآن نمیاد بگه ما فقط آمدیم کتاب‌های آسمانی قبلی را توضیح بدهیم، قرآن کتاب آسمانی جدید هست و به عنوان یک کتاب آسمانی جدید داره نازل می شه، چیزی که خیلی اهمیت داره اینه که تلقی چی بوده، اگر این یک کتاب آسمانی جدیده از چه نظر تفاوت داره با کتاب های آسمانی قبلی که واقعاً در این حد احساس نیاز می شه که یک کتاب آسمانی نازل بشه و کتاب های آسمانی قبلی کفایت پاسخ‌گویی به نیازهای اون روز را ندارند، من این جا یک ایست و توقفی می کنم می خوام ببینم نظر دوستان چیه، خب شما چی می گید در این باره؟

-        چیزی که ما بیشتر شنیده‌ایم، به نظر یک نوع معجزه به هرحال هست این کتاب، قرار باشه که یک معجزه ای از نوع لفظ و سخن باشه این کتاب، یکی از کارکردهای قرآن این می تونه باشه...

ببینید، من نفی نمی کنم این احتمال را، آخرین جمله‌ی شما را من روش تأکید می کنم، اون قراره یکی از کارکردهای قرآن باشه ولی نمی شه که شما یک کتاب آسمانی نازل کنید بگید که من این کتاب را نازل کردم (من البته نعوذ بالله، یعنی خداوند) فقط این کتاب را نازل کردم و فقط می خوام یک معجزه نشان بدهم، بالاخره این محتوا داره، می خواهیم ببینیم که این کتاب محتواش در مقایسه با کتب آسمانی قبلی چه ویژگی‌ای داره که چنین ضرورتی احساس می شده، من معجزه را تأیید می کنم به عنوان یکی از کارکردها، ولی حالا ما دنبال کارکردهای بیشتر محتوایی متن قرآن هستیم در مقایسه با متونی که قبل از قرآن نازل شده،

-        اون تعارض هایی که بوده را از بین می بره، حل می‌کنه یا این که چیزهایی را حلال می کنه، حرام می کنه، تکمیل می کنه،

بله، متشکر.

-        به نظرم یکی از مهم ترین موارد مطرح در موضوعات هست مسأله توحیده که در کتب آسمانی پیشین نسبت به این محتوا خیلی اجحاف شده، یعنی نوع نگاه نسبت به خدا یک نگاهی است که با نگاهی که قرآن داره متفاوته، یک بعدش این است و یک بعدش هم بحث معادگرایی و آخرت در کتب آسمانی پیشین به خصوص عهد عتیق مورد غفلت واقع شده، یعنی یک جهان‌بینی صحیح‌تر می خواد بده یا کامل‌تر،

بله،

-        آیه ای هست در سوره مائده که می فرماید (وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیمِناً عَلَیْهِ...) می شه گفت که بر کتب قبلی می خواهد هیمنه و سیطره داشته باشه و این که می گویند که انسان هایی که اول بودند به خاطر بساطت فکری که داشتند قادر نبودند که همه مطالب را یک جا بگیرند و مطالب عمیق را بفهمند لذا کتبی که می آمده در سطح خودشان بوده، حالا به ترتیب که مردم پیشرفت می کنند پیامبرانی در سطح بالاتر می آیند و کتبی در سطح بالاتر، حالا پیامبری که بر همه پیامبران هیمنه داره، کتابش هم بر همه کتب هیمنه داره یعنی دیگه هرچی که ما نگفتیم ایشان دیگه گفته باشه،

خب، من نمی خوام هیچی اضافه کنم، خیلی خوب بود همین هایی که گفته شد، یعنی بحث تکمیله، بحث نقض و بحث ابطال و این حرف ها نیست، بحث جمعه، بحث از بین بردن اختلافاته، اختلافاتی که ممکن بود به صورت بدوی و ظاهری وجود داشته باشه، این که انذار در تورات غلبه داشت، بشارت در انجیل غلبه داشت، این که بشه یک تعادلی بین انذار و تبشیر بشه مثلاً به وجود آورد، این گرایش به اعتدال، کامل کردن آن چه که قبلاً گفته شده بوده در خصوص توحید، معاد و... این ها در مجموع با توجه به شرایط مخاطب و تحولاتی که در جهان اتفاق افتاده بود از نظر طرز فکر بشری و از باب این که به هرحال تکلم باید به قدر عقول باشد، این ها به هرحال مجموعاً عواملی بود که باعث می شد که چنین نیازی احساس بشه ولی در راستای این احساس به نظر می رسد که خود این ویژگی که قرآن مکرراً و مکرراً از کتب آسمانی قبلی نام می برد و با لحن تأیید آمیز در موردشون صحبت می کنه این ویژگی را خود به خود به وجود می آورد که در عصری که قرآن نازل می شده یک نوع رابطه‌ی دیالوگی بین آیاتی که در قرآن نازل می شده با آن چه که در کتب آسمانی قبلی وجود دارند برای مخاطبین احساس می شده، من خواهشم این است از دوستان که سعی کنید ببرید خودتون را توی دنیای 1400 سال پیش، اون موقع که این آیات توی اون 23 سال داشته نازل می شده، امروز وقتی ما داریم راجع به تورات و انجیل صحبت می کنیم، به عنوان یک مسلمان برای ما تورات و انجیل بیشتر ارزش موزه‌ای داره، ممکن است ما، بسیاری از مسلمانان هستند در طول عمرشان بارها و بارها اسم تورات و انجیل را شنیدند، هیچ وقت تا به حال بهشون این احساس دست نداده که ما برویم یه دور بخوانیم، آخه تو چه مسلمانی هستی که تا حالا یه  دور تورات را نخوندی، یه دور انجیل را نخوندی؟ هیچ وقت این یک نقص تلقی نشده چون فرض بر این است که خب اگر حرف مهمی برای گفتن بود تو قرآن گفته شده دیگه، قرار نیست که ما اصلاً بلند شویم برویم تورات بخوانیم، انجیل بخونید، شما این جا دانشجوی علوم قرآنی و حدیث هستید، چند واحد تورات خوندید؟ چند واحد انجیل خوندید؟ ضرورتی احساس نشده، نه این جا، هیچ جا، ضرورتی احساس نمی شه، چون نوع نگاه ما به این ها موزه‌ایه، بله، یه زمانی توراتی بوده، انجیلی بوده، زمان خودش هم خیلی کتاب‌های خوبی بودند این ها، ولی الان این ها برای ما موضوعیت نداره، حتی وقتی شما راجع به این که انجیلی هست، توراتی هست، الان در دسترس نیست، اون متونی که در دست هستند تحریف شده هستند مسلمان با آموزشی که داره خیلی از این بابت متأسف نیست، بزنه تو سرش! ای داد بی داد! تورات از دست رفت، انجیل از دست رفت! چون الان اگر نسخه اصلِ اصل تورات و انجیل هم بود می گفتیم خب، قراره ما ازش چه استفاده‌ای بکنیم، الان چه کاری ازش میاد، دستش درد نکنه در زمان خودش خیلی کتاب مفیدی بوده ولی بعد از آمدن قرآن "چون که صد باشد نود هم پیش ماست"چیز نقصی ما این وسط احساس نمی کنیم، اما وقتی که شما خودتون را ببرید توی فضای آن 23 سال، در فضای آن 23 سال هر آیه‌ای از آیات قرآن که نازل می شده به نوعی تکمله‌ای بر یک قسمتی از تورات و انجیل بوده، به نوعی در دیالوگ با قسمتی از تورات و انجیل بوده، می خواسته یک سوء تفاهمی را در مورد تورات و انجیل برطرف بکنه، می خواسته چیزی را که در تورات و انجیل هست یادآوری بکنه، ببینید دائم این احساس برای مخاطب، به خصوص مخاطبی که تورات و انجیل را می شناخته وجود داشته که این داره چی می گه و با کدام قسمت تورات و با کدام قسمت انجیل، توی رابطه‌ی بینامتنی و توی رابطه‌ی دیالوگی هست، احساسی که در آن زمان وجود داشته احساس موزه‌ای نبوده، درست برعکس، تورات و انجیل آن زمان کاملاً کارکرد زنده داشتند و آیه‌ای که نازل می شده در ارتباط با آن متن توراتی و آن متن انجیلی می توانسته کاملاً معنا داشته باشه، به این ترتیب ما وقتی که داریم تاریخ نزول قرآن را در طول این 23 سال بیان می کنیم رابطه‌ی قران با کتب آسمانی قبلی خیلی مهم و جدی اند، ولو این که امروز و حتی در طول قرن‌های متمادی اسلامی، نیازی به آن شکل که به تورات و انجیل مراجعه بشه حتی برای فهم قرآن برای مفسرین احساس نمی شده، من خواهشم از دوستان این است که این دو موضوع را از همدیگه جدا کنید، یعنی داستان آن 23 سال خیلی فرق می کنه با دوره‌های بعدی که قرآن یک کتاب آسمانی کامل شده است، همه سوره‌هاش نازل شده اند و حالا یک متن آماده است که نیاز شما را به آن متن های قبلی از بین می بره، ولی توی آن 23 سال این اتفاق به این شکل نیفتاده بلکه ما با اتفاقی مواجه هستیم که در حال افتادن بوده، خیلی این دو موضوع با همدیگه متفاوته، در این رابطه ببینید مثلاً فرض کنید که من آیاتی را برایتان می خوانم که در خود قرآن کریم ارجاعاتی وجود داره به کتب آسمانی قبلی و خود قرآن یک جاهایی بر روی این روابط بینامتنی تأکید داره،

مثلاً در مورد قرآن:

(وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (45- مائده))

وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها یعنی فی التورات أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ... (45) خب این حکمی است که حتی در خود اسلام هم تأیید شده، ببینید نه تنها در اسلام این تأیید شده، ضمناً می خواهد تأکید کنه که ما این را در تورات هم نوشتیم، ببینید خود قرآن بر روی این رابطه‌ی بینامتنی تأکید می کنه، می خواهد راجع به میزان ثبات این حکم صحبت بکنه، می گه این حکم این قدر حکم مهم و باثباتی هست که ما هم این را در تورات نوشتیم هم الان داریم به شما می گیم، شبیه این را شما می توانید در (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُم) هم ببینید، همین که می گه (کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُم) می گیم که خب به ما چه که (کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُم) ما مسلمان، یه کلمه به ما بگید روزه بگیریم یا نگیریم، این که آیا بر ادیان قبلی هم آیا روزه نوشته شده بوده یا نوشته نشده بوده به ما چه، این مسأله‌ی ما نیست ولی شما ملاحظه می کنید که در زبان قرآن، در لسان قرآن این مسأله است و ضرورت احساس می شه که گفته بشه، (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُم)، (کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ) گفته می شه این، خود این که گفته می شه نشان دهنده‌ی این هست که در خلال دوره‌ی نزول قرآن برقراری این رابطه بین‌متنی بین متن قران و متن تورات و متن دیگر کتب آسمانی موضوعیت داشته، فقط هم مربوط به احکام نیست، حالا من یک آیات دیگری می خونم که حتی در مباحث اصول عقاید هم یک جایی، بحث هایی مثل معاد، توحید و... تأکید می شه که این مطالب قبلاً هم در کتب آسمانی قبلی گفته شده، گویی قرآن در مقام بیان این مسأله است که در بین شرایع و ادیان برخی اصول غیر قابل تغییر وجود دارند ولی برخی موارد هستند که قابل تغییر هستند.

اگر شما به تورات موجود هم مراجعه کنید، در سفر لاویان باب بیست و چهارم آیه 20 و همین طور سفر تثنیه باب نوزدهم آیه 21 کاملاً شما همین مضمون (أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ) را می توانید آن جا ببینید، یعنی این نشان می دهد که وقتی قرآن کریم می فرماید: (کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها) همین الان هم در آن چیزی که ما داریم به عنوان تورات می شناسیم هست و وجود داره، بنابر این مشخص است که آن چیزی که امروز وجود داره تافته‌ی جدابافته‌ای نسبت به آن توراتی که قرآن داره در موردش صحبت می کنه نیست،

به تعبیر دیگری دوباره:

(مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى‏ بَنی‏ إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (32- نساء))

که تعبیر (کَتَبْنا عَلى‏ بَنی‏ إِسْرائیلَ) داره به نوعی به کتب آسمانی قبل از اسلام اشاره می کند یعنی مهم است، این مساله داره مورد تأکید قرار می گیره، رابطه‌ی آن چه که در قرآن آمده و کتب آسمانی پیشین و این که در مجموع قرآن هم لحنش لحن تأیید است یعنی آن چه که ما بر بنی اسرائیل نوشتیم هنوز هم پایش هستیم و هنوز هم همین درسته، در برخی از موارد هم ما مشاهده می کنیم که ارجاعاتی که قرآن کریم به تورات می دهد برمی گردد به نبوت خاصه خود رسول الله (ص) یعنی مبحث بشارت، دو جور ارجاع می دهد، ارجاعی که برمی گرده به مشترکات ادیان الهی و ارجاعی که برمی گرده به مسأله‌ی بشارت، بشارت از این جهت اهمیت دارد که می خواهد این اتصال ادیان را بیان بکند و می خواهد نشان دهد که به نوعی تأیید دینی که در آینده خواهد آمد توی همان دین قبلی آمده و گفته شده،

از جمله آیاتی که در این باره هست در سوره فتح آیه 29:

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی‏ وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً (29- فتح)

به وضوح خود قرآن کریم تصریح می کنه که این در تورات هست، ببینید ما در تورات این تمثیل را داریم، در چند جای تورات این تمثیل را یعنی (أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ) را داریم ولی نام پیامبر آن جا دیده نمی شه توی آن موارد، قرآن هم نمی گه ما در تورات نوشتیم (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ...) می گه (ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ) تمثیل آنان در تورات آمده است و تمثیل واقعاً در تورات آمده است، ولی این که ما انتظار داشته باشیم نام در تورات آمده باشه، نه، بنابر این من حتی اعتقاد ندارم در این جا در این قسمت تحریفی رخ داده باشه، چون خود قرآن نمی گه که ما نام پیامبر را در تورات آورده باشیم،

دوباره:

(الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی‏ کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (157-اعراف))

و در سفر تثنیه باب 19 آیه 18 ما به نوعی اشاره به یک پیامبر را داریم، قرآن هم در هیچ عبارتی نداره که ما پیامبر را به نام در تورات نوشتیم بلکه با اوصاف نوشته شده، این اوصاف را به نوعی می شه در جاهایی از تورات از جمله در سفر تثنیه باب 19 آیه 18 پیدا کرد.

برخی جاها در قرآن کریم به جای این که صحبت از تورات باشه، صحبت از صحف موسی است، خیلی از مفسرین همواره در طول تاریخ تصور کرده‌اند که صحف موسی همان تورات است، طبیعتاً بعضی از موارد که در قرآن از صحف موسی نقل می شه و در تورات پیدا نمی شه یه مقدار باعث نگرانی می شه و این تصور را به وجود می آورد که احتمالاً آقا این ها زدند نصف تورات رفته!، ولی بنده اعتقادم بر این است که صحف موسی تورات نیست و قرآن کاملاً آگاهانه هرجا که می خواهد راجع به تورات صحبت بکنه می گه تورات، هرجا که می خواد راجع به صحف موسی صحبت بکنه می گه صحف موسی، یکی از موارد در سوره‌ی نجم هست:

أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فی‏ صُحُفِ مُوسى‏ (36) وَ إِبْرَاهِیمَ الَّذِى وَفىَّ(37)

که البته این جا از صحف ابراهیم هم صحبت می کنه، ما می خواهیم راجع به یک مطلبی می خواهیم صحبت کنیم که هم در صحف موسی آمده، هم توی صحف ابراهیم، چیه این؟:

أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى‏(38)

وَ أَن لَّیْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَى‏(39)

وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى‏(40)

ثمَّ یجُزَئهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفىَ‏(41)

و یک مورد دیگر آن جایی هست که در سوره‌ی اعلی می فرماید:

وَ الاْخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبْقَى(17)

إِنَّ هَاذَا لَفِى الصُّحُفِ الْأُولىَ‏(18)

صحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسىَ‏(19)

در هردو مورد صحبت از جزا و قیامت و زندگی پس از مرگ هست و این که افراد اگر عمل خوبی انجام داده باشند یا عمل بدی انجام داده باشند جزای آن را خواهند دید و در هردو مورد تصریح شده به این که این مطلب هم در صحف موسی آمده و هم در صحف ابراهیم. صحف ابراهیم که اصلاً نمی دونیم چه کتابیه، می گیم که این نه توراته، نه انجیله، لابد یک کتاب آسمانیه که خیلی قبل‌تر بر حضرت ابراهیم نازل شده بوده، خود یهودی‌ها هم خیلی سروکاری با صحف ابراهیم ندارند، یعنی شما همین الان هم مجموعه‌ی عهد عتیق را نگاه کنید توش صحف ابراهیم نیست، صحف موسی هم که تلقی این بوده که حتماً توراته، در تورات هم که نگاه می کنیم اصلاً این بحث عمل و جزای عمل در آخرت را مشاهده نمی کنیم، می گیم پس حتماً اصلاً تورات 6 سفر بوده، یه سفرش را زدند رفته! ولی بنده بحث مفصلی دارم راجع به این که در بین کتب آپوکریفا، کتب غیر رسمی یهود، یک کتابی هست که اجمالاً ترجمه‌ی فارسی‌اش شاید بشه صحف موسی، این کتاب واقعاً وجود داره، غیر از تورات هم هست و در این کتاب دقیقاً این مباحث هست ولی جزء کتاب های کم‌شناخته‌ی یهود هست و نشان می دهد که قرآن برای این کتاب هم اعتباری قائل هست ولو این کتاب جزء تورات نیست و خیلی هم نزد یهود مشهور نیست و جزء کتب عهد عتیق هم محسوب نمی شه، کتاب صحف ابراهیم هم من در مقاله‌ای که اخیراً چاپ شده راجع به داستان حضرت ابراهیم در مجله صحیفه مبین، آن جا من متنی را معرفی کردم به عنوان عهد ابراهیم که خیلی جاها هم من ازش استفاده کردم مقایسه‌اش کردم با آیات قرآنی، کتاب عهد ابراهیم ظاهراً همان کتابی است که قرآن تحت عنوان صحف ابراهیم ازش نام می بره، به قول انگلیسی ها Testament of Abraham، این کتاب ظاهراً باید همون کتاب صحف ابراهیم باشه که دقیقاً همین بحث هایی که در این دو سوره در باب مسأله‌ی آخرت، جزای عمل نیک و بد در آخرت و رابطه‌ی مستقیمی که بین سعی انسان و جزاء وجود داره در سوره نجم در این کتاب هست، بنابر این نشان می دهد که دایره‌ی متون مقدسی که قرآن داره بهشون ارجاع می دهد حداقل دو کتاب آسمانی دیگر را هم در برداره، تحت عنوان صحف ابراهیم و صحف موسی که غیر از تورات و انجیل و زبور هستند.

در مورد زبور هم ما یک نقل قول در قرآن کریم داریم، البته ذکر مکرر داریم ولی یک نقل قول داریم:

در سوره انبیاء آیه 105:

وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ (105-انبیا)

پس ما انتظار داریم که این مطلب در زبور نوشته شده باشه، در همین زبوری که در دست یهود علیهم ما علیهم وجود داره این آیه هست، یعنی نشان می دهد که این زبور باز تافته‌ی جدابافته‌ای نسبت به زبوری که قرآن داره راجع بهش صحبت می کنه نیست، در مزمور[1] سی و هفتم، آیه‌ی بیست و نهم، جمله‌اش همینه: صالحان وارث زمین خواهند بود، (أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ) همینه، یعنی مشخصه قرآن داره راجع به همین کتاب صحبت می کنه، بنده تحریف را نفی نمی کنم ولی راجع به همین کتاب داره صحبت می کنه و همین مطلب توش هست، یهودی هم که اون موقع این سخن را می شنیدند حس می کردند که واقعاً قرآن داره رفرنسی ده به کتاب خودشون، خب یک هدفی دنبال می شده از این رفرنس دادن، قرآن می تونست همین جوری برگرده بگه: یا ایها الذین آمنوا ان الارض یرثها عبادی الصالحون، چرا باید این نکته گفته بشه که (وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ)؟ چون می خواهد که یک سلسله اتصال بین تورات، زبور و قرآن را برقرار بکنه، یک هدفی دنبال می شود از این مسأله، بر این اتصال یک اصراری وجود داره، اصراری که ماها شاید نداریم الان، دیگه برای ما الان جدی نیست ولی در اون زمان این مسأله جدی بوده.

در مورد انجیل

انجیل هم در عین حال که در موارد مکرری ازش صحبت شده، جاهایی هم وجود داره که ارجاعاتی به انجیل وجود داره و حالا باید ببینیم که این ارجاعات به چه صورت هستند.

در سوره‌ی فتح آیه 29 یک مثلی نقل می شود راجع به اصحاب پیامبر (ص) که صحبت می شود:

(...وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً (29))

پس ما انتظار داریم در انجیل تمثیلی آمده باشد که انطباق پیدا کند با اصحاب پیامبر ولی انطباق مثل با اصحاب پیامبر، انتظار نداریم آن جا اسم اصحاب پیامبر، سلمان و عمار و... برده باشه، (مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ) این مطلبی که در سوره‌ی فتح آمده در باب 13 آیه 24 انجیل متی، در باب 4 آیه 26 انجیل مرقس، در باب 8 آیه 4 انجیل لوقا آمده. هست.

در سوره‌ی اعراف آیه 157 مورد دیگری داریم:

الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی‏ کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (157-اعراف)

اون موقع (فی التورات)اش را براتون خوندم در ادامه داره می گه و الانجیل، یعنی این ذکر باید به نوع تمثیل‌آمیزی هم در انجیل آمده باشه، واقعیت این است که اگر شما به کتب بشارت عهدین مراجعه کنید خواهید دید که در مواضع مکرری از عهد جدید و اناجیل اشاراتی وجود دارد که می تواند به پیامبر مربوط بشود، یکی از آن موارد خیلی بارزش بشارتی به پیامبری به نام پارقلیت که در انجیل یوحنا هست، در مورد فارقلیط کتاب‌ها خیلی نوشتند، یکی هم بحث کوه طور و کوه ساعیر و کوه فاران که باز در انجیل آمده که راجع به سه پیامبر صحبت می کنه که یک پیامبر از کوه طور مبعوث شد که حضرت موسی است، یک پیامبر از کوه ساعیر مبعوث شد که حضرت عیسی است، (ساعیر کوهی است مشرف بر بیت اللحم) و یک پیامبر از فاران که فاران بر اساس خود آموزه های مسیحیان نام کوهی است در عربستان، این تأیید می کند که به هرحال آن جا باید دنبال این ها گشت، به هرحال این ها هست و اگر شما آیات قرآن را هم نگاه کنید هیچ کدام از آیاتی که راجع به بشارت به پیامبر صحبت می کنند جز یک مورد، هیچ کدام از آن آیات اشاره نمی کنند که نام پیامبر در انجیل آمده باشه، آن یک مورد هم آن جایی است که (...مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی‏ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَد...(6-صف)) احمد ارتباط مستقیمی با واژه فارقلیط در انجیل یوحنا پیدا می کنه که اگر مایل بودید بیشتر بدونید هم بنده در مقاله‌ی احمد در دایره المعارف بزرگ اسلامی راجع بهش صحبت کردم که با یک استدلالاتی می شود گفت که کلمه‌ی فارقلیط یا پاراکلتوس در متن یونانی انجیل ترجمه‌ی احمد هست، تنها مشکلی که وجود داره این هست که این ها احمد را لغت تلقی کردند و ترجمه‌اش کردند، یا عمداً یا سهواً، که ما فکر می کنیم حتی شاید سهواً باشه، متوجه نشدند که این اسم است، این صفت نیست و چون متوجه نشدند اسمه، به لغت یونانی ترجمه‌اش کردند، بعد از یونانی به زبان‌های دیگر هم ترجمه شده و خب یه مقداری آن تشخص‌اش را از دست داده ولی حتی تا حدود 100 سال پیش هم در بسیاری از ترجمه‌های انجیل که تا حدود 100 سال پیش منتشر شده شما اگر نگاه کنید می بینید که در ترجمه‌ی این آیات از انجیل یوحنا دوجا در انجیل یوحنا نام احمد، (پاراکلتوس) برده شده و در هر دو مورد مترجمین به این نکته متوجه بودند که پاراکلتوس اسمه، اسم خاصه، برای همین این اسم خاص را ترجمه نمی کردند، حداکثرش این است که این اسم خاص را تأویلش می کردند، بنابر این مثلاً در ترجمه های عربی این کلمه به صورت البارقلیط یا الفارقلیط تعریب شده، ترجمه نشده، یعنی مترجم متوجه بوده که این اسم است ولی توی این 100 سال اخیر دیگه رسماً حتی واژه‌ی یونانی را هم ترجمه کردند که دیگه شده ترجمه از ترجمه یعنی یک بار واژه از آرامی به یونانی ترجمه شده بعد دوباره از یونانی هم به زبان های دیگه ترجمه شده و مثلاً در عربی ترجمه کردند "یأتی المُسلّی" تسلی بخش، تسلی‌دهنده خواهد آمد. و توی فارسی هم این را تسلی بخش ترجمه کردند، برای همین شما توی ترجمه های جدید اصلاً فارقلیط را پیدا نمی کنید یا توی ترجمه های انگلیسی و این ها دیگه پاراکلت را پیدا نمی کنید ولی تا حدود 100 سال پیش این واژه دقیقاً به صورت یک اسم خاص در ترجمه ها حفظ می شده و به همون صورت پاراکلت، پاراکلتوس یا صورت هایی که در عربی و جاهای دیگری که تعریب شده که سازگاری با آن زبان ها پیدا بکنه تعریب شده، این ها همه نشان‌دهنده‌ی این است که آن چه قرآن از تورات و انجیل نقل می کند، خیلی فاصله‌ای با آن واقعیتی که ما باهاش مواجهیم نداره و اصلاً یه ذره اگر فکر کنیم متوجه می شویم که اصلاً نمی تونه خیلی فاصله داشته باشه، قرآن دلیلی نداره بیاد یهودی‌ای را، مسیحی‌ای را مخاطب قرار بده، بخواهد مأخوذش کنه به کتابی که الان دستش نیست و کتابی دستشه که آن را حق می داند بعد قرآن بیاد بگه چی می گید شما، توی انجیلی که ما بر حضرت مسیح نازل کردیم و شما الان نداریدش ما بشارت دادیم به پیامبر، شما دارید ادعا می کنید، از نظر من مسیحی تنها انجیلی که وجود داره همینی است که در دست منه و توی این هم این چیزهایی که شما می گید نیست، عین همین حرف را یک یهودی می توانست راجع به تورات بزنه، واقعیت اینه که این کار اتفاق نیفتاده، یعنی مواردی که در قرآن ارجاع داده شده به تورات و زبور و انجیل مواردی هست که همه در همان حدی که قرآن می گه در تورات و زبور و انجیل پیدا می شه، منظورم از همون حد این هست که وقتی می گه صریحاً نوشتیم، صریحاً هست، وقتی می گه تمثیلش را ما آن جا داریم، تمثیلش در آن جا هست، وقتی می گه اشاره کردیم، اشاره‌اش در آن جا هست، ولی هست، بنابر این روابط بینامتنی بین متن قرآن در زمان نزول با کتب مقدس قبلی به نظر می رسد که یک روابط کاملاً مستحکمه، مبتنی بر آن چه که وجود دارد بوده، نه آن چه که حق بوده و از اول نازل شده بوده، و این نشان‌دهنده‌ی این هست که اجمالاً قرآن اعتبار این کتب را در حدی البته، نمی خواهیم بگوییم به صورت 100 درصد، در حدی، اجمالاً اعتبار این کتب را به رسمیت می شناسد، برای همین است که اهل کتاب به عنوان اهل کتاب پذیرفته می شدند و الا اگر این کتاب‌ها را از جیب‌شان درآورده بودند دیگه اهل کتاب بر یک همچنین چیزی صدق نمی کند.

-.... سوال دانشجو....

ببینید در خود قرآن تعبیری وجود داره تحت عنوان الواح موسی، و به هرحال الواح موسی همان طور که از ظاهرش برمیاد و از آیات قرآنی به نظر می رسد که نباید حجم زیادی داشته باشه، چون این ها الواحی بودند که توی کوه طور به حضرت داده شده، قرآن توضیحات فیزیکی راجع به این می ده که نشان می دهد حضرت این الواح را با خودشان حمل کردند آورند پایین و شما فکر کنید مثلاً اگر بنا بود که مثلاً کل تورات، 5 سفر تورات همان الواح بوده باشه و روی لوح نوشته شده باشه، چند تا قاطر لازم بود که این را حمل بکنند؟ اصلاً چطور می شد یک نفر این ها را با خودش برداره بیاره پایین، اگر ما به خود اشارات قرآنی هم توجه بکنیم همچنین چیزی منتفی نیست برای این که صحف موسایی هم وجود داشته باشه که یک متن کوتاه‌تری باشه که بر حضرت نازل شده باشه ولی این متنی که عرض کردم یک متن کوتاهه، شریعت نیست، احکام توش وجود نداره و بیشتر یک سلسله مباحث کلی اصول عقایدی درش هست، بر خلاف تورات که اتفاقاً بحث اصول عقاید توش کمه، یعنی اگر شما تورات را مقایسه کنید با این متن متوجه می شید که مطلب تکراری توشون نیست، بیشتر مکمل همدیگر است، تورات بخش عمده‌ای اش تاریخ پیامبرانه، یعنی قصص است و احکام، ولی شما توی تورات به آن معنای جدی اصول عقاید پیدا نمی کنید، صحف موسایی که بنده شناسایی کردم بیشتر مباحث اصول عقایده و برعکس قصص و احکام درش وجود نداره بنابر این می شه گفت که حالت مکمل دارند نسبت به همدیگه، و عجیب هم هست شما بگید یک پیامبر الهی آمده باشه، پیامبری که قرآن این همه روی شخصیتش تأکید می کنه بعد یک کلمه راجع به معاد صحبت نکرده باشه، سخت نیست قبول کردنش؟ و مهم تر از همه این که یهود معاد را می شناختند و این چه جوریه که تو خود تورات اصلاً راجع به معاد صحبت نشده ولی یهود معاد را می شناختند و ما هم تأیید می کنیم که درست هم می شناختند، آیا شما قبول می کنید که خاخام های یهودی معاد را از جیب‌شون درآورده باشند، از خودشون اختراع کرده باشند و اضافه کرده باشند به تورات؟ احتمالاً توی آموزه های حضرت موسی بوده این، ولی نه در تورات، خود قرآن هم که داره می گه این را

(وَ الاْخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبْقَى(17) إِنَّ هَاذَا لَفِى الصُّحُفِ الْأُولىَ‏(18) صحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسىَ‏(19-اعلی))

قرآن هم که داره این را تأیید می کنه، بنابر این به نظر می رسه ما یک جواب منطق پسندی برای این نکته داشته باشیم، نمی تونیم بگیم که خاخام هایی آمدند و بهشت و جهنم را از خودشون اختراع کردند و مثل اون آقا گفتند هذه بدعه و نعم البدعه! بعد ما هم در اسلام آمدیم گفتیم نه خوب گفته، واقعاً بهشت و جهنم وجود داره، درسته که حضرت موسی یادش رفته بوده بگه بهشت و جهنم هست! ولی این ها خوب کاری کردند بهشت و جهنم را اضافه کردند، ما این طوری فکر نمی کنیم، فکر می کنیم که خود حضرت موسی مسأله‌ی بهشت و جهنم را مطرح کردند ولی نه در تورات، تورات بیشتر شریعت است و قصص،

-        انجیل هم آیا نازل شده بوده؟ اگر نازل شده بوده چطور حواریون از خودشون می نوشتند؟

ببینید نه اسلام این را می گه که حواریون از خودشون نوشتند، نه خود مسیحی‌ها همچنین اعتقادی دارند، مسیحیان هم اعتقاد دارند که انجیل کتاب خداست ولی با مسلمان ها یه تفاوتی دارند که شما باید توجه داشته باشید، مسیحی می گه معانی انجیل وحی است نه الفاظش، بنابر این حضرت عیسی آمده معانی‌ای را به حواریونش القاء کرده، حواریون این ها را مکتوب کردند شده انجیل، به این معنا که از نظر یک مسیحی مطالبی که در اناجیل آمده وحیانی است این وحی است، به این معنا که الفاظش انسانی است وحی نیست، این تفکر یک مسیحی است در مورد اناجیل و خیلی اشکال کلامی هم نداره، یعنی درسته که ما در مورد قرآن اعتقادمون این نیست، الفاظ قران همه وحیانیه، ولی از نظر کلامی الزامی وجود نداره به این که حتماً هر وحی‌ای صورت می گیره الفاظش هم وحیانی باشه چون ما خودمون هم در مورد سنت نبوی همین اعتقاد را داریم، یک مسلمان راجع به سنت نبوی اعتقادش اینه که (وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهْوَى(3) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى‏(4-نجم)) ولی تفاوتش با قرآن چیه؟ تفاوتش با قرآن این است که الفاظش الهی نیست، الفاظش الفاظ پیامبره، یعنی پیامبر جملات را خودشون ساختند، جملات بیان خودشون است ولی مضمون و محتوا از وحی گرفته شده، آن ها در مورد انجیل چنین اعتقادی دارند و قرآن هم باز نکرده به هیچ کدام از دو طریقی که نه تأیید کنه نه رد کنه بنابر این ما هم دلیلی برای این که خودمون را درگیر این بحث کنیم در خصوص انجیل نداریم، خود واژه انجیل هم تا حدی نشان دهنده‌ی همین معناست، چون لغت انجیل در یونانی، euangelion که eu به معنی خوب و angelion به معنی خبر، euangelion به معنی خبر خوش هست، یعنی آن چه که از مسیح آورده بشارتی است به زندگی بهتر، خیلی نشان دهنده‌ی این که اشاره به یک متن باشه، اشاره به یک کتاب باشه نیست،

-... در مورد انتخاب کتب عهدین و به حاشیه رفتن کتب آپوکریفا....

قطعاً یک انتخابی صورت گرفته در این جا و توی اون انتخاب ممکنه که یک اغراضی وجود داشته باشه و یک جاهایی حتماً وجود داشته، مثلاً توی انتخاب اناجیل به خصوص می شه این را دید که توی انجیل ها انجیل‌هایی وجود داشتند که کاملاً هم‌پایه‌ی همدیگه بودند ولی بعضی از این اناجیل توی عهد جدید رسمی پذیرفته شدند و بعضی‌هاشون پذیرفته نشدند و بعضی از آن هایی که پذیرفته نشدند اتفاقاً مال گروهی از حواریون بودند که خیلی آدم های جدی و قرص و محکمی هم محسوب می شدند مثلاً پطرس یکی از مهمترین و نزدیکترین حواریون حضرت مسیح بوده ولی انجیل پطرس کنار گذاشته شده و جزء کتب عهد جدید به رسمیت شناخته نشده یا مثلاً انجیل توماس یکی از انجیل های مهمه، انجیل فیلیپ یکی از انجیل های مهمه ولی این ها نیامده‌اند جزء اناجیل، عمدتاً به مضامین‌شان مربوط می شه، توی درس دیگری ما به این می پردازیم ولی این به معنی این نیست که از اعتبار این ها چیزی کم بشه، به معنی تأیید خودشان هم نیست، یعنی گاهی اوقات وقتی شما کتب آپوکریفا را نگاه می کنید توش حرف های غیر قابل قبول هم پیدا می شود، این ها یک سری کتب اند، یک بلایی سرشان آمده کنار گذاشته شدند ولی این که کنار گذاشته شدند دلایلی داره، بعضاً کنار گذاشته شدند چون افکار انحرافی درشون وجود داره که حتی از نظر ما هم انحرافیه، بعضاً کنار گذاشته شدند به دلیل این که مطالبی که توشون هست حتی به مسلمان ها خیلی نزدیک تره ولی از نظر کلیسا، از نظر روحانیون یهودی این ها متون انحرافی‌ای محسوب می شدند و کنار گذاشته می شدند، به عنوان نمونه داستان زندگی حضرت مسیح که ایشان چگونه متولد شد، آن گونه که در قرآن آمده خیلی شباهت به اناجیل اربعه نداره، یعنی توضیحاتی که در اناجیل اربعه آمده یه مقدار فرق داره با چیزی که در قرآن آمده ولی توی اناجیل دیگر خود مسیحیان شما می توانید عین آن چیزی که در قرآن آمده را پیدا کنید، شما در سیره نبوی می خونید وقتی جعفر طیار رفت به حبشه، آن جا وقتی که پادشاه حبشه ازش سوال کرد که خب چی می گید شما مسلمان‌ها در مورد حضرت مسیح(ع)؟ جعفر طیار شروع کرد آیات مربوط در سوره مریم را خوند، اشک از چشم نجاشی و روحانیون دور و برش جاری شد و این ها خیلی تحت تأثیر قرار گرفتند و گفتند که این ها همه‌اش حقه، توی کتاب های ما هم همین ها نوشته شده، ولی توی کدوم کتاب ها؟ توی انجیل متی؟، مرقس؟ واقعیت اینه که آن چه که در سوره مریم آمده خیلی فرق داره با چیزی که توی انجیل متی و مرقس آمده، انتظار ما اینه که نجاشی آن جا صداش را بلند می کرد، داد و بیداد می کرد که آقا این حرف‌ها چیه شما دارید راجع به حضرت مسیح ما می گید، حضرت مسیح ما که این جوری نبوده که شما دارید می گید، ولی واقعیت این است که در همان حبشه آن ها اناجیل دیگری در اختیار داشتند که توی اناجیلی که آن ها در اختیار داشتند، مطالب همون طوری نوشته شده بود که در قرآن آمده، برای همینه که آن ها این قدر تحت تأثیر قرار گرفتند، آن اناجیل را ما الان داریم، آن اناجیل الان وجود دارند منتها جزء اناجیل چهارگانه‌ای که در عهد جدید آمده نیستند و الا شما انجیل مریم را بخونید، انجیل کودکی را بخونید، انجیل فلیپ را بخونید و در آن جا شما می بینید که مطالبی که راجع به تولد حضرت مسیح آمده مثل همانی است که در قرآن آمده و خب این انجیل ها در حبشه در آن زمان رواج داشته، مسیحی ها این ها را معتبر می دانستند و به همین دلیله این قدر تحت تأثیر قرار گرفتند، شاید اگر جعفر طیار می رفت به واتیکان و برای پاپ این آیه ها را می خوند، پاپ ناراحت می شد، اون هم پاپ الان! می گفت شما دارید اشتباه می گید حضرت مسیح ما یه جوری دیگه بوده، این طوری نبوده که شما دارید می گید.

-        تورات و انجیل نزولش دفعی بوده چه جوری بوده؟!

چقدر ارتباط داره به موضوع ما؟!

-        الواحی که حضرت موسی آورده بود...

الواح یک متن کوچکی بوده، من اصلاً کل اون روضه را برای این خواندم، الواح می توانسته نزولش دفعی باشه و ظاهراً در همون کوه طور اتفاق افتاده ولی راجع به این که تورات به چه صورت بوده باشه...

-        الواح یعنی جزء تورات نیست؟

الان داشتیم راجع به همین صحبت می کردیم، به نظر من نیست، دلیلش هم سعی کردم توضیح بدهم، توضیح بیشترش را باید منتظر بشید که بنویسم دیگه، راجع به این که آیا نزول تورات یا انجیل دفعی بوده یا تدریجی باید عرض کنم که انجیل که تکلیفش روشنه، با تعریف هایی که ما داریم به صورت قطعی نزول انجیل تدریجی بوده برای این که مقصود مسیحی ها از انجیل مجموعه‌ی تعالیم حضرت مسیح هست که در قالب معانی در طول زندگانی حضرت مسیح بیان شده و حواریون آن ها را مکتوب کردند بنابر این واضحه که تدریجی است، اما در مورد تورات ما هیچ نص روشنی از خود یهودی ها هم نداریم یعنی خود یهودی ها هیچ جا راجع به این موضوع بحث نکردند که آیا تورات دفعی نازل شده یا تدریجی، نمی دونیم این جزء مواردی است که باید پاسخ لا ادری بهش بدهیم، تو اسلام هم ما چیزی نداریم در این مورد یعنی مسلمان ها هم اعتقاد خاصی ندارند راجع به این که نزول تورات دفعی بوده یا تدریجی، باید سکوت کرد در این مورد.

-        ببخشید این پولس...ایشون جزء حواریون بوده؟

بله، ایشون هم جزء حواریون بوده، البته ببینید به هرحال مسیحیت هم برای خودش یک دینه،2000 سال هم سابقه داره و آن هم بزن بکوب زیاد داشته در طول تاریخ 2000 ساله، یعنی یکی از بحث هایی که وجود داره در مورد اینه که در بین حواریون حضرت مسیح دو نوع گرایش وجود داشته، گروهی که قرابت حداکثری به تعالیم یهود داشتند یعنی به دنبال این بودند که تعالیم حضرت مسیح را به نوعی جمع کنند با تعالیم یهودی، گروهی که به دنبال این بودند که تعالیم یهود را کلاً کنار بگذارند و مسیحیت را به عنوان یک دین کاملاً جدید مطرح بکنند، خود این موضوع یکی از چالش هایی بوده که بین حواریون حضرت مسیح ظاهراً وجود داشته، (تقریباً شبیه جریان شیعه و سنی خودمون) هردو جریان در صدر مسیحیت به وجود آمدند ولی یکی از این دو جریان بر دیگری غالب شد و این که پولس در این بین چه نقشی داره، چرا مثلاً تعالیم امثال پطرس و برنابا و...کنار گذاشته می شه و تعالیم پولس مثلاً در این جا اهمیت بیشتری پیدا می کنه، این ها بیشتر در قالب این رقابت ها و این که توی این رقابت ها کی پیروز شده، قابل توضیح هست که اون داستانش مفصله، یعنی باید ما یک جایی شما مطالعه کنید که دقیقاً هرکدام از دو طرف حرفشون چی بوده، نمایندگان این دو طرز تفکر کیا بودند و بعد، خب حالا پاسخ سوالمون را پیدا کنیم که کدام یک از این دوتا تفکر غالب شدند بر تفکر دیگر، واقعیت این است که آن چه که امروز به عنوان عهد جدید شناخته می شود بیشتر عهد جدیدی است که تحت تأثیر تعالیم پولس است و به جز اناجیل اربعه بخش عمده‌ی عهد جدید را نامه‌ی پولس تشکیل می دهد، شما اگر دیده باشید ما دو تا نامه از پطرس داریم، یک نامه از یوحنا داریم، یک نامه از یکی دیگه از اصحاب حضرت مسیح داریم بقیه همه نامه های پولس است.

ما در مجموع در بحث امروز هدف‌مون این بود که مشخص بکنیم نسبت قرآن با کتب آسمانی دیگر و موضعی که قرآن اتخاذ کرده چی بوده.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 

کلاس درس مربوط به متون مقدس - استاد دکتر احمد پاکتچی


[1] زبور از تعدادی مزمور تشکیل شده، مثل سوره برای قرآن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی