سحرگاه

علوم قرآنی و حدیث

سحرگاه

علوم قرآنی و حدیث

سحرگاه


بگو... بسم الله الرحمن الرحیم

تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست...

هرمنوتیک چیست؟

شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۲۳ ق.ظ

چیستی هرمنوتیک

فصل اول کتاب درآمدی بر هرمنوتیک 

 حجت الاسلام دکتر احمد واعظی

1.     درآمد

هرمنوتیک به عنوان شاخه ای مستقل در حوزه تفکر بشری است.

هرمنوتیک قرن بیستم و تأثیر دستاوردهای فکری آن بر دیگر حوزه های دانش، سوالات و پرسش های تازه در عرصه های دیگر دانش به وجود آورد.

حوزه های متأثر مانند: فلسفه، الهیات، نقد ادبی، علوم اجتماعی، فلسفه علم و...

هرمنوتیک به عنوان شاخه ای از دانش به حجمی از تفکر اشاره و دلالت دارد که تحت عناوین گسترده و متنوع و ناهمگون بررسی می شود و به زمینه های متنوع تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و نظری گسترش یافته است.

2.    واژه شناسی هرمنوتیک

اصطلاحی از یونان باستان، (پاری ارمیناس) استعمال شده در نام بخشی از کتاب ارغنون ارسطو در باب منطق قضایا به معنای در باب تفسیر

تا عصر رنسانس و اصلاح مذهبی (قرن 16) اصطلاح هرمنوتیک به مثابه شاخه ای دانش تحقق خارجی نیافته بود.

Dann Hauer در سال (1654) برای شناساندن گونه ای از دانش در عنوان کتابش از این کلمه مدد گرفت. او بر آن بود که دالان و دهلیز همه علوم (روش تفسیر) است و در هر شاخه ای از معرفت باید مشتمل بر علم تفسیر باشد.

مفهوم هرمنوتیک به منزله شاخه خاص از دانش، پدیده ای نوظهور و مربوط به دوران مدرنیته است، معادل لاتینی واژه یونانی هرمنوتیک تنها از قرن 17 به بعد به این معنا به کار رفته است. از این رو دوران پیش از آن را "پیش تاریخ" هرمنوتیک می نامند.

ریشه شناسی هرمنوتیک، هرمس خدای پیام رسان یونان و... (پرونده آن همچنان باز است)

سه ضلع هر شرح و تفسیر: متن مفسر تفسیر / این ساختار ساده اصلی ترین مباحث هرمنوتیک را در بر می گیرد: ماهیت متن، مقصود از فهم متن، چگونگی تاثیرپذیری فهم از پیش فرض ها و باورها.

3.   تعریف هرمنوتیک

تعاریف متنوع در طول تاریخ از هرمنوتیک وجود دارد:

کلادنیوس: علوم انسانی را مبتنی بر هنر تفسیر می دانست و هرمنوتیک را نام دیگر آن قلمداد می کرد. هرمنوتیک هنر دستیابی به فهم کامل و تام عبارات گفتاری و نوشتاری است، این هنر بر مجموعه ای از قواعد مشتمل است.(شبیه منطق)

آگوست ولف: علم به قواعدی که به کمک آن، معنای نشانه ها درک می شود. هدف این علم درک اندیشه های گفتاری و نوشتاری شخص مولف یا گوینده، درست مطابق با آنچه او می اندیشیده است. (شناخت زندگی مولف و شرایط تاریخی و جغرافیایی وی)

اشلایر ماخر: هرمنوتیک به مثابه هنر فهمیدن، تفسیر متن دائما در معرض خطر ابتلا به سوء فهم قرار دارد بنابر این هرمنوتیک باید به منزله مجموعه قواعدی روشمند و روش آموز برای رفع این خطر به استخدام درآید.

اشلایرماخر و کلادنیوس هردو هرمنوتیک را هنری مشتمل بر مجموعه ای از قواعد می دانستند اما محتوای این قواعد و غرض از تنظیم آن ها در نظر این دو با یکدیگر متفاوت است، در نظر کلادنیوس اصل بر صحیح بودن فهم و تفسیر است و هرمنوتیک دانشی کمکی است برای رفع ابهام و پیچیدگی، اما در تلقی اشلایرماخر اصل بر سوء فهم است مگر آن که به کمک قواعد هرمنوتیک از بدفهمی پرهیز شود.

دیلتای: هرمنوتیک دانشی است که عهده دار ارائه روش شناسی علوم انسانی است، هدف اصلی تلاش هرمنوتیکی او ارتقای اعتبار و ارزش علوم انسانی و همطراز کردن آن با علوم تجربی بود، (تنقیح روش شناسی علوم انسانی)

بابنر: هرمنوتیک، آموزه فهم، وصف کردن ماهیت فهم متن، تعریف او به تعریف هرمنوتیک فلسفی هیدگر و گادامر نزدیک می شود، تحلیل واقعه فهم و تبیین شرایط وجودی حصول آن.

تعاریف مختلف از هرمنوتیک نشان دهنده تلقی های مختلف از این مفهوم و این حوزه از دانش است، (روش شناسی، دانشی در خدمت فهم متون، تحلیل ماهیت فهم و...) بنابر این تعریف جامع اگر بخواهیم ارائه بدهیم تعریف تسامحی خواهد بود مثلاً پل ریکور: هرمنوتیک نظریه عمل فهم است در جریان روابطش با تفسیر متون، یا پالمر هم نیز همین گونه تعریف می کند: هرمنوتیک، امروز عرضه کننده سنت تامل فلسفی آلمان و اخیرا فرانسه در باب ماهیت فهم است که از طریق شلایرماخر و دیلتای و هیدگر گسترش یافته است و امروزه گادامر و ریکور به ارائه آن می پردازند.

4.   قلمرو هرمنوتیک

هرمنوتیک  درباره چیست؟ مسأله‌ی فهم؟

زمینه های مختلفی با مسأله‌ی فهم و پرسش در مورد فهم درگیرند از جمله (معرفت شناسی، فلسفه تحلیلی، فلسفه سنتی و کلاسیک و...) این ها هریک به گونه ای و از زاویه ای با مسأله فهم درگیرند، پس نخست باید به درستی معلوم کرد که هرمنوتیک از چه زاویه ای به این مسأله می نگرد.

نحله های مختلف هرمنوتیکی با اهداف مختلفی وارد قلمرو و محدوده هرمنوتیک شدند که این اختلاف در هدف موجب مختلف شدن زمینه و قلمرو مباحث آن شده است، (یکی به مطلق فهم به گونه ای پدیدارشناختی می نگرد، یکی در پی فهم دنیای درونی افراد و اذهان دیگر است، و...)

ریچارد پالمر در توضیح قلمرو هرمنوتیک و عدم انحصار آن به هرمنوتیک فلسفی، مباحث مطرح در حوزه هرمنوتیک را به سه دسته تقسیم می کند:

1-   هرمنوتیک خاص

این قسم اشاره به نخستین قالب های شکل گیری هرمنوتیک به منزله شاخه ای از دانش دارد. در هریک از شاخه های علوم و معارف مثل حقوق، ادبیات، فلسفه، کتب مقدس و... مجموعه ای از قواعد و روش ها فراهم می شد و هر شاخه معرفتی مجموعه قواعد و اصول تفسیری ویژه ای داشت. از این رو هرمنوتیک هر رشته مخصوص همان رشته بود.

2-  هرمنوتیک عام

این قسم از مقوله روش شناسی است و در صدد ارائه روش فهم و تفسیر است، اما اختصاص به زمینه خاصی از علوم ندارد و شاخه های متعددی از علوم تفسیری را پوشش می دهد، این گرایش از قرن هجدهم شروع شد و نخستین کسی که تبیین سازگار و منظمی از آن عرضه کرد، متکلم آلمانی فردریک شلایرماخر بود و کسانی چون املیوبتی و اریک هرش آن را دنبال می کنند. پیش فرض این گرایش هرمنوتیکی آن است که قواعد و اصول عامی بر فهم متن حاکم است و عالم هرمنوتیک باید در تنقیح و تنظیم این قواعد عام بکوشد. تلاش های دیلتای در این قسم قرار می گیرد.

3- هرمنوتیک فلسفی

که تامل فلسفی در پدیده فهم را وجهه همت خود قرار داده است. بنابر این علاقه ای به ارائه روش و بیان اصول و قواعد حاکم بر متن و تفسیر ندارد، بلکه اگر دقت کنیم این نوع هرمنوتیک نه تنها علاقه ای به ارائه روش ندارد بلکه به نقد روش شناسی می پردازد و این ایده را که"از راه تنقیح روش می توان به حقیقت رسید" به نقد می کشد.

 

5.    هرمنوتیک عام

هرمنوتیک فلسفی خود را یگانه هرمنوتیک عام می داند و دیگر اقسام هرمنوتیک را خاص و محدود می نامد.

هرمنوتیک از قرن 17 تا پایان قرن 19 دلالت بر علم یا هنر تفسیر کردن داشت، در این مقطع تاریخی هرمنوتیک به راهنمایی های روش شناختی برای علوم تفسیری بسنده می کرد تا در حد ممکن به تفسیر بی ضابطه پایان دهد، شأن علمی کمکی در درون علومی بود که به تفسیر متون و نشانه ها مربوط می شد. هرموتیک قدسی، هرمنوتیک حقوقی و... در این دوره قاعده مند شدند، آن ها در پی هرمنوتیکی عام برای کلیه گونه های علوم مبتنی بر تفسیر نبودند.

تاریخ نگاران معمولاً اشلایرماخر را نخستین کسی می دانند که در راه تعمیم هرمنوتیک قدم برداشت، ولی واقعیت آن است که قبل از او، دان هاور در قرن هفدهم در صدد ارائه قواعد و تعالیم عام تفسیر برآمد. وجهه همت اشلایرماخر ارائه قواعد و اصولی عام در تفسیر متون بود که به کمک آن مفسر از سوء فهم برهد.

هرمنوتیک دیلتای نیز از این جهت که در صدد ارائه روش شناسی برای مطلق علوم انسانی بود عام بود.

ولی همچنان این عمومیت های مطرح در هرمنوتیک تا پایان قرن نوزدهم عمومیتی نسبی است و شامل همه شاخه های معرفتی بشر نمی شود زیرا عمومیت مطرح در آثار کسانی مثل کلادنیوس و اشلایرماخر محدود به تفسیر متن است و همین طور عمومیت روش شناختی مد نظر دیلتای نیز محدود به علوم انسانی است.

اما در قرن بیستم هرمنوتیک فلسفی به ابتکار هیدگر و سپس گادامر، مدعی عام بودن است و اصرار دارد که عمومیت آن کلیه معارف بشری را در برمی گیرد. هرمنوتیک فلسفی نه به تفسیر متن توجه دارد و نه محدوده تحقیق خویش را به روش شناسی علوم انسانی منحصر می کند، بلکه از منظر هستی شناسانه در جست و جوی روشن کردن شرایط بنیادینی است که زیربنای پدیده فهمیدن در همه اشکال آن است. پس موضوع و قلمرو هرمنوتیک فلسفی، مطلق فهم است.

6.    اهداف هرمنوتیک

با همه گرایش های مختلف در تعریف و دامنه هرمنوتیک آیا می توان اهداف مشترک و جامعی برای همه گرایش های متنوع هرمنوتیکی در نظر گرفت؟ چگونه می توان؟!

چرخشی که هرمنوتیک فلسفی در آغاز قرن بیستم در سمت و سوی تأملات هرمنوتیکی ایجاد کرد فاصله میان هرمنوتیک قرن بیستم را با هرمنوتیک پیش از آن بسیار عمیق کرد، فراتر از آن بین شاخه های مختلف هرمنوتیک فلسفی نیز کمتر به اهداف مشترک برمی خوریم حتی در جهتگیری هیدگر و شاگردش گادامر و همین طور پل ریکور و ژاک دریدا که متأثر از هیدگر هستند و همگی منتسب به نحله هرمنوتیک فلسفی اند نیز اختلافات روشنی در رویکرد هرمنوتیکی و رسالت و هدف می بینیم.

1-   هیدگر

 او پدیدارشناسی دازاین (وجود انسانی) را غرض وصول به درک معنای هستی، رسالت اصلی فلسفه و حقیقت فلسفه راستین اعلام می کند و این پدیدارشناسی را هرمنوتیک می نامد و از نظر او پدیدارشناسی دازاین هستی را قابل فهم می سازد. هدف اصلی تأمل فلسفی هیدگر، شناخت حقیقت هستی است، او هرمنوتیک را نوعی پدیدارشناسی و فلسفه می داند. لازم به ذکر است که تامل فلسفی در ماهیت فهم آدمی و تحلیل شرایط وجودی حصول فهم هدف اصلی و نهایی هیدگر نبوده بلکه در جریان تحلیل ساختار وجودی دازاین به آن ها می رسد.

گادامر: شاگرد برجسته هیدگر، او در هرمنوتیک فلسفی خود بسیار وامدار ایده هایی است که استادش در تحلیل دازاین به ویژه در تحلیل ماهیت فهم آدمی- پرورده است.

از نظر بنیان هستی شناختی هرمنوتیک فلسفی خود با هیدگر همسو است اما باید توجه کرد که هدف اصلی در هرمنوتیک گادامر به هیچ وجه با هدف فلسفی هیدگر یکسان نیست، هیدگر به سوی ترسیم هستی شناسی نو گام برمی دارد و به دنبال درک معنای هستی است، اما هستی شناسی مورد نظر گادامر، هستی شناسی فهم است و از آن جا که فهم را دائماً تفسیری و تأویلی می داند در ماهیت تفسیر و تأویل تأمل می کند.

تأمل در ماهیت فهم و تأویلی بودن آن برای هیدگر هدف متوسط در ضمن تحلیل ساختار دازاین است حال آن که برای گادامر باز نمودن حقیقت فهم و بنیان های وجودی آن غرض اصلی است.

پل ریکور: او نیز متأثر از هیدگر است ولی هرمنوتیک را به گونه ای متفاوت از او با پدیدارشناسی پیوند می زند، او می خواهد از طریق معناشناسی به مسأله وجود برسد. از آن جا که هرگونه فهم هستی شناسانه در زبان به بیان در می آید، پس همه اقسام پدیدارشناسی که در صدد وصول به فهم هستی هستند، از معناشناسی ناگزیرند، بنابر این تمام قلمرو هرمنوتیک به معناشناسی ارجاع می شود. پل ریکور مانند هیدگر به دنبال هستی شناسی از طریق هستی شناسی دازاین نیست، از طرفی مانند گادامر به دنبال هستی شناسی فهم نیست، هدف وی تحلیل مستقیم فهم ماهیت فهم نیست بلکه از راهی طولانی به نام دقت در ساز و کارهای تأویل و زبان آغاز می کند و از این طریق به هستی شناسی فهم، نظری اجمالی انداخته است.

7.   جایگاه و اهمیت هرمنوتیک

تعامل گسترده هرمنوتیک با دیگر شاخه های معرفتی تا حد زیادی مرهون توجهش به زبان و متن است، چون مباحث درباره‌ی زبان و تفسیر متن مورد توجه شاخه های مختلفی از معرفت بشر است لذا به تعبیر پل ریکور به نوعی می توان آن را چهارراه اندیشه معاصر نامید.

هرمنوتیک به علت توجه ویژه به مقوله زبان و تفسیر به کانون اصلی تفکر معاصر تبدیل می شود، زیرا دانش هایی نظیر نقد ادبی، نشانه شناسی، فلسفه زبان، فلسفه تحلیلی و الهیات ارتباط گسترده با مقوله زبان یا فهم متن دارند.

هرمنوتیک فلسفی آلمانی و متفکران آن تأثیرات گسترده ای در حوزه های مختلف به وجود آوردند تا جایی که حتی عالمان علوم تجربی را و دیدگاه های سنتی و مقبول آنان را به نقد کشید.

همچنین پل ریکور با گسترشی که به مفهوم متن می دهد قلمرو هرمنوتیک را بسیار توسعه می دهد، از نظر او هرگونه معناشناسی و تأویل نمادها نوعی پدیدارشناسی و در نتیجه نوعی هرمنوتیک است، این گسترش قلمرو هرمنوتیک را با مباحث و علوم متعددی درگیر می کند و این تعامل گسترده به طور طبیعی بر اهمیت و جایگاه هرمنوتیک می افزاید.

8.   هرمنوتیک بی نام

هرمنوتیک به منزله یک  شاخه رسمی دانش از قرن هفدهم رواج یافت، اما چه قبل و چه بعد از این تاریخ همواره اندیشه ها و آرایی وجود داشته که با نام رسمی هرمنوتیک عرضه نشده اند ولی درون مایه‌ی هرمنوتیکی داشته اند.

سنت آگوستین (قرن 5 میلادی) فیلسوف و متکلمی است که تأثیر زیادی بر هرمنوتیک مدرن گذاشته و هیدگر و گادامر هردو از وی الهام گرفته اند.

نیچه (قرن 19میلادی)فیلسوف آلمانی که رگه هایی از افکار هرمنوتیکی در آثار او یافت می شود.

9.     عالمان اسلامی و هرمنوتیک

عالمان مسلمان به طور رسمی و تحت این عنوان بحثی ارائه نکرده اند، اما می توان ذیل بحث "هرمنوتیک بی نام" می توان پاره ای مطالب مرتبط با مباحث رایج هرمنوتیکی در حوزه تفکر دینی ما را پیجویی کرد. به طور سنتی مباحث از این دست در دوجا مطرح می شود: نخست علم اصول، و مقدمات تفسیر.

10. بازتاب هرمنوتیک در حوزه تفکر دینی

تفکر دینی معاصر شاهد طرح مباحث و پرسش های جدیدی است که برخی از آن ها ریشه در هرمنوتیک دارد، هرمنوتیک معاصر از دو جهت تفکر دینی را تحت تأثیر قرار می دهد و مسائل و پرسش های جدیدی را پیش روی آن می نهد:

-        پاره ای از مباحث هرمنوتیک معطوف به تفکر فلسفی راجع به فهم به طور مطبق و صرف نظر از فهم در زمینه خاص است، که دامنه آن معرفت دینی و فهم و تفسیر متون دینی را نیز در برمی گیرد و در نتیجه میان مباحث هرمنوتیک و معرفت دینی پیوند ایجاد می کند.

-        ابتناء بر وحی و کلام الهی بودن ادیان ابراهیمی سبب آن است که این ادیان در ابعاد مختلف از متون دینی و فهم آن ها تاثیر پذیرند.

هرمنوتیک همواره با مسأله تفسیر متن درگیر بوده و علی رغم چرخش های فراوانی که در قلمرو و اهداف آن حاصل شده است، اهتمام خاصی به مقوله فهم متن داشته است، از این رو ارائه نظریات نوظهور در زمینه هرمنوتیک متن بر حوزه تفکر دینی اثرگذار خواهد بود.

واقعیت این است که هرمنوتیک پیش از هیدگر، یعنی قبل از قرن بیستم علی رغم برخی نوآوری ها و گشودن افق های جدید در تفسیر متن، چالشی جدی در حوزه تفکر دینی ایجاد نکرد، اما هرمنوتیک فلسفی و مباحثی که تحت تأثیر آن در نقد ادبی و نشانه شناسی برانگیخته شد، بستری فراهم آورد که روش متداول فهم متن دچار چالش های جدی شود و در نتیجه معرفت دینی رایج مورد تعرض قرار گیرد.

قرائت سنتی از دین بر آموزه های زیر استوار است:

1-    مفسر در جستجوی معنای متن است و معنای هر متن آن چیزی است که مقصود متکلم و مولف آن بوده است. بنابر این هر متن دارای معنایی مشخص و نهایی است که مراد جدی صاحب متن و گوینده کلام بوده است. این مراد جدی و معنای معین نهایی امری عینی و واقعی است که مفسر در صدد درک و دریافت آن است.

در هر صورت آن معنا امری ثابت و تغییرناپذیر است و ذهنیت مفسر نقشی در آن ندارد.

2-    رسیدن به هدف مذکور از طریق پیمودن روش متعارف و عقلایی فهم متن میسر است، در این روش ظهور لفظی متن، پل رسیدن به مراد جدی و معنای مقصود است. دلالت الفاظ بر معانی تابع وضع لغوی و اصول و قواعد عقلایی محاوره است.

3-    حالت ایده آل رسیدن به فهم یقینی و اطمینان آور از مراد متکلم است که موقعی که دلالت متن بر مراد روشن است این اطمینان حاصل می شود. (نصوص) و در غیر نصوص یعنی در "ظواهر" نیز به منزله از دست رفتن عینیت و اعتبار در تفسیر نیست، در مقوله تفسیر متن، به ویژه تفسیر متون دینی به دنبال دست یابی به فهم حجت و معتبر هستیم و تفسیری حجت و قابل اعتناست که روشمند، مضبوط و با حفظ اصول و قواعد عقلایی حاکم بر محاوره حاصل شده باشد.

4-    فاصله زمانی میان عصر و زمانه مفسر یا خواننده متن با زمان پیدایی و تکوین آن، مانع دست یابی مفسر به معنای مقصود و مراد جدی متون دینی نیست و فهم عینی متن علی رغم این فاصله زمانی امکان پذیر است.

5-    همت مفسر باید برای درک پیام متن صرف شود، و این از طریق دلالت متن است و هرگونه دخالت دادن ذهنیت وی در تعیین محتوای پیام، ناموجه و مردود است، پیش داوری های مفسر عمل فهم را خدشه دار می کند و تفسیر را "تفسیر به رأی" می گرداند. بر اساس این شیوه مفسر در مقابل پیام متن منفعل است و نقش گیرنده پیام را ایفا می کند و تأثیری در شکل دهی پیام ندارد.

6-    قرائت سنتی و صحیح از متن با "نسبی گرایی تفسیری" به شدت مخالف است، روش رایج و متعارف در تبیین متن، به هر تفسیری اجازه بروز نمی دهد، متن هر تفسیری را برنمی تابد

آموزه ها و دستاوردهای هرمنوتیک فلسفی در موارد زیر زمینه های اصلی این چالش را فراهم می آورد:

1-    فهم متن، محصول ترکیب و امتزاج افق معنایی مفسر با افق معنایی متن است، یعنی دخالت ذهنیت مفسر در فهم شرط وجودی حصول فهم و واقعیتی اجتناب ناپذیر است.

2-    درک عینی متن، به معنای امکان دستیابی به فهم مطابق با واقع (به دلیل ذهنیت و پیش داوری مفسر) امکان پذیر نیست.

3-    فهم متن عملی بی پایان است (به دلیل افق های معنایی مفسران و متن) در نتیجه امکان قرائت ها و تفاسیر مختلف و بی انتها از متن وجود دارد.

4-    هیچ گونه فهم ثابت و غیر سیالی وجود ندارد و درک نهایی و غیرقابل تغییری از متن نداریم.

5-    هدف از تفسیر متن درک مراد مؤلف نیست، ما با متن مواجهیم نه با پدیدآورنده‌ی آن. متن موجود مستقلی از نویسنده است که با مفسر به گفت و گو می پردازد و برای مفسر اهمیتی ندارد که مولف و صاحب سخن قصد القای چه پیامی را داشته است.

6-    معیاری برای سنجش تفسیر معتبر از نامعتبر نداریم و بلکه اصلاً چیزی به نام تفسیر معتبر نداریم، هرمنوتیک فلسفی "مفسر محور" است.

7-    هرمنوتیک فلسفی سازگاری تمام عیاری با نسبیت گرایی تفسیری دارد و میدان وسیعی برای تفسیر افراطی متن می گشاید.

نظرات (۲)

سلام علیکم

خدا قوت ؛ خوب شد باز هم مطلب گذاشتید ؛هر وقت مطلب جدید رو وبتون  می بینم ودنبال می کنم احساس  مفید بودن بهم دست می ده.

خدا خیر وبرکت بهتون بده.

تشکر- یاعلی التماس دعا

پاسخ:
علیکم سلام
شما لطف دارید
سلامت و موفق باشید
سلام علیکم

خودتون به روز روسانی کنید . وبلاگتون داره به فسیلها می پیوندد.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی