سحرگاه

علوم قرآنی و حدیث

سحرگاه

علوم قرآنی و حدیث

سحرگاه


بگو... بسم الله الرحمن الرحیم

تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست...

جلسه دوم معارفه دانشجویان علوم قرآن و حدیث 92

پنجشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۵۲ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه معارفه دانشجویان رشته علوم قرآن و حدیث کد92

دکتر احمد پاکتچی


خلاصه جلسه اول را می توانید در این جا مشاهده بفرمایید.

جلسه دوم - 92/10/16

ابتدای جلسه خلاصه ای از مطالب مطرح در جلسه قبل توسط یکی از دوستان مطرح شد، سپس استاد شروع به صحبت کردند...

فکر می کنم الان بیشتر روی قسمت پیشنهادی گفت و گو بشه؛ مسیر تا حد زیادی رفته شده است مخصوصا برای دوستانی کدهای بالاتر هستند، کلاس های مختلفی را باهم داشتیم، طبیعتا آن ها بیشتر با موضوع از نزدیک ارتباط برقرار کرده اند در مقایسه با دوستانی که ما جدیداً در خدمتشون هستیم و هنوز فرصت اینکه بخواهند ارتباط زیادی با بحث برقرار بکنند تا این لحظه را پیدا نکردند ان شاءالله در مناسبت های بیشتر.

قاعدتا قبل از هر چیزی انتظار ما این هست که مسأله را بشناسیم، ببینیم اصلاً مسأله‌ی ما چیست، وقتی که رشته‌ای را تاسیس کردیم و گفتیم علوم قرآن و حدیث؛ قبلش باید توجه داشت که این که قرآن و حدیث چیست بحث دیگری است، در طول تاریخ، 1400 سالی هست که مسلمانان دارند با قرآن و با حدیث زندگی می کنند، این حرف تازه ای نیست برای ما، پدیده‌ای نیست که جدیدا با این قضیه برخورد کرده باشیم و موضوع قرآن و موضوع حدیث هم اختصاص به یک رشته خاص ندارد، برای همه است، همین جا هم من از دوستانی که رشته‌شون علوم قرآن و حدیث هست خواهش می کنم که نسبت به خود قرآن و حدیث هیچ احساس مالکیتی نداشته باشند هر مسلمانی حق دارد نسبت به قرآن وحدیث این احساس مال خود بودن را داشته باشه و قرآن و حدیث مربوط یک رشته به خصوص و یک گروه و صنف خاصی از اهل دانش نیست.

باز با اینکه من نمی خواهم امروز خیلی بحثم جنبه‌ی سلبی داشته باشد و به انتقادها بپردازم ولی یک لحظه فقط عرض می کنم خدمت‌تان که این هم یکی از انتقادهایی است که گاهی نسبت به رشته‌ی علوم قرآن و حدیث صورت می گیرد  و آن اینکه علوم قرآن و حدیث که مال شما نیست خب مثلاً کسی در رشته ی فقه می تواند بگوید که ما هم با قرآن و حدیث کار داریم اصلاً ادله ی فقه دو تای اصلیش قرآن و حدیث است و همین‌طور بقیه؛ در همه‌ی رشته‌های دیگر این بحث می تواند مطرح باشد.

چه چیزاز قرآن وحدیث هست که می تواند به عنوان یک صورت مسأله اینقدر خاص باشد که نیازمند این باشد یک گروهی رشته‌شان را به عنوان علوم قرآن و حدیث انتخاب بکنند، وارد این حوزه بشوند و تا آخر عمرشان بگویند ما داریم در حوزه علوم قرآن وحدیث کار می کنیم؟

من فکر می کنم اگر ما این مسأله را درست بشناسیم مأموریت های این رشته را درست خواهیم شناخت وموقعی می توانیم پیشنهاد بدهیم که خب حالا چه باید کرد، که مأموریت ها را بدانیم دیگر. شما موقعی می توانید نقشه ی یک راه را در اختیار قرار بدهید که بدانید به کدام مقصد می خواهید بروید، بنابراین من فکر می کنم جواب دادن به این سؤال، جواب دادن به همه‌ی سؤال های اصلی است که ما با آن مواجه هستیم. چه چیزی اقتضا کرده است برای مطالعه قرآن و حدیث ما نیاز به یک رشته‌ی خاص داشته باشیم و به گونه ای قرآن و حدیث را مطالعه کنیم که مثلاً اهل فقه، اهل کلام، اهل فلسفه و دیگران به آن گونه قرآن و حدیث را مورد مطالعه قرار نمی دهند.

بحث هایی که هفته‌ی گذشته مطرح کردم مقدمه همین بحث بود، یعنی اگر ما همان نگاه را داشته باشیم که فکر کنیم که حالا حدیث هست دیگر، آدم می خواند یک مقدار ثواب می برد از خواندنش، یک چیزهایی هم، پند و اندرزی را از آن می گیرد و احیاناً هر موقعی هم نیاز داشت آن وسائل، آن بحار می تواند برود به فصل مورد نظرش مراجعه کند. امروز هم که با این ابزارهای دیجیتالی کار بسیار آسانتر شده و به راحتی با یک سرچ ساده یک نفر حتی مهندسی مکانیک جامدات هم خوانده باشد می تواند خیلی سریع آن حدیث مورد نظر خودش را پیدا بکند، این که احتیاج به یک متخصّص ویژه‌ای برای دست یافتن به مطلب ندارد و اتفاقاً این احساس در خیلی ها وجود دارد و خیلی ها دقیقاً با همین احساس جلساتی دارند، جلسات قرآن خوانی، جلسات حدیث خوانی و شروع می کنند قرآن تفسیر می کنند، تدبّرِ می کنند و مثلاً ممکن هست مهندس‌اند، پزشک‌اند یا در حوزه های تخصّصی دیگر کار می کنند.

من فکر می کنم که برای پاسخ دادن به آن مسأله که دقیقاً ما چه می خواهیم از این رشته، همین قسمت قضیه را باید یک مقداری بازش بکنیم، کسی که مدعی هست که من تخصّصم رشته علوم قرآن و حدیث است و رفتم کل عمرم را گذاشتم و این را خواندم، چه کالایی برای عرضه دارد؟ او باید شناختی درباره قرآن، شناختی درباره حدیث داشته باشد که آن شناخت صرفاً از طریق یک سرچ، از طریق مطالعه چند کتاب امکان دسترسی به آن وجود نداشته باشد. من یک قسمت هایی را مفروغ عنه می گیرم که به آن قسمت‌هایی که بیشتر انتظار می رود توضیح بدهم بپردازم ولی چون می ترسم سوء تفاهم به وجود بیاورد اشارتاً به آن قسمت هایی که می خواهم بهش نپردازم اشاره می کنم بعد می روم سراغ آن قسمت هایی که لازم است بازتر بشود.

ببینید! مثلاً دارم عرض می کنم ما هم به خوبی این مسأله را متوجه هستیم و به تک تک دوستان هم این توصیه را می کنیم که خیلی فرق است بین یک آدمی که انس با قرآن دارد و یک آدمی که انس با قرآن ندارد و فقط برای یک مقصود به خصوص به قرآن مراجعه می کند خیلی طبیعی هست که آن کسی که انس با قرآن دارد خیلی عمیق تر و وسیع تر می تواند دسترسی داشته باشد به آموزه‌های قرآن تا آن کسی که مثلاً فقط دنبال یک کلمه به خصوصی از المعجم المفهرس می گردد. معلوم است که این دو نفر با همدیگر تفاوت زیادی دارند و همیشه هم آن کسانی در استفاده از قرآن وحدیث موفق تر بودند که با آن زندگی کردند، عمر گذراندند با آن، آن را زیرورو کردند، بنابراین حتماً ما به دوستان علوم قرآن وحدیث توصیه می کنم که بخشی از وقتشان را مصرف بکنند به این که این انس را پیدا بکنند و هرچقدر هم این انس بیشتر بشود عمق ما در مواجهه با قرآن وحدیث بیشتر خواهد بود اما این انس شرط لازم است، شرط کافی نیست.

شرط لازمه به این معنا که اگر نباشه ما نمی توانیم درک عمیقی از قرآن وحدیث داشته باشیم ولی شرط کافی نیست به این معنا که ما خیلی از آدم ها را می شناسیم که این انس را دارند ولی دستاورد خاصی از آنها ندیدیم توانسته باشند مسأله خاصی را حل بکنند، بنابراین ما برای اینکه بتوانیم یک حوزه کاری تخصّصی را در این باره سامان دهیم نیازمند یک سری علوم و یک سری دانش هایی هم هستیم که با استفاده از آن دانش ها بشود آن ظرفیت و پتانسیل موجود در این انس را فعّال کرد و الاّ این انس به خودی خود مثل یک باطری عمل می کند که پر از الکتریسیته است ولی ما وارد هیچ مداری نکردیم آن را که بشود درواقع از آن الکتریسیته استفاده کرد یک لامپی را روشن کرد، بنابراین وقتی بنده بیشتر می خواهم روی آن "مدار" صحبت بکنم دوستان این را به این معنا نگیرند که ما اصلاً به باطری فکر نمی کنیم، باطری سر جای خودش هست، آن هم باید حتماً به طور جدی درباره‌اش بحث ها و گفتگو هایی انجام بگیرد؛ امّا اینکه یک کسی که می آید در حوزه‌ی رشته ی علوم قرآن وحدیث مشخصاً قرار است چه نوع دستاوردی داشته باشد که کسانی که در این رشته تحصیل نکردند آن دستاورد را نخواهند داشت.

به نظر می رسد که یک بخشی از این دانش برمی گردد به یک سری شناخت‌های ماهوی نسبت به نفس قرآن و نفس حدیث که ما بتوانیم اسمش را بگذاریم قرآن شناسی و حدیث شناسی. قرآن بما هو قرآن و حدیث بما هو حدیث یک پدیده ای است رخ داده در جهان و ما وقتی که میخواهیم با آن مواجه بشویم، وقتی می خواهیم با آن انس برقرار کنیم یک شرط لازم برای اینکه بتوانیم یک انس کارآمد و منتج نه عقیم با آن برقرار کنیم این هست که اصلاً بدانیم با چه سروکار داریم، با چه مواجه هستیم.

یک سری مطالب سرانگشتی را ما می دانیم به عنوان یک مسلمان، هر بچّه مسلمانی می داند که قرآن کلام خداست و الفاظ آن برای ما تقدّس و موضوعیت دارد، احادیث، کلام معصمومین می باشد و الفاظش برای ما موضوعیت ندارد معانی‌اش هست که من قبل الله می باشد«ان هوالاّ وحیٌ یوحی»؛ یک سری اطّلاعات این چنینی را همه دارند امّا خب اگر ما بخواهیم یک خرده جدی‌تر بشویم در این رابطه آن موقع چی؟ ما در بحث هایی که در سال های گذشته داشتیم، من فکر می کنم یکی از کارهایی که ما توانستیم انجام بدهیم حداقل این است که بتوانیم جا بیندازیم که آقا کار کردن باحدیث، کار کردن با قرآن سخت است، من فکر می کنم ما اگر بتوانیم این کار را انجام بدهیم کار خیلی بزرگی انجام دادیم چون غالباً فکر می کنند آسان است.

به عنوان نمونه عرض می کنم خدمتتان، مثلاً فرض کنید همه ما شنیدیم به عنوان بچّه مسلمان، نه به عنوان کسی که دارد در رشته‌ی علوم قرآن وحدیث کار می کند، به عنوان بچّه مسلمان همه ما شنیدیم که خیلی وقت ها ممکن است دراحادیث "نقل به معنا" اتّفاق بیفتد، یعنی یک راوی مطلبی را از معصوم شنیده است به جای آنکه لفظ آن را منتقل بکند معنای آن را منتقل کرده، این را همه ما شنیدیم ولی قدم بعد از آن چیست؟ قدم بعدش این هست که ما بدانیم اساساً نقل به معنا چه انواعی دارد، هر کدام از این انواع را آسیب شناسی کنیم، هر کدام از این انواع چه طور مشکلاتی را می تواند به وجود بیاورد، چگونه می شود تشخیص داد کدام عبارت حدیثی نقل به معناست، کدام عبارت حدیثی لفظ خود معصوم است، اگر نقل به معناست چطور می شود به آن عمل کرد؟ آیا ما وقتی به این نکته رسیدیم که این حدیث نقل به معناست کلّاً باید از هر نوع تعمّق در لفظش صرف نظر بکنیم؟ آیا راه دیگری داریم برای جبران اتّفاقی که افتاده؟ اگر ما از کلّ حدیث صرف نظر بکنیم مگر ما ابزار دیگری غیر از لفظ حدیث برای فهمیدن معنای حدیث داریم؟ یعنی راه دیگری هست اگر ما بخواهیم از این راه صرف نظر بکنیم و دست برداریم؟ ظاهراً راه دیگری نیست و اگر اندکی سخت‌گیرانه رفتار بکنیم باید با بخش عظیمی از احادیث خداحافظی کنیم به دلیل اینکه نقل به معنا هستند و اگر بخواهیم اندکی مسامحه کارانه و سهل گیرانه برخورد کنیم هر عبارت نقل به معنا شده‌ای را که حاصل استنباط و استنتاج راوی از کلام معصوم است {نه خود کلام معصوم را} باید به عنوان کلام معصوم بپذیریم و این هم بسیار فاجعه بار خواهد بود.

ما به یک مطالعه علمی نیازمندیم، مطالعه ای که تمام ظرفیت های تحلیل متن، تحلیل گفتمان و بسیاری از بحث هایی که امروزه در سطح علوم انسانی به طور جدی مطرح است مورد استفاده قرار بگیرد بیاید وسط و ما بر اساس این ابزارهایی که در اختیار داریم متن را بگذریم جلوی خودمان و روی آن کار کنیم و این دقیقاً یک کار تخصّصی است. یعنی یک آدمی که به صورت تخصّصی در این زمینه مهارت های لازم را کسب نکرده، فرض کنید مثلاً یک آدمی مهندس راه است حالا می خواهد بیاید مثلاً یک حدیثی را بخواند یا یک آیه ای را بخواند، او {در مورد حدیث} نه قدرت تشخیص نقل به معنا را دارد نه قدرت حل مسأله را دارد یعنی به فرض اینکه معلوم بشود این نقل به معناست خب بعدش حالا می خواهد چه کار کند؟ این فقط یکی از آن مواردی است که ما در حوزه حدیث با آن مواجه هستیم ولی ما نیاز به ابزار داریم، نیاز به کار داریم و همین جا من باز خدمت دوستان عزیزم عرض کنم شما اگر به کتب سنتی حوزه‌ی حدیث هم مراجعه کنید جواب سؤالتان را پیدا نمی کنید چون در کتب سنتی حدیث‌پژوهشی ما جواب جدی به این سؤال داده نشده، هیچ علمی در میان علوم حدیث به وجود نیامده و شکل نگرفته به عنوان مطالعه نقل به معنا، در حالیکه ما به شدّت به یک همچنین علمی نیاز داریم. یک دلیلی من می آورم برای روشن شدن اینکه چرا ما به شدّت به یک همچنین علمی نیاز داریم، یک سری علومی ما در طول تاریخ 1400ساله اسلامی در حوزه های ما شکل گرفته‌اند مثل فقه، مثل کلام، مثل اخلاق که مأموریت های مشخّص و روشنی برایشان در نظر گرفته شده بوده ودر طول این قرن های متمادی به خوبی با تمام مشکلات و بالا پایین ها به مأموریت های خودشان عمل کردند و هنوز هم دارند به حیات خودشان ادامه می دهند، به دلیل یک فهم متصلی که از آن آغاز تا امروز وجود دارد، این تا اندازه ای جبران کننده مشکل نقل به معنا بوده، یعنی یک عالم مثلاً حوزه ی فقه وقتی با یک حدیثی مواجه می شد شک می کرد در اینکه آیا این حدیث لفظش عیناً از معصوم صادر شده یا نه، پشتوانه یک فقه 100ها ساله بهش می گفت حتّی اگر این لفظ تغییر هم کرده باشد منظور امام این بوده و این باعث می شد که موضوع خیلی پیچیده به نظر نیاید، بنابراین این نیاز احساس نمی شد که شما لازمه یک سرمایه گذاری جدی‌ای انجام بدهید برای اینکه دقیقاً متوجّه بشوید عبارت معصوم چه بوده و چه جابه جایی درعبارت معصوم صورت گرفته، فرض کنید مثلاً در عبارت معصوم آمده صدقه، در نقل به معنا شده زکات خب ثمّ ماذا؟ اینکه اتّفاق مهمی نیست منظور معصوم از صدقه همان زکات بوده، نقطه. ولی امروز به خصوص با این بحث هایی که صورت می گیرد در مورد علوم انسانی اسلامی، بومی سازی علوم انسانی، طیف وسیعی از نیازها و مسائلی که ما در جوامع اسلامی با آن مواجه هستیم که به دنبال پاسخ به آنهاایم و علی القاعده ضامن اسلامی بودن آنها چه چیز است؟

این است که به هر حال بر اساس مبانی مستنبط و مستخرج از نصوص اسلامی مشخصاً کتاب و سنت بنا شده باشند دیگر، والاّ چه ضابطه‌ی دیگری برای اسلامی بودن یا نبودن روان‌شناسی یا جامعه شناسی یا علم دیگری می توانیم ما ارایه کنیم، به نظر می رسد اصلی ترین انتظاری که می رود همین هست و بعد وقتی که ما می آییم و می خواهیم یک مسأله‌ی جامعه شناسی، یک مسأله‌ی روان‌شناسی، مسأله‌ی علوم تربیتی، مسأله‌ی مدیریت، مسأله‌ی اقتصاد و خیلی مسأله های دیگه را از این نصوص استنباط بکنیم. آیا آن پشتوانه 1400ساله ای که بتواند خیال ما را راحت بکند از بابت اینکه نگرانی‌ای در جنبه نقل به معنا نداشته باشیم وجود دارد؟ این موضوعات، موضوعانی نبوده که در طول 100ها سال گذشته مسأله روز و مسأله مطرح باشد، این در واقع یک استنطاق عصری از نصوص است یعنی یک سری نصوص است که تا یه حال از این حیث مورد توجّه قرار نگرفته اند، چه کسی می خواسته یک اصل مدیریتی را مثلاً یک موضوع کاملاً تخصّصی مثل "مدیریت تعارض در سازمان" را یک نفر می خواهد بیاید برود از آیات و روایات بیرون بیاورد، کدام سنت از این موضوع پشتیبانی می کند؟ به نظر می رسد اینجا دیگر آن پشتوانه، آن پشتوانه تاریخی وجود ندارد و ما فاقد یک پشتوانه تاریخی هستیم. یک یک عالم اقتصاد، مدیریت، ارتباطات یا هر علم دیگری است و نصوص؛ بدون اینکه در این بین پشتوانه ای وجود داشته باشد که درک درست از معنای عبارت را تضمین کند. به هر حال اینجا خیلی واضح است که آن صحابی که از امامی سخنی شنیده است و آن سخن را بر اساس درک خودش از معنا به یک عبارت دیگری درآورده است او این مسائل اقتصادی و مدیریتی و روانشناختی و تربیتی را متوجّه نبوده، اون می فهمیده که صدقه را می شود زکات کرد ولی آیا در بقیه موارد هم واژه هایی که به جای واژه های به کار برده شده در عبارت امام استفاده می کرده انتخاب های درست بوده و براساس کدام فهم؟ توی بحث استناد به سخن راوی یکی از بحث هایی که در درایه و رجال و این‌ها مطرح است این است که روایت راوی افقه مرجّح است بر روایت راوی غیر افقه، اصلی ترین علتش مسأله نقل به معناست. اگر مسأله نقل به لفظ بود اصلاً مهم نبود،یک دستگاه ضبط صوت هم می تواند به خوبی این کار را انجام بدهد. مسأله این است که فهمیده باشد این موضوع را امّا شما می توانید بگویید که راوی جامعه شناس تر مقدّم است بر راوی که کمتر مسائل جامعه شناسی بلد است وبقیه موارد؟

 ­­ببینید دقیقاً در اینجاست که ما متوجّه می شویم:

1-   چقدر بازی لفظ ومعنا مهم است.

2-   چقدر برای ما کارکردن در حوزه ی یک ابزار استخراج معنا از همین متونی که در اختیار ما است،ضروری است.

نه ما می توانیم به نحو ساده‌لوحانه ای فرض کنیم هر آنچه که وجود دارد عین عبارت معصوم است و نه می توانیم به نحو بدبینانه ای کلّاً از هر آنچه که داریم صرف نظر بکنیم و تنها راهی که در این بین باقی می ماند یک نگاه کاملاً تخصّصی و علمی و دقیق به متن هست برای اینکه با انواع ابزارهایی که وجود دارد بتوانیم از خلال این متن نسبت لفظ و معنا را استخراج بکنیم، در یک همچنین موردی شما یقین بدانید که صرفاً با مراجعه کردن به یک منبع حدیثی یا سرچ کردن در یک CD امکان دستیابی به چنین چیزی وجود ندارد، تخصّص می خواهدف اینجا دقیقاً مثل این است که وقتی شما می خواهید نقشه یک ساختمان را بکشید به یک متخصّص مراجعه می کنید،یک کسی که نقّاشی های کودکانه می کشد و می فرستد برنامه کودک، این فرد نمی تواند نقشه ی یک ساختمان را بکشد، باید یک نفر کاملاً بلد باشد این کار را،اینجاست که دقیقاً تفاوت بین تخصّص و عدم تخصّص خودش را نشان می دهد.

ما همین 3-4ماه پیش در شهر قزوین همایشی داشتیم تحت عنوان همایش بین المللی شهر اسلامی که مربوط به سازمان جهانی اسکان بشر بود که یکی از سازمان های تابعه‌ی سازمان ملل است. این‌ها یک در واقع تشکیلاتی را تأسیس کردند و به دنبال پاسخ به این سؤال هستند که یک شهر اسلامی چه خصوصیاتی دارد؟ ولی واقعاً چه خصوصیاتی دارد؟ من چون در جلسات تخصّصی کمیته علمی‌اش حضور داشتم می دیدم که چقدر مشکلات جدی هستند، خب خیلی از افراد نظراتی داشتند ولی نظراتشان برمی گشت به تجربه زیسته‌شان،افرادی که در طول زندگی‌شان کارهای خیلی جدی‌ای درسطح استاندار، در سطح شهردار، در سطح آرشیتکت، معمار، شهرساز و امثال ذلک بودند، دغدغه های دینی هم داشتند ولی به هر حال یک صورت مسأله بزرگ در پیش رو روی آنها بود: چقدر از آن حرف هایی که ما داریم می زنیم واقعاً قابل استناد به خدا و معصومین است و چقدر از آنها استنباط های شخصی خود ماست و از آن طرف اگر ما قرار باشد به متون مراجعه کنیم، در متون باید دنبال چه چیزی بگردیم؟ و چطور باید مطمئن باشیم این مواردی که با آنها مواجه هستیم واقعاً دارند یک نقشه ای و یک ترسیمی از ویژگی های یک شهر اسلامی در اختیار ما قرار می دهند و هزاران مسأله دیگری که مثلاً فرض کنید ما در فرهنگستان هنر در مدتی که همکاری نزدیکی با آنها داشتم، من خودم می دیدم که دایماً اینها درگیر این مسأله هستند که هنر اسلامی چه جور هنری است؟ هنر اسلامی باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟ شما درواقع در هر حوزه‌ای از حوزه ی زندگی بشر مسأله اینکه اگر قرار باشد اسلامی باشد باید چه خصوصیاتی داشته باشد با آن مواجهه هستیم. اینجا هیچ کدام از آن سنت هایی که بتوانند از ما حمایت بکنند وجود ندارد. اینجا ما هستیم و نصوص، در حالی که هیج کدام از قدمای ما هرگز مسأله‌شان این نبوده که این موضوعات را از نصوص استخراج کنند وما باید این مسائل را از نصوص استخراج بکنیم.

آن‌چه که که بنده عرض کردم در مورد نقل به معنا یک نمونه بود از اینکه چگونه ما وقتی با محتوا مواجه می شویم، نیاز به یک دانش های تخصّصی در این زمینه داریم. حالا می خواهم از یک زاویه ی دیگری به همان موضوع نگاه بکنم که این دفعه شامل قرآن هم بشود،چون ما در قرآن نقل به معنا نداریم، ما فقط در حدیث نقل به معنا داریم امّا این عرضی که الآن می خواهم واردش بشوم هم در قرآن مصداق دارد هم در حدیث مصداق دارد، درهردو مورد می تواند اتّفاق بیفتد. ما در طول تاریخ اسلام از زمان رسول کرم«ص» تا عصری بسیار نزدیک به خودمان یعنی شاید تا حدود مثلاً150سال پیش داشتیم زندگی‌مان را می کردیم، باتمام پستی و بلندی هایی که در تاریخ‌مان وجود داشت.

یک روز مغول به ما حمله کرد، اتّفاقات دیگری برایمان افتاد ولی کم و بیش داشتیم با همان برداشت هایی که داشتیم از دینمان، از نصوصمان، زندگی می کردیم، دست کم هروقت برای ما مشکلی پیش میامد فکر می کردیم این مشکل یا بلایای طبیعی است یا یک دشمن خارجی مثل مغول به ما حمله کرده و این مشکل را برای ما پیش آورده ولی کمتر ما مواجه می شویم با افرادی که احساس بکنند که نه، مشکل جدی تر این حرف هاست و ما با یک مشکلی مواجه شدیم که لازمه اش این است که متون‌مان را یک بار دیگر نگاه کنیم.وارد شدن مدرنیته به جهان اسلام انگار ما را ازصفحه اول اسلام وارد صفحه دوم اسلام کرد،انگار آن صفحه تمام شد و ما وارد صفحه جدیدی شدیم که بسیاری از ویژگی های آن با آن صفحه قبلی متفاوت است، هیچ چیز دوره مدرنیته شبیه گذشته نیست.

خیلی ازموضوعات هستند که ممکن است ظاهرشان شبیه همان چیزی باشد که در گذشته است ولی واقعیتش اصلاً شبیه آن چیزی نیست که در گذشته بود، ببینید مثلاً فرض کنید که در قدیم هم بود دیگر، یک نفرمی خواست پول در بیاورد سرمایه نداشت باید می رفت کارگری، یک نفر هم مغازه‌ای داشت،یک سرمایه کمی داشت این کارگر را استخدام می کرد می شد شاگرد در مغازه اش،ماهیانه هم به یک حقوق مواجبی می داد و شما هم خیلی راحت مسأله‌اش را با مباحث اجاره فقه حل می کردید ولی شما یک دفعه وارد یک دوره‌ی جدیدی از دنیا می شوید که در یک جریانی به عنوان کاپیتالیسم، به عنوان سرمایه داری، به یک جریانی به عنوان نیروی کار و خدمت شما عرض بکنم که مسایل نیروی کار که طرح می شود که همه جای دنیا را ملزم می کند که اصلاً یک قانونی داشته باشند به عنوان قانون کار، چیزی که در گذشته نبود و نه نیاز به آن بود.

این چیزی که الآن ما با آن مواجه هستیم که یک نفر می رود در یک کارخانه‌ای به عنوان کارگر استخدام می شود به طور کلی ماهیتش با آن چیزی که مثلاً 200سال پیش بود متفاوت است. حتّی موضوعات خیلی ساده ترازاین، مثلاً شما می گویید که زن ومرد اصولاً علاقه دارند با هم زندگی کنند، به طور طبیعی و فطری زن و مرد علاقه به ازدواج دارند، در این گذشته هم این ازدواج انجام می شد، در گذشته هم افراد خانواده تشکیل می دادند، الآن هم خانواده تشکیل می دهند ولی چرا در گذشته افراد می رفتند ازدواج می کردند یک عمری هم می ایستادند با همه‌ی دعواها و بزن و بکوب ها و مشکلاتی که بود با هم زندگی می کردند و به ندرت طلاق اتّفاق می افتاد، طلاق یک پدیده نادر الوقوع بود، دست کم در یک جایی مثل ایران ولی شما الآن با آمارهایی مواجه می شوید، مثل اینکه می گویند مثلاً فرض کنید در طول سال فلان تا فلان تعداد طلاق های ثبت شده نسبتش مثلاً با تعداد ازدواج های ثبت شده وحشتناک است ودر یک مقاطعی حتّی بیشتر است، یک تعدادی از طلاق ثبت شده از تعداد ازدواج ثبت شده بیشتر است. در گذشته، همین گذشته‌ی خودمان، نه گذشته‌ی200‌سال پیش در یک شهری اگر مثلاً200دفتر ازدواج وجود داشت 2تا دفتر طلاق وجود داشت، چون لازم نبود ولی الآن شما مجبورید که فکر می کنم واقع بینانه اگر نگاه کنید باید هردفترازدواجی یک دفتر طلاق هم کنارش داشته باشد. چه اتّفاقی افتاده؟ چه پیش آمده؟

شاید ما ندانیم درست چه اتّفاقی پیش آمده ولی یک چیزی را می دانیم، یک اتّفاقی افتاده. مگر اینکه چشممان را ببندیم و همچنان اصرار کنیم که هیچ اتّفاقی نیفتاده، ظاهراً ازدواج همان ازدواج است ولی به صورت واقعی همان نیست، ما با ازدواج در دوران مدرن سر و کار داریم با تمام ویژگی هایی که دنیای مدرن دارد و این یک مواردی را به تحمیل کرده که در گذشته اصلاً با این مسایل مواجه نبودیم و دیگر الی ماشاءالله قدیم یک نفر پول داشت یا زیر بالشت یا زمین را می کند قایم می کرد آنجا؛ الآن ما بانک داریم، اعتبار داریم، کارت اعتباری داریم خدمت شما عرض کنم که پول معنای جدیدی پیدا کرده است، پول الکترویک، پول مجازی، پولشویی و هزاران مسئله دیگر که اصلاً شما نمی توانید پول و اعتبار در معنای جدید خودش را برابر باآن درهم و دیناری بگیرید که مثلاً در گذشته مثلاً طلایی را برمی داشتند پرس می کردند می شد مثلاً پول.

خب این قاعدتاً یک مجموعه عظیمی ازمسئله را با خودش می آورد که ما به این مجموعه عظیم از مسئله باید پاسخ بدهیم؛ نگویید موضوع ما فقهی نیست، من اصلاً ازمنظر فقهی به قضیه نگاه نمی کنم، من از منظر مراجعه به نصوص دارم به قضیه نگاه می کنم، وقتی ما به نصوص مراجعه می کنیم در ارتباط با نصوص که این دفعه دیگر فرق نمی کند قرآن باشد یا حدیث باشد یک سنت 1400دیگر از ما پشتیبانی نمی کند که ما بتوانیم جواب سؤالمان را پیدا بکنیم. دلیلش این است که ما با موضوعی مواجهیم و داریم دنبال جوابش می گردیم که موضوع جدی است و موضوعی نیست که ازقدیم مطرح بوده باشد و علمای قبلی ما دایما در موردش صحبت کرده باشند و اگرهم قدیمی به نظر می رسد، قدیمی نماست نه قدیم واقعی، فقط ظاهرش شبیه موضوعات قدیمی است ولی واقعیتش از جنس موضوعات قدیمی نیست و باید نوع دیگری به آن نگاه کرد.

به محض اینکه بخواهیم نوع دیگری به آن نگاه کنیم تازه متوجّه می شویم که مشکل بسیار جدی است، من به دنبال چه چیز باید بگردم؟ وچگونه باید به دنبال آن چیزی که می خواهم بگردم؟ افرادی که یک قدری شتابزده وارد این حوزه می شوند متأسّفانه امکان آسمان ریسمان همیشه وجود دارد، کاری ندارد که همان شهر اسلامی که عرض کردم خدمتتون، شما مثلاً یک CD نورالاحادیث، نورالانوار، نورالتفاسیر و...CDهای مختلفی که هستند، مکتبة اهل البیت، همین هایی که دراختیار داریم بگذارید جلوی خودتان، شروع کنید در آن تایپ کنید: المدینه، البلد، بعد هرچیزی که به نوعی در مورد مدینه و این حرف ها آمده می آوریم می گذاریم کنارهمدیگر، چهارتا از این حرف های مفسرین هم مثل اینکه فرق بین مدینه و قریه در قرآن چیست، به چی میگویند قریه، به چی می گویند مدینه هم می‌زنیم تنگش و احساس می کنیم که خب یک چیزی از آب درآمد، این عملاً الآن یک حرفی شد برای گفتن، خب این می شود تصویری که ما از مثلاً یک شهر اسلامی ارائه می دهیم ولی این تصویر واقعیتاً هم اگر نگاه بکنیم می‌بینیم که آخر آن غیر از یک سری شعار چه چیز دیگری وجود دارد؟ مثلاً می گویید که آنجایی که یک هادی است و یک درواقع نوری برای هدایت در یک آبادی وجود دارد به آن می گوییم مدینه و آنجایی که هادی وجود ندارد ولو از نظرمکانی هم بزرگ باشد به آن می گوییم قریه «وجاء من اقصی المدینة رجل یسعی» یا «واسأل القریة» که مثلا می گویند این انطاکیه بوده.

مثلاً فرض کنید یک شهرعظیم و بزرگ ولی چون هادی در آن وجود نداشته بنابراین به عنوان قریة از آن نامبرده شده است. خب تا این‌جا فهمیدیم به ما میگوید که آقا اگر یک جایی هادی وجود داشته باشد خیلی خوب است، اگر وجود نداشته باشد خیلی بد است، خب بعد باید چکار کنیم؟ شما همین الان در استانداری های کشور اگر بخواهید زیست انسانی در این استان ها، در این شهرها مطابق ضوابط اسلامی باشد دیگر چه کارهایی باید انجام بدهیم؟ این چهار کلمه چه کمکی می کند؟ شما در همان ایستگاه اول متوقف می شوید و قدم بیشتری نمی توانید به جلو بردارید مگر اینکه بتوانیم درواقع ارتباط جدی با نصوص و متون برقرار بکنیم، برقرارکردن این ارتباط جدی با متون دقیقاً لازمه اش این است که ما بتوانیم... من اصطلاح ترجمه فرهنگی را بکارمی‌برم، ترجمه فرهنگی کنیم، آن چیزی که در فرهنگ امروز ما به آن می گویندx، اگر ما بخواهیم در قرآن، در احادیث دنبالش بگردیم دنبال چه x' یا y باید در احادیث بگردیم و اینکه رابطه‌ی بین آنچه که ما امروز داریم و آنچه در متون و نصوص ما درموردش صحبت شده اگر بخواهد کشف بشود با چه ابزاری باید کشف بشود؟

 آیا ما کاملاً سلیقه‌ای ما می توانیم این کاررا انجام بدهیم، 10نفرآدم جمع شویم،10 سلیقه مختلف می شود 10اسلام، یا نه، درست مثل همان ضوابطی در جاهای دیگر وجود دارد در اینجا هم باید یک فهم ضابطه‌مندی داشته باشیم.من اشاره وار عرض می کنم خدمتتون که ببینید مثلاً مطرح شدن بحث‌هایی مثل معناشناسی، مطرح شدن یحث هایی مثل انسان‌شناسی، اینکه الآن ما درسی داریم تحت عنوان مبانی انسان شناسی، درسی داریم تحت عنوان انسان شناسی قرآن، خب با همین هدف دارد صورت می گیرد.

وقتی مثلاً فرض می کنیم ما می آییم درمورد این که خانواده چیست، خانواده هسته‌ای چیست، خانواده گسترده چیست، مسأله ازدواج چیست، دوام ازدواج چیست، نسبت عددی ازدواج چیست، چه ارتباطی بین دوام ازدواج با مهاجرت وجود دارد و خیلی مسائل دیگر، اینها هست که به ما کمک می کند مثلاً متوجّه بشویم «فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباعا»یعنی چی؟ «فان خفتم الّا تعدلوا فواحدة»یعنی چی؟ والّا در این حد که بیاییم، دو کلمه بگوییم آقا برو4 تا زن بگیر در هر شرایطی، اگر خواستی بیشتر از یکی بگیری باید عدالت را رعایت کنی البته ما می دانیم نمی توانی عدالت را رعایت کنی؛ خب خیلی با این نوع نگاه سرانگشتی به مسأله، خیلی چیزی ازاین در نمی آید. بله، نگاه فقهی سر جای خودش هست، یعنی یک موقع هست شما؛ از نظر فقهی به قضیه نگاه می کنی می گویی آقا جان جواز نکاح 4 زن وجود دارد به طور موازی ولی این یک بحث فقهی است، در گذشته هم همه‌ی مردم 4زن نمی گرفتند، به ندرت ممکن است افرادی را پیدا بکنید که درواقع 4زن داشته باشند در طول تاریخ، و باز هم تعداد افرادی که حتّی 2زن دارند خیلی زیاد نیست، مهم این است که ما بدانیم نظامات اجتماعی را باید بر چه اساسی ترتیب داد؛ اگر قرار باشد جامعه ما یک جامعه‌ی اسلامی باشد در آن مثلاً رابطه ی زوجین باید چطور رابطه ای باشد؟ وبرای درآوردن این مسأله ما باید به زیرساخت های انسان‌شناختی و زیرساخت های فرهنگی آن توجّه داشته باشیم. این هم یکی از آن ابزارهاست یعنی بحث دانش هایی مثل انسان شناسی، مثل معنا شناسی دراینجا دقیقاً همان کاری را انجام که دانش هایی مثل تحلیل متن، تحلیل گفتمان می توانست در آن بحث قبلی ما یعنی بحث نقل به معنا در واقع خدماتی ارائه دهد و به هر حال ابزاری را در اختیار متخصّص قرار بدهد که متخصّص بتواند با استفاده از این ابزار، متن را استنطاق کند، بازخوانی کند، بتواند پاسخ سؤال هایی را که با آن مواجه است را در متن پیدا کند. من به مثال هایی اکتفا کردم، همه‌ی بحث اینها نیست، من فقط سعی کردم با چند مثال برای دوستان روشن کنم مسیری که به نظر بنده می رسد، مسیر درست در حوزه علوم قرآن وحدیث باشد به این معنا که علوم قرآن وحدیث را واقعاً جایگاهش را آنطور که باید و شاید در حد یک علم در بین رشته ها و علومی که وجود دارند تثبیت بکند این است که دقیقاً بتواند ابزارهایی را در اختیار بگیرد که بتواند از متون، محتوا را استخراج کند.

بنابراین دقیقاً این ابزارها در راستای استخراج محتوا ازمتون هستند، فقط هم اینها نیستند، بحث های به اصطلاح ریشه شناسی را ما داشتیم و داریم وان شاءالله خواهیم داشت، دوستان می دانند بحث های ریشه شناسی خیلی از مسایل ما را حل می کنند. «انّما یخشی الله من عباده العلماء»علما چه کسانی هستند؟ علم یعنی چی؟ اگر ما این را روی یک تابلوی یک دانشگاه بنویسیم ملت فکر می کنند که کسانی که بیرون از این دانشگاه هستند علم ندارند، اگر بیایند در این دانشگاه علم یاد می گیرند ولی مثلاً فرض کنید که اگر یک نفر دررشته ی مهندسی ابررسانه ها فوق دکتری داشته باشد به بالاترین مقام خشیة خواهد رسید؛ کدام علم؟ به چه چیز علم گفته می شود دراینجا و منظور از«انّما یخشی الله من عباده العلماء» که بین خشیة و علم دارد یک رابطه‌ای برقرار می شود اصلاً چه نوع رابطه ای است؟ ما چطور می توانیم بفهمیم این رابطه را؟ در حالی که ما از منظر خودمان که نگاه می کنیم میگوییم که خب، ارتباط مستقیم نیست. حتّی اگر ما صرف درس خواندن را ملاک قرار بدهیم، ما ممکن است افرادی را داشته باشیم که در همین رشته های الهیات در بالاترین سطوح تحصیل کرده باشند ولی خدایی نکرده، خدایی نکرده فاقد تقوا باشند و این برای آنها اصلا ًباعث خشیة نخواهد بود این علم، حتّی در رشته ی الهیات وازآن طرف ممکن است کسی اصلاً درس نخوانده باشد و خیلی هم درواقع خشیة داشته باشد نسبت به خداوند، ما دقیقاً داریم درمورد چه چیزصحبت می کنیم؟ اگر بگوییم که درواقع علم را دراینجا فهمیدیم یعنی چی، دچار یک اشتباه بزرگ شدیم، اگربگوییم ما  اصلاً نمی فهمیم علم در این جا یعنی چی، دچار یک اشتباه بزرگ دیگرشده‌ایم چون این آیه را تعطیل کرده ایم، اگر یکی یکی، یکی یکی این آیه ها را ما تعطیل کنیم عملاً دیگر چیزی از قرآن نخواهیم فهمید. پیشنهاد ما این است که برخورد درست، برخورد سوم است، ما باید معنی آن را بفهمیم ولی باید بپذیریم که معنی این آیه، معنی‌ای نیست که در لحظه اول فهمیده می شود، معنی این آیه،معنی ای است که یک مسیری را باید رفت و بعد متوجّه شد که این چی دارد میگوید و اجمالاً من یک جمله را هم عرض بکنم خدمت دوستان، بعد احتمالاً باید یک مقداری گفتگوهم ولو کوتاه داشته باشیم.

اجمالاً این راهم خدمتتون عرض بکنم خدمتتون، ببینید بحث ما درباره کارتراشی و کارافزایی نیست یعنی این نیست که ما مثلاً فرض کنید که حالا روزگار این طور چرخیده که ما سر از رشته‌ی علوم قرآن وحدیث درآوردیم و الآن احساس بحران هویت می کنیم و دنبال این هستیم که یک طوری بگوییم که ما هم مثلاً یک حرفی برای گفتن داریم. دست کم دوستان می دانند در مورد خود من اصلاً این طوری نبوده چون من اصلاً رشته تحصیلی خودم علوم قرآن وحدیث نبوده است و دقیقاً علوم قرآن وحدیث را انتخاب کردم برای اینکه بیایم درآن کار بکنم و دقیقاً هم علتش این بوده که احساس می کردم بیشترین نیاز دراین زمینه وجود دارد.

نکته این است که ما در شرایطی از تاریخ قرار گرفتیم که به شدت به این رشته نیاز داریم. اگر این رشته جایگاه واقعی خودش را پیدا بکند، میزان تقاضای آن برای اینکه بتواند فارغ التحصیلانی داشته باشد به نظر من در بین رشته های الهیات می تواند ازهمه رشته های دیگر میزان تقاضایش بیشتر باشد برای اینکه مصرف عملیش در حوزه های بسیار متنوع و گسترده ای می تواند باشد ولی ما نمی توانیم صبر کنیم که از ما دعوت کنند که آقا شما بیایید لطفاً همه جاهای مملکت را بگیرید، بیایید و اینجا باشید. این رشته باید خودش جای خودش را باز بکند «مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطا ببوید» این رشته باید خودش جای خودش را باز بکند و باید این نکته درواقع جا بیفتد در فضای علمی که مثل هر جای دیگری که وقتی که می خواهند کاری را انجام بدهند می روند از متخصّص سؤال می کنند،افراد باید به این درواقع آگاهی برسند در جامعه ما که تا موقعی که شما دارید در حد یک فهم عرفی وعادی از قرآن وحدیث صحبت می کنید، این فهم، فهم عرفی وعادی را افراد می توانند درسطوح مختلف حتّی اگر درس نخوانده باشند یا درس خوانده باشند، دررشته دیگری خوانده باشند به عنوان یک مسلمان، یک نفرممکن است اصلاً درس نخوانده باشد ولی دوست دارد ترجمه‌ی فارسی قرآن را بخواند و با قرآن آشنا بشود. خب این خیلی خوب است ولی ما نیازهایی درجامعه داریم، نیازهای فرهنگی در جامعه داریم که آن نیازهای فرهنگی لازمه اش یک فهم تخصّصی از متن قرآن وحدیث است وآن فهم تخصّصی لازمه اش این است که افرادی در این زمینه تعلیم دیده باشند،متخصّص شده باشند و این کار را کسانی که تخصّص های دیگری دارند نمی توانند انجام بدهند، من حتّی می گویم خود الهیات یک فهمی که یک فردی با رشته های تحصیلی دیگری در الهیات می‌تواند از قرآن وحدیث داشته باشد، قطعاًاز یک فهم عرفی آدم معمولی خیلی بالاتر است، ما در این تردید نداریم، چون ابزار هایی دارد که دیگران دراختیار ندارند ولی آن ابزار ها در حد محدودی برای رشته های خودش در اختیار دارد و باید این جا بیفتد که حتّی اگر شما دررشته‌ی فقه، دررشته کلام، دررشته عرفان و هر رشته‌ی دیگری در مواجهه با آیات با مواردی برخورد کردید که نیازمند تعمیق مطالعه و فهم در آن زمینه است باید بیایید به رشته علوم قرآن وحدیث مراجعه کنید، درست مثل اینکه یک نفر ممکن است یک پزشک متخصّص باشد ولی برای تشخیص بیماری، مریضش را به یک بیولوژیست درآزمایشگاه یا به یک متخصّص رادیوگرافی درواقع معرفی کند که او باید کمک کند برای تشخیص بیماری واین فرد با وجود اینکه در علم پزشکی درواقع یک متخصّص ترازاول محسوب می شد به تنهایی قادر به تشخیص بیماری نخواهد بود.

پس ما علومی داریم که اینها می توانند به همدیگر خدمات رسانی کنند و مکمل همدیگر باشند، این مسیری است که ما در راستای این مسیر داریم حرکت می کنیم. گام هایی برداشته شده و امیدواریم دوستان هم در این مسیر ان شاءالله آینده درخشانی داشته باشند و کارهای مهمی انجام بدهند، درخدمتتون هستم اگرنکته ای وگفتگویی وجود دارد...

سؤال: خود این ابزارحجیتش ازکجا رسیده است؟

پاسخ: ببینید بحث حجیت در حد یک سؤال نیست، یعنی حجیت چیزی نیست که مثلاً من بخواهم درحد یک سؤال جواب دادن در موردش صحبت کنم. ما با همکاری مرکز تحقیقات قرار است سلسله جلساتی را بگذاریم، بیاییم درآن سلسله جلسات در مورد همین موضوع حجیت صحبت کنیم. امّا من اجمالاً می توانم به این سؤال این طور جواب بدهم که، ابزارهایی که در قرن های گذشته  مورد استفاده قرارگرفتند ازهمین جنس می باشند، یعنی مثلاً فرض کنید شما که امروز به راحتی علوم بلاغت را می خوانید و احساس می کنید که از علوم بلاغت می شود در راستای فهم قرآن استفاده کرد، علوم بلاغت به همان اندازه عرفی است که تحلیل متن عرفی است، یعنی علوم بلاغت منشأ وحیانی ندارد، تحلیل متن هم منشأ وحیانی ندارد، تمام این‌ها بازگشتش به یک قاعده است وآن این است که ویژگی های زبان عرفی کمک می کنند به فهم متن مقدّس؛ اگر ما این را پذیرفته باشیم دیگر فرق نمی کند در مورد علم نحو داریم صحبت می کنیم، در مورد علم بلاغت صحبت می کنیم یا تحلیل متن، تحلیل گفتمان یا علوم دیگری که هستند، منتها در یک زمانی باید کمی بازتر و مبسوط تر در این مورد حرف بزنیم.

سؤال:چه ملاکی وجود دارد که اگرما با این ابزار به نصوص مراجعه کنیم فهم درست و ضابطه مند و آن چیزی که قرار بود برایمان بدست بیاید واقعاً برایمان بدست بیاید؟

پاسخ: نصف جواب سؤال شما همان سؤالی است که دوست عزیزمان کردند، وقتی می گویید چه ملاکی دارد نصفش این است که چقدر مشروعیت دارد، نصف دیگرش این است که خب هیچ ملاکی برای اینکه در همه ی علوم همین طوری هستند، شما درعلوم به دنبال این هستید که یک ابزارسنجش وآزمون فراهم کنید که اگر کسی میاید و یک اظهار نظری درموردی می کند، می گوید به نظرمن این موضوع این طوری است دیگران بتوانند آن را مورد نقد قرار بدهند، تشخیص بدهند این حرف چند درصد قابل قبول است و اگر نقطه ضعفی دارد...اصولاً علوم ازاین جنس هستند که برآیند علوم باید رو به پیشرفت و روبه فهم عمیق تر باشد، نه تک تک اظهار نظرهایی که درهرعلمی می شود، شما اصول خواندید، وقتی اصول را می خوانید ملاحظه می کنید در هر مسأله‌ای اولین نظراتی که مطرح می شود نظرات خیلی خام و شکننده ای هستند، یکی می آید می گوید خبر واحد حجت است مطلقاً، عقلاً و شرعاً؛ یکی دیگر می آید می گوید نه، اصلاً خبر واحد حجت نیست؛ ولی الآن شما دیگر هیچ کدام از آن دو قول را نمی پذیرید، یکی می آید می گوید که مفهوم شرط حجت است، می گوییم عه حجت است؟ پس آنجا چه می گوید که «ان اردن تحصّنا لا تکرهوا فتیاتکم علی البقاء». یکی می‌آید می گوید که نه حالا که این طور شد اصلاً حجت نیست، می گوید خب اگر حجت نیست پس اصلاً این شرط برای چه آمده است، اگر قرار است بودن ونبودنش هیچ فرقی نداشته باشد پس اصلاً لغو است و کلام لغو هم از حکیم صادر نمی شود تا اینکه یواش یواش می روید به سمت نظرات پخته تر؛ اصلا علم همینه، بنابراین شما در لحظه‌ی اول نمی توانید سؤال کنید که چه تضمینی وجود دارد، چه معیاری وجود دارد، معیارهمین است، چرا این علم مثل علم اصول توانسته و همه ی علوم دیگر توانستند در یک مسیری پیش بروند که دائماً دقیق تر و دقیق تر بشوند و تشخیص هایشان از دقّت روزافزونی برخوردار باشد؟ برای اینکه قابل نقد است، یعنی آن کسی که دارد از حجیت خبرواحد دفاع می کند، یک سری استدلال مطرح می کند، این استدلال برای طرف مقابل قابل فهم است و ایرادهای آن استدلال را می گوید، طرف مقابل متوجّه ایراد می شود و سعی می کند که هی این دیگاه ها را تعدیل کند و تعدیل کند تا ما به یک نقطه ای می رسیم ولی اگر از ترس اینکه معیاری وجود ندارد کلّاً سکوت کنیم هیچ علمی شکل نمی گیرد و ما در همان نقطه صفر باقی می مانیم؛ لذا اگر ما به دنبال این هستیم که یک علم در صراط مستقیم حرکت بکند باید برآیند آن علم را ببینیم که دارد در مسیر صراط مستقیم حرکت می کند، نه تک تک نظریاتی را که آنجا مطرح می شود.

سؤال:این ابزار هایی که شما به آنها اشاره کردید خاصتاً به تحلیل متن و تحلیل گفتمان به صورت کلّی اینها در چه حوزه های علمی اینها معنا پیدا می کنند، یعنی یک قرآن وحدیثی اگرقرار باشد که ورود به این صنف مباحث داشته باشد آیا باید با تاریخ آشنا باشد یعنی روش شناسی تاریخی را بداند تا بتواند قرآنی بشود یا خیر، به صورت کلی این صنف شناسی این علوم را می خواهم بدانم؟

پاسخ: یک زمانی می توانیم در مورد این موضوع حرف بزنیم ولی الآن نه، الآن من یک طور دیگر به سؤال شما جواب می دهم. شما ممکن است یک لحظه این احساس به شما دست بدهد که خب کار ما شده این که یک چراغ قوه بگیریم دستمان بلند بشویم،برویم علوم مختلف را بگردیم، یک چیزهایی از آنها برداریم بیاوریم درعلوم قرآنی مورد استفاده قرار بدهیم پس اقلاً به ما آدرس بدهید، بگویید کجاها را برویم بگردیم. احتمال دارد یک همچنین تصویری یک همچنین سؤالی را به وجود آورده باشد؛ من در پاسخ سؤال شما این را می خواهم عرض بکنم، بسیاری از موارد در تاریخ اتّفاق افتاده است که علوم می روند به سمت دستاوردهای علم دیگری مطالبی را از آنجا برمی دارند و بومی می کنند و حتّی به اندازه ای رشدش می دهند که در آن علم اصلی به این اندازه رشد نکرده است.شما منطق خوانده اید،اصول هم خوانده اید، مباحث دلالت هم در منطق هست هم در اصول، ولی مباحث دلالت در اصول خیلی خیلی پیشرفته تر از مباحث دلالت در منطق است.

این در حالی است که اصولیین این بحث را از منطق گرفتند چون احساس کردند این خوب است، ما هم دقیقاً در حوزه نصوص شرعی با دلالت سروکار داریم، این را می آوریم و بعد شروع می کنیم ازآن استفاده کردن بعد می بینیم که خب خیلی چیزهای دیگری در حوزه دلالت هست مثل همان مفهوم موافق، مفهوم مخالف، دلالت اقتضاء و خیلی از مباحث دیگری که اینها اصلاً درمنطق مورد بررسی قرار نمی گیرد؛ حالا سؤال می کنم آیا می شود گفت مباحث دلالت برای علم منطق است و برای علم‌ اصول نیست؟ الآن دیگر بیشتر برای علم اصول است تا برای علم منطق؛ ما یک نمونه اش را داشتیم درهمین ماه گذشته آقای دکترهادی رهنما از رساله دکتریش دفاع کرد، در مورد استفاده از الگوی نشانه شناسی بسطی در مطالعه ی قرآنی، آقای دکتر شهیدی که شاگرد ژاک فونتانی بوده، درواقع شاگرد یکی از بنیان گذاران،درواقع شاگرد اصلی ترین بنیان گذار این نظریه و به هر حال الآن هم در ایران اصلی ترین معرفی کننده این نظریه در ایران است. ایشان به صراحت در گفتگوی خصوصی که ما باهم دیگر داشتیم می گفت که خب الآن اینجا مباحث نشانه شناسی بسطی وارد یک موارد و مراحلی شده که اصلاً در اصل نظریه وجود ندارد، دلیلش هم واضح است برای اینکه اصل نظریه اصلاً درگیر همچنین متن پیچیده چند لایه‌ای که چندین ظهر و چندین بطن داشته باشد نیست ولی وقتی شما آن نظریه را می آورید در حوزه ای مثل قرآن یک دفعه آن نظریه یک امکان توسعه و بسطی قرآن پیدا می کند که در اصلش نبوده است. اگر ما10سال این طوری کار کنیم خیلی از این الگوها بیشتر برای ما است تا برای یک علم دیگری، بنابراین پیشنهاد من این است که اصلاً از همان لحظه اول دیگر خیلی به مالکیتش فکر نکنیم، در حوزه معناشناسی خود بنده الآن در خیلی ازموارد بعضی از درواقع نظریاتی که چه در کنفرانس های داخلی، چه خارجی مطرح کردند و خیلی از آنها مرهون کارهای قرآنی است که در طول حدود 20سال گذشته انجام دادیم دقیقاً حاصل این است که ما درگیر یک حوزه‌ای از زبان هستیم که این حوزه یک سری اختصاصات ویژه خودش را دارد و یک سری توسعه هایی را دربحث،به وجود می آورد که باز خودش برای دیگران هم جالب است یعنی الآن عملاً ما صادر می کنیم بعضی از نظریه های شکل گرفته در حوزه معناشناسی قرآن را به خود معناشناسی، بنابراین حالا دیگر نمی شود گفت که یک آدمی مثل عبد القاهر جرجانی وقتی می آید و نظریه ی بلاغت را مطرح می کند به عنوان یک عالم بلاغت آمده این کاررا کرده، دو تا از اصلی ترین کارهای جرجانی یکی دلائل الاعجاز است که موضوعش مطالعه بلاغت قرآنی است ولی بعد از اینکه این کتاب ها را نوشته و موضوعش کاملاً قرآن است صادر کننده بلاغت شده به کتب بلاغت و کتب بلاغت بعدی حالا دیگر دارند از دستاورد های جرجانی استفاده می کنند، واقعا اینجا چه کسی به چه کسی خدمت کرده و یا چه کسی به چه کسی علم رسانده؟، من فکر می کنم که این مرزها خیلی در علم وجود ندارد وبه نظرم نباید زیاد نگران این مسئله بود.

سؤال:یعنی می فرمایید درواقع رابطه اش تعاملی است؟

پاسخ:کاملاً تعاملی است یعنی به همان اندازه که ما می توانیم دریافت کننده ازعلوم دیگرباشیم به همان اندازه می توانیم درواقع ارائه کننده معارف و مباحث علمی به علوم دیگر باشیم.

سؤال:مباحثی که بسط داده می شود نمی شود برگردد به مباحثی که درواقع از آن اخذ شده است، مباحث اصولی فرضاً مباحث دلالت را که برداشتیم و بسط دادیم به اصول، آنها دیگر تعاملی نیست که برگردد به منطق و درمنطق هم گسترش وگسترده بشود؟

پاسخ:ببیند علتش این است که شاید منطق کلاسیک ما کمی درجا زده است والّا اگرمنطق هم به اندازه هم به اندازه اصول پویا بود این کاررا حتماً می کرد ولی منطق متأسّفانه به اندازه اصول  پویا بود این کار را حتماً می کرد ولی منطق متأسّفانه به اندازه اصول پویا نبود شما ببینید اصول درواقع 1200سال است که ازسابقه اش می گذرد واقعاً هر100سالش غیر قابل مقایسه است با100سال قبلش، ولی منطق را شما وقتی مقایسه می کنید مثلاً از نوشته های قرن های متقدّم مثل منطق شفای ابن سینا و امثال آن بگیرید تا بیایید به جدیدترین کتبی که نوشته شده یک جاهایی مثلاً در استقراء یک بحث های جدیدی شده است آن هم به خاطر فلسفه علم نوین است اگر این نبود شاید باز آن اتّفاق ها نمی افتاد ولی به طور کلّی خیلی تغییر و تحوّل مهمی درمنطق اتّفاق نیفتاده است وبعضاً هم که افتاده اتّفاقا توسط کسانی افتاده که اصول بلد بودند مثلاً فرض کنید بعضی از جاهای منطق مظفر که یک سری حرف های تازه از اصول وارد منطق شده به دلیل اینکه مظفر به همان اندازه که منطقی بوده به همان اندازه هم اصولی بوده، من فکرمی کنم این کم کاری منطق است درواقع والّا قاعدتاً باید این کار صورت می گرفت.

سؤال روی کاغذ: دوستان پرسیدند که چقدر با اتّفاقاتی که در دنیای مدرن افتاده است، چقدرعلوم جدید دنیای مدرن می تواند به فهم عمیق نصوص مقدّس کمک بکند؟

پاسخ: من می ترسم منظور دوستان از علوم دنیای مدرن، علوم دقیقه دنیای مدرن باشد یعنی مثل فیزیک وزیست شناسی واحتمالاً این هست صورت مسئله، نمی دانم احتمالاً هم دوستان می دانند بنده جزء مخالفین آشکار تفسیرعلمی هستم، نه به دلیل اینکه آدم خرافاتی‌ای هستم، نه من آدم خرافاتی‌ای نیستم وعلوم را کاملاً بهش ارادت دارم ولی تفسیرعلمی به نظر من یک نوع انحراف است، یک نوع خارج شدن از مسیر فهم درست قرآن است. قرآن را باید فهم فرهنگی کرد نه فهم فیزیکی وفهم زیست شناختی ولی خب جایش الآن اینجا نیست، جای دیگر باید در مورد این موضوع صحبت کنیم.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی